تفاخــر بزرگنمایی بیارزشها
نرگس دوستمحمدی
فخرفروشی یا همان تفاخر، نوعی رویه و رفتار اجتماعی است که خاستگاه آن، روحیه و خصلت خودبرتربینی است که به نمایش عمومی گذاشته میشود.
این خودبرتربینی دارای ریشه حقیقی نیست و با آنکه یک «واقعیت» است، ولی واقعیتی «باطل» است؛ بنابراین، ریشه در حق و حقیقت ندارد، بلکه امر باطلی است که چهره واقعیت به خود پوشانده است؛ زیرا ریشه این خودبرتربینی، «اختیال» (خیالبافی) است که با حقیقت هیچ سنخیتی ندارد، هر چند که در سایه حقیقت خود را قرار میدهد و چهره واقعیت به خود میگیرد.
کسی که گرفتار خیالبافی است، به سبب فقدان عوامل حقیقی «برتری» و «تفضل»، چیزهای کم ارزش بلکه بیارزش را ملاک سنجش قرار میدهد و به خود امتیازاتی میبخشد که بتواند «علو» و خودبرتربینیاش را توجیه منطقی و علمی کند و با احتجاج بدان، رویه استکباری و تفاخری را در پیش گیرد.
بنابراین، از منظر آموزههای قرآن، مسئله تفاخر هر چند که یک نابهنجار اجتماعی است، ولی ناظر به ساحت روانشناسی اجتماعی است و باید در ساحت بینا رشتهای روانشناسی اجتماعی به تحلیل، تبیین و توصیف آن پرداخت و توصیههای درمانی را ارائه کرد.
خودپسندی و خودبرتربینی، خاستگاه تفاخر
هر کسی بر اساس شخصیتی عمل میکند که شاکله حقیقی او را تشکیل میدهد؛ از همین رو خدا بهصراحت میفرماید: کل یعمل علی شاکلته؛ هر کسی بر اساس شاکله خویش عمل میکند.(اسراء، آیه 84) «شاکله» هر کسی همان شکل حقیقی هویتی اوست که شامل ملکات و مقوماتی است که نفس او بر اساس آن، قالب خاصی گرفته است. این ملکات و مقومات، اموری است که بینش و نگرش و عقاید و ایمان او را تشکیل میدهد و به نوعی فلسفه وجودیاش را معنا میکند. شاکلههای شخصیتی هر کسی یک شاکله اختصاصی و انحصاری به تمام معنای کلمه است؛ زیرا هر شخصی یک نسخه بیبدیل و بینظیری است که دومی ندارد، هر چند که مثل و مشابه داشته باشد، اما هر کسی تک نسخههایی است که خدا به دست خویش آن را میآفریند. به سخن دیگر، همانگونه که قرنیه چشم یا سرانگشتان(قیامت، آیه 4) هر کسی با دیگری فرق دارد و نسخهای منحصر به فرد است، شخصیت هر کسی با دیگری چنین است و هر کسی نسخه منحصر به فرد الهی است. بنابراین، هر کسی براساس شخصیت و شاکله هویتی و وجودی خویش عمل و رفتار میکند.(اسراء، آیه 84)
از نظر قرآن، نفس انسان با آنکه در حالت اعتدال و تعادل (انفطار، آیه 7؛ شمس، آیه 7) آفریده شده، ولی همواره در دنیا در حال تحول و شدنهای پیاپی است که میتواند تثبیتکننده و اظهارکننده انوار صفات و اسمای الهی باشد که از طریق «روح» دمیده شده در نفس به او داده شده، یا آنکه در حال دفن کردن آن نور است.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیه 7) این سیر و حرکت و نیز شدنها، در دو سویه صعود و سقوط ادامه مییابد تا ملکات و مقوماتی در شخصیت او شکل گیرد که او را به خدا نزدیک یا دور میکند؛ زیرا بازتاب عقاید و اعمال هر کسی، ملکات و مقومات را میسازد که چیزی جز تجلیات اسماء الله نیست؛ هر چه این تجلیات اسمای الهی و نورانیت آن در کمال و تمام باشد، به همان میزان «قُرب الهی» ایجاد میشود و هر چه این ملکات و مقومات در جهت دفن انوار صفات الهی باشد، به همان میزان گرفتار «بُعد» میشود که سقوط در دوزخ فراق اسمایی و انوار آن یعنی ظلمات جهنم است.
