از وُردن تا غزه (مقاله وارده)
محمدهادی صحرایی
وُردن شهری در شمال شرقی فرانسه است که در سال 1916، یکی از خونینترین، عجیبترین و رقتبارترین جنگهای تاریخ در آن رخ داد. نبردی 9 ماهه بین آلمان و فرانسه که حدود 300 هزار کشته و صدها هزار زخمی به جا گذاشت. در مدت این جنگ که به « جنگ وردن» معروف شد گفته میشود 40 میلیون گلوله توپ شلیک شد و با خشونت بالایی که در آن رواج داشت، به خشنترین جنگ بعد از جنگ جهانی اول معروف شد. چراکه اگر در سایر جنگهای خشن مثل صلیبی و جهانی اول و دوم کشورهای مختلف و در سرزمین وسیع و یا در بازه زمانی زیادی صورت گرفت ولی در این جنگ که در یک شهر و در زمانی کوتاه و بین دو کشور بود، این حجم از خشونت کم سابقه است.
در اتفاقات خشن تاریخ معاصر مثل بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و جنگ ویتنام و حمله شیمیایی به حلبچه و... هم اگرچه جنایت جنگی صورت گرفت ولی به خاطر تجاوز یکطرفه، نمیتوان نام جنگ بر آن نهاد. جنگ وردن را حتی میتوان شدیدتر از جنگ خلیجفارس یا جنگ تحمیلی علیه ایران برشمرد. در این دو جنگ، کشورهای مختلفی علیه یک کشور جنگیدند و هرگز تلفاتی به گستردگی جنگ وردن به بار نیاوردند. به عنوان مثال در جنگی که سران استکبار، توسط صدام علیه ایران به راه انداختند و در برخی شهرها مثل کرمانشاه ده سال و در سایر نقاط غرب و جنوب غربی ایران هشت سال به درازا کشید، آمار شهدای ما و کشتههای مقابل، به نسبت مدت و منطقه درگیر هرگز با جنگ وردن قابل مقایسه نیست.
اکنون، این نوشته دنبال معرفی تمدن اروپایی به خشونت و خونریزی نیست گرچه امام خمینی که رحمت خدا بر او، حدود هشتاد سال پیش در کتاب کشف اسرار، به درستی قائل است که «توحش به وضعیت اروپا نزدیکتر است تا تمدن» ولی نگارنده دراین فرصت کوتاه با استناد به کلیدواژههای در دسترس، ضمن بیان برخی شواهد تاریخی به این نکته رهنمون میکند که «اگر در گذشته گفته میشد، اکتفا به ظواهر امور، هرگز نمیتواند فهم انسان را به تحلیل درست وقایع برساند، ولی با وضوحِ وقایع مهم امروزی میتوان گفت که میشود با مشاهده منصفانه واقعهای مثل جنگ 1+4 علیه مردم غزه، به فهم صحیحی از عمق توحش تفکر نولیبرالی و انحطاط و خشونت تنیده در غرب پی برد».
تأکید بر این نکته، اضطراری است که تهمت «نگاه ایدئولوژیکی» به این نوشته ناروا و حربهای برای فرار از واقعیت پیش رو و پیش چشم است. متأسفانه جریان «پوپولیستهای دیکتاتور» و « نُطُق کِش» برای مبارزه با آگاهی مردم، به هرچه که مُشت آنها را باز کند، بیرحمانه میتازند و با برچسب زنی، فرار به جلو میکنند. اینها روشنفکران را به جای منصف و بیانصاف، به خودی و غیرخودی تقسیم میکنند. و هرگز به روشنفکرانی مثل جلال آل احمد و مرتضی مطهری و مرتضی آوینی و علی صفایی و احمد عزیزی مجال سخن نمیدهند. متأسفانهتر اینکه جریان نفوذ در فضای فکری کشور هم به گونهای به نفع آنان چیده شده که آثار ارزشمند روشنفکران واقعی منتشر نشود و در منظر و دسترس مردم و به ویژه جوانان نباشد.
کتاب خواندنی « سفر به ولایت عزرائیل» جلال آل احمد که سفرنامه او به سرزمینهای اشغالی حدود 60 سال پیش است، را جدای از فضای حاکم بر آن زمان و سانسور شدید و پوشیده بودن بسیاری از وقایعی که امروزه برای ما آشکار است و باعث شده گاهی روانی تحلیل جلال را کند کند، کتاب خوبی است که میتواند برخی ادعاهای «روشنفکران سمپات استکبار جهانی» را بیاثر کند. اینکه جلال در اولین جمله کتاب میگوید که «حکومت یهود در این سرزمین نوعی ولایت است، نه حکومت» جمله کوچکی است با مفهومی عمیق که در ادامه کتاب به توضیح آن میپردازد. «حکومت جدید بنی اسرائیل» و «گناهی که غرب مرتکب شده و کفاره آن را من شرقی میپردازم» و... جملاتی است که در دنیای «روشنفکران برده غرب» مثل کفری نابخشودنی است.
