سایههایی پر رنگ از «پایتخت» بر سر«نون خ»
عزیزالله محمدی (امتدادجو)
این روزها در لابهلای اخبار مربوط به تولیدات صدا و سیما، دو خبر مورد استقبال مخاطبین تلویزیون قرار گرفته که هر دو مربوط به سریالهای پر مخاطب سالهای اخیر است که توانستهاند با روند داستان پردازی و با ساخت شخصیتهای جذاب، بخشی از فرهنگ بومی و نواحی مناطق شمالی و غربی و حتی جنوب جغرافیای ایران را به سایرین معرفی کنند و توامان با خلق موقعیتهای طنز و به کارگیری بازیهای تیپکال از بعضی از شخصیتها، وابستگی مخاطب به خود را افزایش دهند.
خبر اول مربوط به آغاز مراحل تولید فصل پنجم سریال«نون خ» است که از قضا بازپخش فصلهای مختلف آن به تازگی از شبکه «آیفیلم» به پایان رسیده و به رغم تکرار چند باره آن، باز هم مورد استقبال مردم قرار گرفت. خبر دوم که جست وگریخته به گوش میرسد؛ خبر مذاکرات و انعقاد قرارداد صدا و سیما با عوامل سریال «پایتخت» است که از چند منظر فنی، ساختاری، هنری و محتوایی قابل بررسی است.
نگاه به مسیر گذشته این دو سریال در مقطع کنونی برای سیاستگذاران صدا و سیما و نیز متولیان تولید آنها دارای نکاتی است که هم بهطورمجزا از هم قابل بررسی هستند و هم در حالت مقایسه نسبت به هم، که تا حدودی میتوان گفت«نون خ» با روند حاضر گویا میخواهد پا جای پای «پایتخت» بگذارد؛ پایتختی که وقتی فصل ششم آن را مرور میکنیم نشانههایی از عاقبت بخیری به هیچ عنوان در آن دیده نمیشود.
شروع ساده «پایتخت» در فصل اول و مواجهه آن با چالشهای زندگی در تهران که وجه تسمیه این سریال نیز به همین حضور در تهران و چالشهای روبهروی آن برمیگردد، در نهایت صمیمیت رفتار بیرونی و درونی شخصیتها پیریزی شده بود که همین وجه رفتاری را در فصل اول«نون خ» نیز شاهد هستیم و عملا حضور خانواده «نورالدین خانزاده» در تهران به بهانه یافتن راهی برای خروج از مشکلات پیش آمده، تداعیکننده چالشها و مواجهههای شخصیت «نقی معمولی» در پایتخت است و تنها تفاوت آن در نوع چالش بهوجود آمده و گویش و لهجه محلی خاص نواحی است.
البته به مرور زمان و با طی داستانهای فصلهای بعدی این دو سریال، یک وجه تمایز بسیار قابل نمایان بین وجه شخصیتی «نقی معمولی» و«نورالدین خانزاده» نمایان شد که نقی معمولی عموما در همه شرایط رفتارهای خودخواهانه و خویش محور را دارد و برعکس آن، نورالدین خانزاده یا همان «نون خ» از یک روحیه ایثارگرانه و از خود گذشتگی و خادمیت به غیر برخوردار است که او را به محبوبیت و مقبولیت عمومی در نزد اهالی روستا رسانده و هر چقدر که «نقی» در پایتخت دچار خود شیفتگیهای مفرط است در نقطه مقابل«نورالدین» از شخصیت قابل احترامی برخوردار است که حاصل روح دغدغهمند او نسبت به اجتماع محیطی خود است.
در فصل دوم پایتخت، شاهد یک اتفاق فرامحلی با چاشنی موضوع جذاب دلدادگیهای متوالی ارسطو (احمد مهران فر) روبه رو هستیم که حالا ارسطو دقیقا تبدیل به بخش تاثیرگذار و لاینفک پایتخت شده و بهطور مطلق بهواسطه دوستی و رابطه قومی و فامیلی که با «نقی» دارد سعی میکند گرهگشای مشکلات ناتمام نقی باشد و برعکس آن، دقیقا در نقطه مقابل و در «نون خ» شخصیت خلیل(حمیدرضا آذرنگ) پسر عموی نورالدین خانزاده هر گاه که در متن و بطن ماجرا حضور دارد عامل دردسر و توطئه برای «نون خ» است.