رفتارهای نیکی چون احسان یا رفتارهای زشتی چون بخل و تفاخر و عصیان و ظلم، ریشه در همان ملکات و مقومات شخصیتی دارد که در اینجا از آن به «روحیه» تعبیر میشود. پس رویههای رفتاری که بازتکرار میشود و شخص از آن نمیتواند در رفتارش فاصله بگیرد و بگریزد، چیزی جز همان روحیهای نیست که ملکات و مقومات شخصیتی و شاکله هویتی او را میسازد.(اسراء، آیه 84) بر اساس تحلیل و تبیین قرآنی، بسیاری از رفتارهای نابهنجار اجتماعی از جمله استکبار و تفاخر به عنوان یک رفتار اجتماعی، از شاکله شخصیتی شخص نشات میگیرد که «خودپسندی و خودبرتربینی» در او به عنوان ملکه و مقوم شخصیت و شاکله هویتی او شده است؛ چنانکه ابلیس جنی از عصاره عناصر آتش، خود را نسبت به آدم از عصاره عناصر خاکی برتر دانسته و با نگاهی خودپسندانه و خود برتربینانه میگفت: انا خیرمنه؛ من از او برتر و بهتر هستم.(اعراف، آیات 12 و 13) البته از نظر قرآن، ریشه این خودبرتربینی و خودپسندی را باید در «جهل» عقلی و علمی و خیالبافی جستوجو کرد؛ زیرا اگر شخصی نسبت به حقایق، علم کامل یقینی داشته باشد اصولا گرفتار خودپسندی و خودبرتربینی نمیشود؛ زیرا ما سوی الله همگی دچار «فقر وجودی» هستند و تنها خدای هستی است که «غنی حمید» است(فاطر، آیه 15)؛ یعنی ما سوی الله «هیچ» هستند و اگر چیزی برای آنان است داراییشان مظهری از خدای غنی حمید است. بنابراین، جهل عقلی و علمی نسبت به حقایق است که شخصی را گرفتار خودبرتربینی و خودپسندی میکند و کمالی را در خویش میبیند که گمان میکند از آن اوست، در حالی که هر کمالی تنها جلوهای از کمالات الهی است؛ پس اگر حمد و ثنا و مدحی باید باشد، برای خدا است نه برای مخلوقی که خود مظهر تجلیات اسمای الهی است. از این رو، همواره باید گفت: الحمد لله رب العالمین؛ همه حمد و ستایش از آن خدایی است که پروردگار جهانیان است.(حمد، آیه 2) خدا به فخرفروشان که مسابقه کسب مال و منال و مقام میدهند و به «تکاثر» خویش میبالند، این نکته را گوشزد میکند که اگر «علم الیقین» و «عین الیقین» داشتند هرگز به تفاخر نسبت به تکاثر نمیپرداختند.(تکاثر، آیات 1 تا 7) و قطعا این تفاخر آنان نسبت به تکاثر و کسب مال و مقام ریشه در جهالت عقلی و علمی آنان دارد.
از نظر قرآن، کسی که گرفتار جهالت عقلی و علمی است، چون به سطح عقلانیت رشدی نرسیده و در سطح عقل خیالی فکر و اندیشه میکند، گرفتار خیالبافی میشود. اینگونه است که چنین شخصی گرفتار خودبرتربینی و خودپسندی میشود و گمان میکند که از دیگران متمایز است و این تمایزش را در قالب تفاخر و دیگر رفتارهای زشت استکباری به نمایش میگذارد.(نساء، آیه 36؛ لقمان، آیه 18؛ حدید، آیه 23)
این در حالی است که هر کمالی اگر به کسی داده میشود، کمالی است برای خدا و شخص به عنوان مظهر، بدان آراسته شده و نباید به آن فخرفروشی کند؛ زیرا خدا براساس مشیت حکیمانه خویش به کسی چیزی میدهد یا میگیرد.(حدید، آیات 22 و 23؛ هود، آیه 10)
بنابراین، بهرهمندی انسان از کمالی به معنای آن نیست که احساس غنا کند و خود را «مستغنی» بشمارد؛ زیرا هر کمالی برای خدا است و او تنها مظهر کمالی شده است. به عبارت دیگر هر کمالی برای خدا است و تنها خدا شایسته و بایسته ستایش نسبت به آن کمال است. چنین نگاهی موجب میشود تا شخص نه تنها گرفتار خیالبافی نسبت به کمال و غنای خویش نشود، بلکه در رفتار اجتماعی ریا نورزد و تفاخر نکند؛ در حالی که شخص خیالباف، هر کمالی را از آن خود میپندارد و آن را در رفتار اجتماعی به نمایش میگذارد و فخر فروشی میکند و دیگران را تحقیر مینماید.(نساء، آیات 36 و 38؛ قصص، آیات 76 تا 79)
تفاخر به کم ارزشها و بیارزشها
همان گونه که ریشه اصلی تفاخر، خودپسندی و خودبرتربینی است که آن هم ریشه در جهالت عقلی و علمی و خیالبافی دارد، همچنین تفاخرها به چیزهایی است که یا بیارزش است یا کم ارزش؛ زیرا انسان اصولا به چیزهایی ارزش میدهد که یا مانند قدرت و ثروت و مال و فرزند، کم ارزش است؛ زیرا ارزش حقیقی، «تقوا»ی الهی است که معیار سنجش انسانیت است(حجرات، آیه 13)، یا مانند مقامات دنیوی که اعتباری محض است و کاملا بیارزش میباشد.
