نگاهی به فیلم «فلورا و پسرش»
تبدیل زن شکستخورده به زن شگفتانگیز!
فاطمه قاسمآبادی
مسئله فروپاشی خانواده در کشورهای غربی، از چند دهه پیش شروع شد و در حال حاضر، این روند به نابودی کامل این بنیان مهم اجتماعی رسیده است.
سیل مادران و پدران مجرد که صرفا با فرزندان خود همخانهاند و دیگر آن تعهدات قبلی را به عنوان والدین، در مورد فرزندان خود ندارند، از پسلرزههای این زلزله خانمانسوز است.
در این میان، سینما و تلویزیون غرب نیز سالهای طولانی، با توجه به سیاستهایش، در جهت نابودی خانوادهها بود. اما حالا که این نابودی، باعث شده فشار زیادی به دولتهای غربی به خاطر نگهداری از فرزندان حاصل از روابط نامشروع، وارد بیاید و مردم عادی هم تمایل بیشتری برای خوشگذرانی و عدم تعهد در زمینههای مختلف زندگیشان داشته باشند، قسمت فرهنگی غرب سعی کرده با بازسازی نصفه نیمه چهره خانواده و بازگشت به این بنیان سابق، وضعیت افتضاح فعلی را تا حدودی تغییر بدهد.
از این رو فیلمها و سریالهایی که در 10، 15 سال گذشته ساخته شده است، برخلاف سابق که بیشتر قهرمانها مجرد بودند، حالا قهرمانها بیشتر از بین افراد متاهل یا دارای فرزندی که نسبت به آن تعهد دارند، انتخاب میشوند تا الگوسازی جدیدی را در ذهن مخاطبین ایجاد کنند.
فیلم «فلورا و پسرش» ساخته «جان کارنی» محصول سال 2023 دو کشور ایرلند و آمریکاست و به ترمیم روابط بین یک مادر و پسر ایرلندی زیر سایه موسیقی میپردازد.
داستان مادر مجرد
داستان فیلم «فلورا و پسرش»، در مورد زندگی زنی سی و چند ساله به نام فلورا است که در 17 سالگی ناخواسته باردار شده و پس از چند سال از همسرش جدا میشود و به ناچار مسئولیت بزرگ کردن پسرش را خودش برعهده میگیرد.
حالا پسر فلورا «مکس» نوجوانی است که در محیطی پر از خلاف بزرگ شده و خودش هم کمابیش درگیر خلافهای کوچک است و مادرش فلورا هم هنوز در دوران نوجوانیاش سیر میکند و زندگیاش در خوشگذرانی خلاصه میشود و در این میان هم برای گذران زندگی، روزها بهپرستاری بچه و دیگر کارهای پارهوقت میپردازد.
داستان اصلی از جایی شروع میشود که فلورا یک روز در راه برگشت از محل کار به خانه، گیتار خراب و شکستهای پیدا میکند و بعد از درست کردنش آن را به مکس هدیه میدهد. وقتی مکس این هدیه را رد میکند، فلورا تصمیم میگیرد خودش گیتار زدن را یاد بگیرد پس در اینترنت گشتی میزند و نوازندهای آمریکایی را پیدا میکند و در کلاس آنلاینش ثبتنام میکند.
بعد از مدت کوتاهی فلورا به معلم آمریکاییاش علاقهمند میشود و در کنارش به شدت تغییر میکند و سعی میکند از طریق موسیقی با پسرش ارتباط بر قرار کند و رفته رفته زندگی فلورا متنبه میشود و از بیهدفی و پوچی درمیآید.
خانواده نابودشده
در فیلم «فلورا و پسرش»، مخاطبین میبینند که انقلاب جنسی که 60 سال پیش در اروپا شروع شد، دقیقا چطور سبک زندگی خانوادگی و سالم را نابود کرد و زنان را در چه منجلاب بیسر و تهی انداخت...