ایجاد شخصیتهای جانبی دیگر در هر دو سریال
بر اساس وقایع و پیوندهای فکری حول این چهار شخصیت (نقی، ارسطو، نورالدین و خلیل) صورت میگیرد که در دو سویی متفاوت از هم بنا است؛ پیغامهای پیوند خانوادگی و استحکام روابط خانوادگی و فرهنگی را به نمایش بگذارند؛ اما آنچه که شاهد هستیم؛ گاهی برعکس آن چیزی است که ظاهر قصه میخواهد بگوید و در طول سریال اتفاقاتی میافتد که به طور عملی در این وقایع شاهد گفتوگوها و رفتارهای ابتذالگونه هستیم و هیچگونه توجیه و توضیحی هم برای آن در نمییابیم جز خود واژه «ابتذال» و باز هم «ابتذال»...
حضور اغراقآمیز سایر شخصیتها و اجزاء و عناصر خانوادگی در زندگی شخصی نقی معمولی و نورالدین خانزاده و نیز آمیختگی همه لحظههای زندگی آنها با زندگی دیگران، ضمن آنکه میدانیم «موقعیتساز» و «ماجراساز» است؛ اما ذهن را از باور ماجراهای پیش آمده در هر دو سریال دورمی کند و به جای باورپذیر کردن وقایع پیش رو، پیامهای سریال را هم به سمت انتزاعی بودن و فان(سرگرمی) میکشاند که در نهایت به دلیل دامنه نکردن این موارد انتزاعی و سرگرمی همانند فصل ششم پایتخت با موضوعات کاملا پوچ و راش پرکن روبهرو میشویم.
درگیر شدن چهرههای هنرور چینی در فصل سوم پایتخت به اقتضای ماجراهای کشتی گرفتن نقی معمولی و همسر تازه کشف شده ارسطو و ادامه حضور آنها در فصل چهارم، تحت عنوان برادر زنهای ارسطو، یکی دیگر از اشتراکات «پایتخت» و «نون خ» است که میبینیم در فصل چهارم «نون خ» توریستهای کرهای با همان مقیاس حضور در حد هنرور و چند سکانسی، ایفای نقش میکنند و پیوند کپی شده جریان تولید این دو سریال از هم را بیشتر بر ملا میکنند.
اصرار بیش از اندازه و مشمئزکننده «مهیار» در فصلهای سوم و چهارم«نون خ» برای سفر به کانادا و مدینه فاضله درست کردن از آنجا، برای تولد فرزندش که همراه با دیالوگهای اغراقآمیز و سخیف و سبک است به مثابه همان سفر به ترکیه با بهانهای خاص در فصل پنجم پایتخت است که نقی معمولی در داخل هتل و بالن، همان فخر کاذبی را دارد که مهیار نیز در رویای سفر به تورنتو دارد.
اگر چه در روند داستانی تشابههای خیلی زیادی بین دو سریال میبینیم؛ ولی تفاوت ویژگیهای شخصیتی نقشهای ایفا شده و فرهنگ غالب بر هر کدام از دو سریال، گویای آن است که هر کدام بدون تاثیر از یکدیگر میتوانند مسیر خود را طی کنند و حتی سریالهای مشابه به این دو با ویژگیهای سایر اقوام نیز میتواند پا به عرصه تولید بگذارند. مسلم است که جای چنین سریالی از نوع لری و آذری و عربی و... نیز به شدت در قاب تلویزیون خالی است.
عوامل سریال «نون خ» و بهویژه «سعید آقاخانی» کارگردان مجموعه، حالا که تصمیم به ادامه مسیر دارند با سرلوحه قرار دادن عاقبت پایتخت در فصل ششم، باید از دچار شدن به سرنوشت مشابه به آن اجتناب کنند و این موضوع دقت در متن فیلمنامه و دقت مضاعف در همگویی شخصیتها و روابط آنها در طول داستان را بیشتر میطلبد.
