سید شهیدانِ روز دانشآموز
کامران پورعباس
13 آبان 1357 و روزهای قبل و بعد از آن، تظاهرات مختلفی علیه رژیم ستمشاهی انجام شد. یازدهم و دوازدهم آبان تظاهرات در دانشگاه تهران بدون درگیری پایان یافت. ۱۳ آبان، گروههای دانشآموزی به دنبال تعطیل شدن مدارس به دانشگاه تهران رفتند. هر لحظه بر تعداد تجمعکنندگان افزوده میشد. نیروهای نظامی محاصره دانشگاه را آغاز کردند و نیروهای ارتش جلوی در جنوبی دانشگاه مستقر شدند و به داخل محوطه دانشگاه گاز اشکآور شلیک کردند و سپس نیروهای ارتشی سر لوله مسلسلهای خودکار خود را از میلههای اطراف دانشگاه به سمت دانشآموزان و دانشجویان تجمعکننده داخل دانشگاه گرفتند و به آنان شلیک کردند. تعدادی از دانشآموزان به خاک و خون غلطیدند و صدها نفر مجروح شدند. این تظاهرات خونین شش ساعت ادامه داشت. با شدت گرفتن تظاهرات، دانشآموزان و دانشجویان به بیرون دانشگاه رفتند و خیابانهای اطراف دانشگاه به محل زد و خورد تظاهرکنندگان و گارد ارتش تبدیل شد و ۳۰ نقطه تهران به آتش کشیده شد. خبرگزاریها تعداد شهدا را ۱۰ نفر اما دانشجویان حاضر در دانشگاه این تعداد را ۶۵ نفر اعلام کردند.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای در مورد عظمت قیام و شهادت دانشآموزان در یومالله 13 آبان میفرمایند:
«مطلب بسیار مهم سومی كه پشت سر این نماد قرار دارد، قضیه دانشآموزان سال ۵۷ است.... در سال ۵۷ جوانهای ما، نوجوانهای ما، دانشآموزان دبیرستانی ما به عنوان پاكترین و بیآلایشترین قشرها توی میدان آمدند و كشته شدند. سیزده آبان روز كشتار دانشآموزان است توی همین خیابانهای تهران. وقتی این نوجوانها و جوانها توی میدان آمدند و فریاد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمریكا از اینها انتقام گرفتند؛ روی اینها آتش گشودند، خون اینها روی آسفالت خیابانهای تهران ریخت و آن را رنگین كرد. این هم مطلب مهمی است؛ نه فقط به خاطر اینكه تعدادی جوان و نوجوان به شهادت رسیدند- البته این مهم است- بلكه به خاطر این نكته مهمتر كه حركت عظیمی كه امام در سال ۴۲ و ۴۳ آغاز كرد، آنقدر زنده و باطراوت و با نشاط است كه یك عده جوان پاكیزه دانشآموز را توی میدان میآورد، احساس مسئولیت میكنند، احساس تعهد میكنند و در مقابل سرنیزه دستگاه جبار و طاغوت میایستند. در دنیا اینجور چیزی كمنظیر است.» 12/08/1389
با وجود کم نظیر بودنِ قیام دانشآموزان در 13 آبان 57 و حساسیت و عظمت جایگاه شهدای آن، متأسفانه اطلاعات چندانی در مورد این شهدا وجود ندارد و فقط در حد چند نام مانند شهید ایرج استاد حسین، شهید منوچهر شجاعی، شهید محمد علی بیات، شهید مصطفی حاجیان و شهید علیاصغر مطلبنیا در فضای مجازی موجود است که اطلاعات چندانی هم از این شهیدان عزیز وجود ندارد. برخی از این شهدا نیز تاریخ شهادتشان دقیقاً در 13 آبان نیست و در روزهای بعد به شهادت رسیدهاند.
اما تنها یکی از شهدا است که در تظاهرات روز 13 آبان 1357 به شهادت رسیده است و اطلاعات نسبتاً خوبی از این شهید و پدر بزرگوارشان در فضای مجازی موجود است. شهید سید مهدی سید فاطمی، سید شهیدان 13 آبان 57 است که آقازادهای خاص و بزرگ است و کرامات عظیم و حیرت انگیزی از پدر گرامی و عارفاش آیتالله سید جواد سید فاطمی نقل گردیده است. این خانواده اهل معنویت و فضیلت سه شهید دیگر نیز تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی ایران نموده است. شهید گمنام امیررضا وداعی، شهید گمنام سعید اکبری و شهید امیر عامی مطلق، سه داماد این خانواده هستند که در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند.
در این گزارش یادی مینماییم از شهید والامقام سید مهدی سید فاطمی و دامادهای شهیدِ خانواده سید فاطمی.
ان شاءالله در گزارشی دیگر از شخصیت والا و ویژگیهای اعلا و کرامات شگفتانگیزِ پدر معظم و معزز شهید نیز خواهیم گفت.