واقعیت این است که ما از دوران «روشنفکران غربزده» به دوران «روشنفکران برده غرب» رسیدهایم و از فتنه سال گذشته به وادی تحیر «غیر ذی زرع» مجازی وارد شدیم. بیابانی که روییدنیهایش مجازی ولی با اثرات واقعی هستند. جایی که اندیشهها نه با منطق استدلال و استفهام، که با منطق رباتیک و دیپ فِیکها منتقل و منتشر میشوند و انسانها را به جای اقناع با القاء، به تصمیم میرسانند. به جای حقیقت، مجاز و به جای میدان، موبایلها عرصه تقابل شدهاند. به جای اندیشمندان، بردگان نظام سلطه، جادوگری میکنند و در برابر عصای واقعی موسی، القاء تخیُّل ساحران مردم را فریب میدهد و در برابر « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى و قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»، شعار «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى» سرمیدهند و برتری در میزان بازدید و دنبال و دریافتکننده است. حتی با سربازان فِیک و مجازی نظام استکباری فرعون.
در دوره معاصر، جنگ وُردن را مثل جنگهای جهانی اول و دوم و خلیجفارس و ایران و افغانستان و یمن و سوریه و عراق و... میتوان « جنگ تحمیلی تمدن غرب علیه بشریت» نامید. تمدن سرکشی که اگر تولدش را در همین 120 سال اخیر بدانیم، درد زایمانش با کشتار 50 میلیون نفر در جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی و نسلکشی 9 میلیون ایرانی با قحطی قاجار و کشتار20 میلیون نفر در جنگ جهانی دوم و 4 میلیون ایرانی در قحطی پهلوی و امثال همین آمار در سایر کشورها بود. با این تحلیل میتوان فهمید چرا بعد از این قتل عامهای دهها میلیونی، بمباران اتمی ژاپن توسط آمریکا با تأسیس سازمان ملل و اعطای حق وتو به چند کشور معدود و مهاجرت دادن یهودیان به اورشلیم «اور(شهر) شلیم(سلیم یا صلح) یعنی شهرصلح یا مدینهالسلام» و تأسیس اسرائیل، کم و بیش همزمان هستند.
حدود 110 روز از کشتار بیسابقه مردم غزه میگذرد. باورکردنی نیست که در محدوده 365 کیلومتر مربعی، سه برابر بمبهای اتمی افتاده در هیروشیما و ناکازاکی استفاده کرده باشند. حتی در توحش وُردن هم اینگونه نبود که پنج قدرت علیه یک شهر، همدست شوند. غزه یک شهر است که در محاصره دریا و دیوارهای بتنی و میدانهای مین و سیم خاردار و... و مرزهای بسته مصر است ولی وردن اینگونه نبود. مردم غزه محکوم به ماندن و مُردن کشته شدناند ولی مردم وردن اینگونه نبودند. نبرد وردن زمانی بود که رسانهها در دسترس نبودند و اخبار به کندی و گاهی پس از هفتهها و ماهها منتقل میشد ولی در جنگ غزه تاکنون 112 خبرنگار شهید شدهاند. در زمان وردن سازمانهای حقوق بشری نبودند و واگذار وحشیها مستقیماً به خدا بود ولی امروزه نهادهای مدعی حقوق بشری بسیارند که کارشان در دفاع از مظلومین، نظاره و اظهار تأسف و صدور قطعنامههای اخته شده، و در دفاع از مستکبرین، تحریمهای فلجکننده و سیاهچالهها علیه ایران و یمن و سوریه و... و تبانی با شیاطین است.
نسلکشی غزه، تاریخی و ماندگار شد و تا ابد لعن و نفرین را روانه سران مستکبر و آنهائی کرد که شریانهای حیاتی غده سرطانی اسرائیل را نبستند. هولوکاست واقعی غزه، ثابت کرد که هولوکاست صهیونی، افسانه است و دروغ و به گفته آل احمد «شهیدنمایی از حد گذشته یهودیان» است. در زمان ما که هر گوشی همراه، یک خبرنگار است و جهان، آتشفشان خشم علیه اسرائیل و استکبار شده، آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه خودشان را با شراکت مؤثر در این جنایت بینظیر، رسوای تاریخ کردهاند و سؤال این است که اگر هولوکاست، آنگونه که میگویند صحت داشت، چرا آمریکا و سایر کشورهای اروپایی در آن زمان سکوت کرده و از یهودیان حمایت نکردند؟ نکند خودشان مرتکب آن جنایت شده و لاپوشاندهاند؟ یا به آن یهودیسوزی کذایی راضی بودهاند؟ آیا آن یهودیان با این یهودیان تفاوت دارند؟
اگر هیتلر جنایت کرد و اینها سکوت کرده یا راضی بودهاند، چرا کودکان غزه را کباب میکنند؟ چرا در آلمان یا لهستان یا آمریکا یا انگلیس یا فرانسه و یا یک کشور اروپایی دیگر اسکانشان نمیدهند؟ جنایتی که این کشورها در غزه میکنند « از حب یهود است یا بغض صهیون؟» آیا به این دلیل نیست که آنها میخواهند به هرقیمتی که شده اسرائیل را در پهلوی بلاد اسلام جا دهند تا کشورهایشان را از شرّ تفکر عنود و لجوج و کنود و کتوم و خونخوار صهیون نجات دهند؟ دوره سخت غزه هم گرچه سختتر از وُردن، ولی خواهد گذشت اما همان گونه که وردن و جنگهای گفته شده نتوانست خوی خونریز و سرکش توحش غربی را پنهان کند، جنایت قصابان کراواتی 1+4 علیه غزه هم نخواهد توانست آینده غرب را نجات دهد.