فلورا به عنوان زنی در داستان معرفی میشود که هیچ هویتی به جز هویت جنسی را در وجود خودش نمیبیند. او زنی است که عاشق رقص در کلوپها، مشروب و سیگار و البته که رابطه با جنس مخالف است.
این زن سبک زندگی بیبند و بار خود را در نوجوانی آغاز کرد و حتی بعد از حاملگی ناخواستهاش در 17 سالگی و ترک تحصیل و ازدواج هم تغییر خاصی در زندگیاش ایجاد نکرد و این اتفاقات او را متعهدتر از قبل نکرد... حالا فیلمساز سعی میکند فلورا را در نیمه دهه سی زندگیاش به تصویر بکشد در حالی که فرزند نوجوانش را بدون هیچ توجه خاصی بزرگ کرده و یک روز در میان باید به پلیس در مورد دزدیهای گاه و بیگاه او جواب پس بدهد و با وجود اینکه این پسر در یک قدمی زندان رفتن است ولی همچنان فلورا در زندگی و دغدغههای خودش غرق است.
در فیلم نگاه به دیگر زنان آن جامعه هم جالب توجه است چراکه سازنده تمام زنان را به نوعی شبیه فلورا به تصویر میکشد و حتی یک زن ایرلندی معمولی با زندگی خانوادگی نرمال در بین این مردم وجود ندارد که برای خانوادهاش ارزش قائل باشد و فرزند یا فرزندانش را اولویت زندگیاش قرار داده باشد.
همیشه پای یک آمریکایی در میان است
در فیلم «فلورا و پسرش»، سازنده سعی کرده به طریقی زندگی این زن دوبلینی را به آمریکا پیوند بدهد تا فیلم تبدیل شود به یک ساخته آمریکایی ایرلندی واقعی.
این مسئله که چرا یک زن ایرلندی با وضعیت اسفبار زندگی خانوادگی و شخصیتی، تنها با شرکت در کلاس موسیقی یک معلم آمریکایی شکست خورده در زندگیاش، میتواند تغییری را در زندگیاش ایجاد کند که سی و خردهای سال نتوانسته، جالب توجه است ولی از آن مهمتر جواب این سؤال است که از بین این همه کلاس حضوری و آنلاین یادگیری موسیقی در خود ایرلند، چرا زن ایرلندی باید توجهش به کلاس یک معلم بینام و نشان آمریکایی جلب شود و بعد از ارتباط با او زندگیاش بهتر شود؟
نگاه از پایین به بالای سازنده به آمریکا، مخاطبین آشنا با سینما را به یاد دهههای قبل میاندازد که در آن، مردم اروپا در آرزوی سفر به آمریکا یا همان سرزمین رویاها بودند و همه چیز این کشور تازه را دلیلی برای شروع دوباره و موفقیت واقعی میدانستند و حتی مرگ و نیستی در آمریکا را بهتر از زندگی در کشور خودشان میدیدند.
در فیلم «فلورا و پسرش»، این مسئله بسیار پررنگ است و سازنده نشان میدهد که فلورایی که به گفته پسرش، هرگز در عمرش هدیهای به او نداده و او را در هیچ یک از قسمتهای زندگیاش در اولویت قرار نمیدهد، در مدت کوتاهی به شدت تغییر میکند و تبدیل میشود به مادری نمونه که برای پسرش فداکاریهای بسیاری انجام میدهد!
شخصیت فلورا تا نیمههای داستان زنی است که هویت جنسیاش به شدت، بر تمام ابعاد زندگی و شخصیتش سوار است و از نیمه داستان به بعد و درست پس از آشنایی با معلم موسیقی آمریکایی که به گفته خودش بیشتر زندگیاش، یک دائمالخمر واقعی بوده است، یکمرتبه چنین زنی، تا درجهای تغییر میکند که پول پساندازش برای رفتن به آمریکا و دیدن دوست پسر جدیدش را، خرج پسر نوجوانش میکند که او را، تا آن روز شایسته یک هدیه کوچک دسته اول هم نمیدیده!