یک مبارزِ تمام عیارِ ضدطاغوت
سید مهدی سید فاطمی فرزند چهارم خانواده بود. از بچگی مظلوم و بسیار مهربان بود و به همه کمک میکرد. جوانان خوش سیما و خوش پوش و خوش صدای محل بود. هنوز هم که هنوز است صدای ضبط شدهاش که قرآن میخواند، نزد خانواده موجود است.
خانهشان در نازیآباد تهران بود و در مدرسه عدل نازیآباد که بعد از شهادتش به نام خودش نامگذاری گردید، درس میخواند.
در تمامی راهپیماییهای ضدطاغوت شرکت میکرد. از جوانان فعال محل بود و به همراه دوستانش به صورت مستمر در تظاهرات شرکت میکرد. یک روز گفته بود: امام خمینی(ره) میآید ولی من آن روز نیستم. روز ۱۷ شهریور هم به میدان شهدا رفته بود.
شهادت در 13 آبان 1357
در آبان 1357، تحصن دانشجویان و دانشآموزان در دانشگاه تهران یک هفتهای به طول انجامید. سید مهدی هر روز به دانشگاه تهران برای شرکت در تظاهرات میرفت. 13 آبان سال 1357 هم مثل چند روز قبل از آن، کاپشنش را پوشید و بعد از خوردن ناهار به سمت دانشگاه حرکت کرد.
هوا کم کم تاریک میشد و هنوز خبری از سید مهدی نبود، اخبار وحشتناکی در محله مبنی بر شهادت دانشآموزان و دانشجویان معترض در دانشگاه تهران پیچیده بود. میگفتند دهها نفر به شهادت رسیدهاند اما کسی از هویتشان اطلاعی نداشت.
برادر بزرگترش برای گرفتن خبری از سید مهدی راهی محل تحصن شد اما تنها برگشت و خبری از سیدمهدی نداشت. سه روز گذشت و خانواده همه شهر را گشته بودند.
صبح روز چهارم، ناگهان صدای جیغ مادرم بلند شد که در گوشهای از اتاق نشسته و گریه میکرد. پدر در حالی که رنگ به رخسار نداشت، گوشی تلفن در دستش بود.
یکی از پرستارهای بیمارستان امام خمینی که از آشنایان خانواده بود، پیکر بیجان سیدمهدی را که به سردخانه میبردند، دیده و تلفنی اطلاع داده بود.
مردهای فامیل برای دریافت پیکر مطهر سیدمهدی و برگزاری مراسم تشییع بارها مراجعه کردند اما هربار به بهانههای مختلف از تحویل پیکر طفره میرفتند تا اینکه بعد از گرفتن پول تیرهایی که باعث زخمی شدن و شهادت سیدمهدی شده بود، پیکرش را تحویل دادند. این شهید هفده ساله دانشآموز، سه تیر خورده بود، دو تیر به پا و یک تیر به قلبش اصابت کرده بود. اجازه ندادند پیکر شهید را به خانه ببرند و در نهایت فردای آن روز تشییع بزرگی در بهشت زهرا برگزار گردید و پیکر مطهر شهید سید مهدی سید فاطمی در قطعه 17 بهشت زهرا، همان جایی که امام خمینی سخنرانی نمودند، به خاک سپرده شد.
خانم زهرا حسینی مادر گرامی شهید ابراز میدارد: هنگامی که روی صورتش را باز کردند و او را دیدم بسیار زیبا بود، خیلی خوشحالم که او در راه خدا و پیامبرش به شهادت رسید.
جریان مکاشفه
شهادتِ فرزند آیتالله سید فاطمی
از آیتالله سید جواد سید فاطمی کرامات عظیم و حیرتانگیزی نقل گردیده است.
جریان مکاشفه شهادتِ فرزندشان آقا سیدمهدی، به نقل از کتاب قرار پرواز منتشر شده توسط پایگاه شهدای ورامین، چنین است:
شهادت سید مهدی مصادف با روز 13 آبان 57 بود. او از مدتها قبل با تعدادی از دوستانش به فعالیتهای منسجم و مخفیانه برای ضربه زدن بر پیکر ظلم و استبداد شاهی مشغول بودند و با توجه به این که پدرش روحانی بود، از تشویقها و راهنماییهای او بیبهره نمیماند. تلاطم و فعالیتهای مبارزاتی او نزدیک به روز 13 آبان 57 بیشتر میشد.
یک روز یکی از پیرمردهایی که به مسجد میآمد و پشت سر آیتالله فاطمی نماز میخواند، به ایشان میگوید: «دیشب خواب دیدم شما از مکه آمده اید و در طبقه دوم منزلتان نشستهاید و مردم دسته دسته به دیدن شما میآیند، اما همه ناراحت و اندوهگین هستند.»
آیتالله فاطمی میفهمد اتفاقی در راه است، چیزی نمیگوید که صبح روز 13 آبان فرا میرسد.