این در حالی است که از نظر قرآن، هر چیز دنیوی و مادی اگر در ترازوی نسبت دنیا و آخرت قرار گیرد، زمانی ارزشمند است که برای آخرت باشد که ابدیت است؛ در حالی که اکثر مردم به چیزهایی ارزش و بها میدهند که زود گذر و ناپایدار است و تنها زینت زندگی دنیوی بلکه حتی زینت دنیا است نه زینت زندگی دنیوی.(قصص، آیه 60؛ شوری، آیه 36؛ کهف، آیه 46؛ اعلی، آیات 16 و 17؛ تکاثر، آیات 1 تا 4) بر اساس گزارشهای قرآنی، برخی از مردم به چیزهایی از موقعیت اجتماعی تفاخر میکنند که اصلا در آخرت ارزشی ندارد؛ مثلا تفاخر به ساقی حجاج بودن یا آباد کردن مسجدالحرام بیآنکه ایمانی به خدا و آخرت در شخص باشد، هیچ ارزشی نیست که بدان افتخار کرد؛ زیرا اگر کسی تنها ایمان به خدا و آخرت داشته باشد و هیچ مقام و منزلت اجتماعی نداشته باشد، بسیار محترم خواهد بود از کسی که به ظاهر مسئولیتهای اجتماعی حتی دینی دارد، ولی هیچ اعتقادی ندارد.(توبه، آیه 19)
اصولا از نظر قرآن، تفاخر به نعمتهای الهی از هر نوع کمالی که خدا به شخص از مال و ثروت و زیبایی و جمال و جلال میدهد، نه تنها امری محبوب نیست، بلکه مذموم در پیشگاه خدا است(هود، آیه 10؛ حدید، آیه 23)؛ زیرا چنین تفاخری نه تنها حمد و ستایش الهی نیست، بلکه نوعی شرک و کفر و کفران است؛ چون شخص تفاخرکننده، فراموش کرده که اینها همه از نعمتهای الهی و کمالاتی است که خدا داده است و باید شکرگزار نعمت در قول و فعل باشد.(نمل، آیه 40) بالیدن به نسب و خویشاوندی و نیاکان، از مصادیق تفاخر به بیارزشها است؛ زیرا در قیامت اصلا «انساب» برداشته میشود و هیچ نسبت و خویشاوندی باقی نمیماند؛ پس چیزی که اصلا در قیامت ارزش حساب نمیشود، چرا باید در دنیا آنچنان ارزشی شود که شخص بدان تفاخر کند و دیگران را تحقیر نماید، بلکه باید به جای تفاخر به نیاکان به ارزشهای اساسی چون اعمال و مناسک و کارهای صالح ارزشی تفاخر کرد که برای خدا انجام میشود و هیچ ریایی در آن نیست.(مؤمنون، آیه 101؛ بقره، آیه 200) در روایت است که امام باقر(ع) در ذیل آیه 200 سوره بقره(فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَهًِْ مِنْ خَلَاقٍ) فرمود: هنگامی که از اعمال حج فارغ میگشتند، گرد هم جمع میشدند و مفاخر پدران خویش را بر میشمردند و بدان تفاخر میکردند. خدا به آنان امر کرد که به جای یادآوری و ذکر پدران و نیاکان خویش، خدا را به یادآورید.(تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 148)
بنابراین، تفاخر به برخی از امور چون مال و فرزند و قدرت و ثروت(کهف، آیه 34؛ سباء، آیه 35؛ کهف، آیات 76 و 79؛ فصلت، آیه 15)، تفاخر به چیزهای بیارزش و کم ارزش است و اگر قدرت و ثروت، ارزشی داشته باشد، به اعتبار کسب ره توشه آخرت و تقوای الهی خواهد بود؛ یعنی شخص از قدرت و ثروت برای کمک به مردم و احسان و اکرام و اقامه عدالت بهره گیرد که ره توشه آخرت و امری ارزشی است؛ اما خود قدرت و ثروت نه تنها به نفسه ارزشی نیست، بلکه میتوان آن را ابزار ابتلاء و امتحانهای شدید الهی دانست.(تغابن، آیه 15)
آثار زیانبار تفاخر و فخرفروشی
