یک شهید، یک خاطره
اين دفعه برنمیگردم
مریم عرفانیان
درست 24 ساعت قبل از اينکه حسين به شهادت برسد او را با سروصورتی خاکي در خط مقدم ديدم. در محاصره بودند. گفت به خاطر درگيري شديد حتي نماز را با تيمم میخوانند. من را در آغوش گرفت و با يک حالت خودماني و صميمیت خاصی ادامه داد: «سید جان، تو به عقب برمیگردی؛ ولي من اين دفعه برنمیگردم.»
گفتم: «حسين آقا! اين حرفها را نزنيد. انشاءالله خداوند وجود شما رو براي اسلام و رزمندگان اسلام نگه دارد.»
دوباره گفت: «نه، من اين دفعه شهيد میشوم و شما انشاءالله سالم برمیگردید. پيام مرا به خانواده و اقوامم برسانيد و بگوييد که ادامهدهنده راهم باشند.»
خاطرهای از شهید حسین قائنی
راوی: سید محمد مبرقعی، همرزم شهید