آیتالله فاطمی خود حادثه را چنین نقل میکند: «صبح زود بود و من در حالی که در اتاق خواب دراز کشیده بودم، متوجه شدم صدای شیپور عزا فضا را پر کرده است؛ البته خواب نبودم و این صدای عجیب در عالم بیداری به گوشم میرسید. زود پیش خانوادهام رفتم و گفتم امروز کسی به بیرون از منزل نرود مخصوصاً سید مهدی را تأکید کردم؛ اما سید مهدی دوراز چشم من از خانواده خداحافظی میکند و میگوید: به پدرم نگوییدکه من رفتم. سید مهدی چند بار به خانواده گفته بود که من پیروزی این انقلاب را نمیبینم و همان روزگفته او تحقق یافت و تربت شهادت نوشید.»
آیتالله فاطمی میافزاید: «پس از شهادت سید مهدی و مراسم خاکسپاری، در منزل نشسته بودم، همسرم گفت: چون مردم برای دیدار شما میآیند بهتر است در طبقه بالا بنشینید که مستقل است و راحتتر هستید. من هم این کار را کردم. مردم از پلهها بالا میآمدند و دلجویی میکردند، فاتحهای میخواندند و میرفتند. ناگهان من به خودم آمدم و متوجه خواب آن پیرمرد شدم و تعبیر آن را دریافتم که شهادت سید مهدی همچون مکه رفتن برای من بوده است و مهمترین چیز در مکه قربانی است و انشاءالله خداوند فرزندم را در راه اسلام قبول کرده است.»
خانواده جهاد و معنویت و فضیلت
سید جواد سید فاطمی، پدر شهید، روحانی معروف و عارفی بزرگ است؛ لذا ناگفته پیداست که یقیناً خانواده جهاد و معنویت و فضیلت است.
به علت تربیت خانوادگی پدر، فرزندان با قرآن مانوس و بر قرآن متمرکز بودند. یکی از فرزندان به نام سید شمسالدین تحقیقات قوی در مسائل فقهی و حدیثی داشته و در زمینه مسائل دینی صاحب نظر است. یکی از دختران خانواده به نام سیده زهره سید فاطمی دکترای عرفان دارد و در حوزه علمیه روش تحقیق تدریس مینماید.
حاج سید جواد به دلیل ضعف جسمانی که بعد از شهادت سید مهدی عارض شد، نتوانست در جبهه حضور داشته باشد ولی در جهاد سازندگی فعال بود، منتهی سید شمسالدین و سید ناصرالدین فرزندانش مرتب در جبهه بودند. پدرم با ایدئولوژی خاصی فرزندانش را تربیت کرده بود به نحوی که همه جهاد را وظیفه خود میدانستند.
دامادهای شهیدِ خانواده سید فاطمی
خانواده سید فاطمی، سه داماد شهید نیز تقدیم اسلام و انقلاب و نظام نموده است که دو نفرشان شهید گمنام و میهمانان ویژه حضرت فاطمه زهرا(س) هستند.
شهید گمنام امیررضا وداعی یکی از دامادهای خانواده است که سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید و یک فرزند دارد. امیر رضا دخترش را دید و در چهلروزگی او به معراج رفت.
شهید دیگر خانوده فاطمی، شهید گمنام سعید اکبری است.
شهید دیگر، شهید امیر عامی مطلق است که در سال 1366 در منطقه شلمچه در حالی که پدر دو فرزند 3 و 4 ساله به نامهای علی و فاطمه بود، به عنوان بسیجی داوطلب به شهادت رسید.
خانم سیده زهره سید فاطمی همسر شهید امیر عامی مطلق از شهادت از خواب عجیبش میگوید:
«همسرم اسفند ۶۵ به جبهه رفت و از ۸ تا ۱۳ فروردین برای مرخصی آمد و ۲۱ فروردین نیز به شهادت رسید. یادم هست که دو سه شب قبل از شهادتش زندگینامه شهیدان باکری و همت و... در زن روز آن موقع میخواندم، خواب دیدم که امیر ایستاده بود و آسمان باز شد، حضرت ابوالفضل(ع) به او گفت امیر بیا میخواهم تو را بشویم، آب پایین آمد و روی او ریخت ولی یک قطره هم بر روی من نریخت. خوابم را برای پدر تعریف کردم که گفت خیر است و سه روز بعد خبر شهادتش را آوردند و همانطور که میدانید کسانی که در معرکه و در دم کشته میشوند غسل و کفن نداشته و پاک هستند. البته برادر بزرگم پس از تعریف خواب من گفت که حضرت ابوالفضل(ع) همیشه سقاست.»
سیده زهره سید فاطمی در مورد ویژگیهای اعلای همسر شهیدش خاطرنشان مینماید:«امیر فوقالعاده بود و در وصیت نامهاش نیز بر سه اصل تاکید کرده بود، جهاد در راه خدا، نیکی به پدر و مادر و نماز اول وقت که من به جرئت میگویم که هر سه مورد را با هم داشت.»