مسئله تغییر ناگهانی شخصیت زن ماجرا به کنار، اینکه چنین زنی توسط مردی تغییر میکند که خودش هنوز نتوانسته از نظر سلامت روانی و احساسی به ثبات برسد، از نکات مضحک ماجراست!
معمولا اشخاصی میتوانند روی بقیه مردم تاثیرگذار باشند که خودشان اول توانسته باشند یا به موفقیتی در زندگیشان برسند، یا راهحلی برای کنار آمدن با مشکلاتشان پیدا کنند.
معلم آمریکایی فلورا در این فیلم، یک شخصیت سردرگم و شکستخورده است که تنها بلد است در حد دست و پا شکسته آموزش موسیقی بدهد و این از نظر منطقی، برای این حد از تاثیرگذاری روی شخصیت زن ماجرا که بسیار سرکش و دمدمی است، کافی نیست.
با وجود همه این تناقضات در شخصیتپردازیها، سازنده اصرار دارد تا به مخاطبین بقبولاند، همه شخصیتهای پر از مشکلات جور و واجور داستانش، که پیوندهای عمیقی بینشان شکسته است، بهوسیله ساخت آهنگهای درجه سه، میتوانند دوباره با همدیگر ارتباط برقرار کنند و از مشکلاتشان عبور کنند، بدون اینکه در وجههای دیگر زندگیشان تغییر واقعی بدهند.
تلاش برای رسیدن به حال خوب
فیلم «فلورا و پسرش» یک فیلم اروپایی است ولی سبکش بیشتر به فیلمهای حال خوبکن و با پایان خوش هالیوودی شبیه است. دلیل این مطلب، این مسئله است که کارگردان و سازنده فیلم جان کارنی، یک ایرلندی علاقهمند به موسیقی است که سالهاست برای هالیوود فیلم میسازد. فیلمهای موزیکال و موفق «یکبار»، «دوباره شروع کن»، «خیابان آواز» و... از جمله ساختههای کارنی هستند.
جالب است که در فیلمهای جان کارنی، معمولا قسمتهای بد و حال خرابکن ماجرا، کمرنگ نشان داده میشوند و همیشه شخصیتها میتوانند از طریق موسیقی به رضایت نسبی از زندگی دست پیدا کنند و موسیقی به عنوان شفایی برای درمان دردهای مهلک معرفی میشود. این مسئله که هنر میتواند روح انسان را نوازش کند و به زندگی رنگ و روح دیگری بدهد، یک واقعیت است ولی معمولا شخصیتهای فیلمهای کارنی، وضعیتهای بحرانی و زندگیهای به شدت درب و داغانی دارند که در دنیای واقعی، این شدت از خرابی، نمیتواند تنها با موسیقی درمان شود، یا بهتر بگوییم در دنیایی که هیچ تعهد و مرز درست اخلاقی وجود ندارد، موسیقی هم میتواند مانند دیگر عوامل مخرب، بیشتر باعث فرو رفتن انسان در منجلاب شود تا نجاتش از دست مشکلات ریز و درشت.
امید برای اسکار
در سالهای اخیر فیلمهای امیدوارکننده با تم موزیکال که سبک محبوب و قدیمی هالیوود است، دوباره فرصت دیده شدن پیدا کردهاند و شانسشان برای نامزدی و حتی گرفتن جایزه اسکار، بیشتر شده است. فیلمهایی مانند «کودا»، «ستارهای متولد شد»، «الویس» توانستند در سالهای گذشته، موفقیتهای زیادی را در جشنوارههای مختلف به دست بیاورند.
فیلم «فلورا و پسرش» هم از همین دست فیلمها است. این فیلم با اینکه تولید انحصاری شبکه اپل تیوی پلاس است، اما یک هفته قبل از انتشار در این سرویس استریم، اکران محدود خود را در سینماها آغاز کرد تا شاید شانسی برای رقابت در مراسم اسکار داشته باشد و داستان این زن ایرلندی آشفته و پسرش، در بین هالیوودیها خریدار داشته باشد.