ارتباطات ثابت و متغیر (پرسش و پاسخ)
پرسش:
در مجموع ارتباطاتی که انسان در این عالم هستی دارد، کدامیک ثابت ولایتغیر است تا روز قیامت و کدامیک میتواند به مرور زمان دستخوش تغییر و تحول قرار گیرد؟
پاسخ:
تقسیمبندی قوانین اسلامی
اگر قوانین اسلامی را بخواهیم از حیث ارتباطات کلانی که انسان در این عالم دارد تقسیم کنیم، چهار دسته است. 1- پارهای از قوانین مربوط به رابطه انسان با خدا است که اسمش عبادت میباشد. رابطه انسان با خدا شاید سادهترین روابط باشد، یعنی تغییرات و مقتضیات متحول زمان در هر ناحیهای تاثیر داشته باشد، در این ناحیه تاثیر ندارد یا خیلی کم در شکلش تاثیر دارد. زیرا رابطه انسان با خدای خودش، رابطهای یکسان است، و یکی از خلقهای ثابت همگانی تغییرناپذیر و نسخناپذیر که زمان هیچ وقت نمیتواند درآن تاثیر داشته باشد، اخلاق عبادت و پرستش است که یکی از نیازها و حاجتهای ثابت انسان است. پرستش آن حالتی را میگویند که در آن انسان یک توجهی میکند از ناحیه باطنی خودش به آن حقیقتی که او را آفریده است و خودش را در قبضه قدرت او میبیند. خودش را به او نیازمند و محتاج میبیند، در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق میکند. این امر اساساً قطع نظر از هر فایده و اثری که داشته باشد خودش یکی از نیازهای روحی بشر است، و انجام ندادن آن در روح انسان ایجاد عدم تعادل میکند.(مجموعه آثار شهید مطهری، ج21، ص196)
2- دسته دوم قوانین و دستوراتی است که مربوط به رابطه انسان با خودش میباشد که اصطلاحا آن را اخلاق فردی و شخصی مینامند. به عبارت دیگر انسان چگونه باید روح خودش را بسازد و غرایزش را تنظیم کند؟ آیا خوب است که بر هوای نفسش مسلط باشد یا نه؟ و خلاصه آنچه که قرآن آن را تزکیه نفس مینامد: «قد افلح من زکاها و قد خاب من دسّاها» بیتردید کسی که نفس خود را (از آلودگی پاک کرد و) رشد داد رستگار شد، و هرکس جلوی رشد آن را بگیرد (و آن را به مسیر گناه بکشاند) ناکام خواهد ماند.(الشمس-9 و 10)
3- دسته سوم قوانین مربوط به ارتباطات انسان با طبیعت، یعنی ارتباط انسان نه با خودش و نه با خدا، بلکه با مخلوقات خدا. آن هم غیر از انسانها و همنوعان خودش، یعنی رابطه انسان با زمین، گیاهان، حیوانات و... چگونه باید باشد؟
4- و بالاخره دسته چهارم قوانین مربوط به ارتباط انسان با همنوع خودش و انسانهای دیگر میباشد، که بعد اجتماعی و اخلاق اجتماعی انسان را رقم میزند، و بیشتر مورد توجه و دستخوش تغییر و تحول است. زیرا جامعه متغیر و متحول است، لذا میگویند: رابطه انسان با انسان متغیر است، پس قوانین اجتماعی او هم باید متغیر باشد.
رابطه قوانین با حقوق و تکالیف
قوانین عبارت است از حقوق و تکالیف و بایدها و وظایفی که افراد نسبت به هم دارند. آن تغییراتی که در روابط انسانها با یکدیگر ایجاد میشود. یک سلسله تغییراتی است که در آن مثلا شکل ارتباط انسانها با هم عوض میشود، ولی این ربطی به حقوق و تکالیف ندارد. و لذا اینگونه تغییرات شکلی در روابط میان انسانها، هیچگاه وظایف و تکالیف آنها را عوض نمیکند.
تغییر مفاهیم قضایا
در اینجا بحثی که مطرح شده این است که مفاهیم کلمات و در نتیجه مفاهیم قضایا به تناسب زمان در تغییر و تحول است، بنابراین وقتی مفهوم قضیه فرق کرد، به تبع آن، شکل قضیه هم تغییر میکند. به عنوان مثال: دزدی و تجاوز به مال غیر در هر حال نکوهیده و محکوم است. این شکل قضیه که دزدی نباید بشود و در هر شرایطی محکوم است تغییر نمیکند، اما مفهوم دزدی و اینکه دزدی چیست؟ برحسب فرهنگها و رژیمهای سیاسی و اقتصادی مختلف تغییر میکند. در نقد این سخن باید گفت که فرق است میان واقعیت و حقیقت. واقعیت همواره به مرور زمان و شرایط مختلف تغییر میکند، اما حقیقت همیشه حقیقت است و در پرتو شرایط و مقتضیات زمان و مکان تغییر نمیکند.
قبح دزدی دروغ و ظلم و... و محکوم بودن آنها حقیقتی است که هیچگاه تغییر نمیکند. حکم عدالت و اجرای آن حقیقتی است که همیشه ثابت و پایدار است و هرگز تغییر نمیکند. به این جهت گفته شده که احکام اسلام تابع مصالح و مفاسد زندگی انسان است، و هیچ قانون و دستوری که خالی از حکمت و مصلحت برای انسان باشد، وجود ندارد و آموزههای وحیانی اسلام به تناسب مصالح و مفاسد همین زندگی روزمره مردم و موافق با عقل و منطق تنظیم شده و نمیتواند بیارتباط با صلاح و فساد حیات مردم و جامعه باشد.