تفاخر به اموری چون قدرت و ثروت و مقام و منزلت اجتماعی و نیاکان و مردگان و فرزندان و مانند آنها، چون بر اساس جهالت عقلی و علمی و خیالبافی است، انسان را به موجودی تبدیل میکند که رفتارهایش عقلی و علمی نیست، بلکه متاثر از احساسات و عواطف هیجانی و شهوانی است که او را به سوی پوچی سوق میدهد و به جای گرایش به ارزشها و کسب ملکات و مقومات کمالی، دنبال امور باطل و پوچ خیالی میرود و اینگونه در خودپسندی و خودبرتربینی گرفتار میکند که درون آن چیزی جز «هیچ» نیست که در آخرت وزن و وزانتی نداشته و شخص در ترازوی عدالت الهی «خفیف» (سبک) میشود؛ زیرا هیچ ملکه و مقوم دارای وزانتی را با خود نیاورده است. این مطلب برای اکثریت مردم زمانی در آخرت روشن میشود که پردهها از دیدگان قلب کنار میرود و با دیدن علم الیقین، عین الیقین بلکه حق الیقین، در مییابند که در دوزخ هیچ و پوچ افتاده و به جای نور از ظلماتی بهره میبرند که به سبب دفن فطرت انوار الهی کسب کردهاند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ تکاثر، آیات 1 تا 7؛ حاقه، آیه 51)
از مهمترین آثار زیانباری که قرآن برای تفاخر مبتنی بر جهالت و خیالبافی و خودبرتربینی بیان میکند، میتوان به اعراض از یاد خدا و آخرت به سبب گرایش به لهو و بیهودگی(تکاثر، آیات 1 و 2)، هواپرستی و گرفتار شدن به لهو و سرگرمیهای بیهوده(همان)، تکبر و استکبار(لقمان، آیه 18)، کفر(کهف، آیات 34 و 37)، کفران نعمت(نساء، آیات 36 و 37)، تبختر و گردنکشی(لقمان، آیه 18)، بخل(نساء، آیات 36 و 37؛ حدید، آیات 23 و 24)، دعوت دیگران به بخل(نساء، آیات 36 و 37)، ممانعت از احسان(همان)، ممانعت از پذیرش دعوت پیامبران(سباء، آیات 34 و 35)، عدم تاثیرپذیری از قرآن(مریم، آیه 73)، کتمان فضلالهی(نساء، آیات 36 و 37)، عُجب و غرور علمی (قصص، آیه 78)، محرومیت از یاری الهی(کهف، آیات 34 تا 43)، نابودی و عذاب استیصال «ریشهکن» (قصص، آیات 76 تا 81) و مانند آنها اشاره کرد که هر یک به تنهائی مصیبتی بزرگ و گرفتاری عظیم است که انسان باید خود را از آن برهاند تا گرفتار شقاوت ابدی نشود.
راهکار رفع و دفع فخرفروشی
برای درمان و رفع بیماری خطرناک تفاخر باید شخص را متوجه اموری چون مشیت الهی در دادن و گرفتنها(حدید، آیات 22 و 23؛ کهف، آیات 34 و 39) و تقدیر الهی در برخورداری و عدم برخورداری از امکانات(همان) کرد که نقش اساسی در دستیابی اشخاص به نعمتها و کمالی دارد که در اختیار آنان قرار میگیرد؛ بنابراین، اینکه فرزند شخصیتی شده یا از زیبایی برخوردار گشته یا ثروت و مکنت و قدرتی دارد، همه ابزار ابتلاء الهی است نه چیز دیگر.(همان؛ فجر، آیات 15 تا 17) همچنین توجه به کیفر آخرتی الهی(تکاثر، آیات 1 تا 7) و رهایی از جهالت و کسب علم عقلی و شهودی و یقینی(همان)، توجه به خدا به عنوان علل پیدایش بسیاری از برتریها و کرامتها و نعمتهای ظاهری دنیوی(حجرات، آیه 13)، توجه به قدرت الهی در بسط و قبض نعمت(قصص، آیه 78؛ فصلت، آیه 15؛ حدید، آیات 22 و 23)، ایمان به آخرت(تکاثر، آیات 1 تا 7)، احسان و بخشش بدون بخلورزی(نساء، آیه 36) و امور دیگری همچون موارد پیش گفته نقش اساسی در رفع بیماری فخرفروشی دارد. البته همین امور میتواند به عنوان مانع جدی در سر راه ایجاد روحیه خودپسندی و رویه اجتماعی نابهنجار تفاخر عمل کند.
بنابراین، برای رفع و دفع تفاخر باید به این نکات توجه کرد یا گرفتاران دیگر را توجه داد تا گرفتاری آنان از میان برود یا اصلا مبتلا به چنین بیماری اجتماعی نشوند.