یک شهید، یک خاطره
نمازِ جماعتي بهیادماندنی
مریم عرفانیان
وقتِ اذان مغرب فرارسید. محمد، وضو گرفت و آماده نماز اول وقت شد. اين کارش همه را متحير کرد که چطور شبِ عروسیاش به فکر نماز اول وقت است! يکي از دوستان با صدای بلند گفت: «امشب نماز رو چند دقيقه ديرتر بخونید.»
او فوری جواب داد: «اول بايد نماز خونده بشه.»
آن شب، نمازِ جماعتي بهیادماندنی، در مراسمِ دامادی محمد خوانديم.
خاطرهای از شهید محمد نصرتی کاریزک
راوی: حاج کاظم امیری، دوست شهید