برجسته شدن موضوع ازدواج «شیرین» دختر کوچک نورالدین نیز گویا نقطه مقابل ازدواج ارسطو در پایتخت است که هیچگاه نمیخواهد بهوقوع بپیوندد و بخش مهمی از درونمایه ماجراهای «نون خ»بر محور این موضوع شکل میگیرد؛ اما تفاوت این دو در آن است که ارسطو در هر فصل با یک سوژه روبهرو میشود و «شیرین» هم اگر در ادامه خواستگار جدید پیدا نکند؛ تا به این جای کار دو رقیب پر و پا قرص دارد که هر کدام از ویژگیهای شخصیتی متفاوت برخوردارند و سبک و سیاق دلدادگی خود را ارائه میدهند که گاه این نمایش دلدادگی چه در«رفتار» و چه در «گفتار» و چه در «همگویی» شکل غیر اخلاقی به خود میگیرد و از جنبه فرهنگی و اخلاقی و حتی دینی نیز قابل نقد میشود.
قطعا این یک نکته هشدارآمیز برای نویسندگان و طراحان فصلهای بعدی«نون خ» میتواند باشد که جانب نزاکت را نیز باید در کنار خلق موقعیت در نظر داشته باشند؛ چرا که رعایت شئون اخلاقی و نزاکت از کلیت واجب بر فرهنگ عمومی محسوب میگردد و
بر اساس ذائقه عموم، این نوع رفتارهای بیقید و آزادی گفتوگوهای هر لحظهای شیرین با سلمان و یا فریبرز و یا عشوهگریهای سایر زوجین آن هم بدون در نظر گرفتنشان خانوادگی مخاطبینی که قطعا به اتفاق فرزندان کوچک پای سریال مینشینند؛ میتواند از اصل موضوع تکیه بر فرهنگ عمومی و خانوادگی به دور باشد.
سفر به سواحل و جزایر جنوبی کشور بخشی از جریان سریال «پایتخت» است که در فصل دوم آن بهوقوع پیوست و مشابه به آن مطابق شنیدهها و بعضی از اخبار منتشر یافته، بنا است که بخشی از«نون خ» فصل پنجم، در چابهار و کنار دریای عمان شکل بگیرد و حتی امور بینالملل و موارد اجتماعی و سیاسی را نیز در بر میگیرد که این موارد را نیز هم در فصل سوم و هم در فصلهای پنجم و ششم در«پایتخت» شاهد بودیم.
نگاهی به رفتارهای زن و شوهری در «پایتخت» و هم گوییهای زوجهایی مثل سیروس و فرخنده و یا روژان با مهیار و... مخاطب را به همان افت شدید متن فیلمنامه در فصل ششم «پایتخت» میرساند که در نهایت با تقلیدی از یک «فیلم فارسی» دهه پنجاه خاتمه یافت و این یک زنگ خطر جدی برای «نون خ» است که گر چه مسیر مشابه به پایتخت را با شخصیتسازیهای مقابل به هم به پیش میبرد؛ اما اگر تداوم و ماندگاری و اوج آفرینی میخواهد؛ باید در این مقطع مسیر خود را از تقلید از پایتخت جدا کند و به استقلال رفتاری برسد.
اینکه «پایتخت» از اوج خود در فصل پنجم به یک باره با سر در فصل ششم، سقوط و فرود و تنزل را جلوی چشم مخاطبین تجربه میکند؛ موضوع بسیار مهمی است که میتواند مورد توجه عوامل تولید «نون خ» قرار بگیرد و بهرغم وجوه اشتراکی که با پایتخت دارد؛ باید به هر نحو ممکن از ابتلا به این فرآیند افت فنی و هنری و ادبی و محتوایی و... خود را در امان نگه دارد و دچار لغزشهای موجود در پایتخت نگردد.