چرا به دین نیاز داریم؟
* انسان که عقل و شعور دارد وخوب و بد را تشخیص میدهد، چه نیازی به دین دارد؟
خاستگاه گرایش به دین، فطرت آدمی است. یعنی گرایش به دین و توحید مانند عدالتخواهی، دانستن مجهولات، زیبادوستی و امثال این امور در سرشت انسان نهاده شده است. به عبارت دیگر فطرت و آفرینش تکوینی آدمی منشأ گرایش به دین حتی ادیان باطل بوده و محرک اصلی انسان بهسوی دین حتی خاستگاه اعتقاد به ربالنوعها و پرستش بتها، فطرت است؛ بنابراین وجود ادیان مختلف هرچند باطل، از همین ویژگی ذاتی آدمی نشأت گرفته است.
انسان همواره و برحسب فطرت در برابر کسى که بر او بزرگى مىکند و در وی اثر مىگذارد خاضع و تسلیم است. از سوى دیگر با فطرت خود براى عالم آفریدگاری اثبات مىکند؛ صانعى که برحسب تکوین و تدبیر در عالَم اثر مىگذارد.
گرایش فطری انسان به دین و خدا
انسان چه متدین به دین توحید باشد و چه نباشد و یا به تعدد خدایان معتقد باشد و یا اصلاً منکر صانع باشد، بالاخره فطرت خودش را نمىتواند منکر شود؛ مگر اینکه به فرض محال روزى فرا رسد که آدمی انسان نباشد. اما این معنا امکان دارد که فطرت بشر مورد غفلت قرار گیرد؛ یعنى در اثر عوارضى از فطریات خود غافل بماند.
اعتقاد به ربالنوع وپرستش بتها از فطرت نشأت میگیرد، توضیح اینکه انسانهاى ساده اولیه از آنجا که هر چیزى را با وضع خود مقایسه مىکردند و از سوى دیگر کارهای مختلف خود را مىدیدند که به قوا و اعضاى مختلفشان مستند است، نیز مىدیدند افعال مختلف اجتماعى هم به اشخاص مختلف در اجتماع مستند است، همچنین حوادث مختلف، به علتهاى مختلف نزدیک به هر حادثه مستند است، هرچند علتالعلل و سرنخ همه حوادث نزد آفریدگاری است که مجموع عالم وجود، مستند به او است، ناگزیر براى انواع مختلف حوادث، ربالنوعها و خدایان مختلف قائل شدند که همانند خداوند، خدایى مىکنند. گاهی برای این ربالنوعها مجسمههایی ساخته و آنها راپرستش میکردند تا بتها نزد خدای بزرگ از آنان شفاعت کنند. چهبسا که در مجسمهسازىها غیر از صورتهاى خیالى ربالنوع، هوی و هوسها و امیال شخصى هم دخالت داشته، رفتهرفته ربالنوع و حتى ربالارباب که خداى سبحان باشد بهکلی فراموش شده و یکسره دست به دامن خود بتها مىشدند.
حتی ادعای ربوبیت پادشاهان و حاکمان، مبتنی بر فطرت انسان است. به این معنا که برخی از سلاطین و دیکتاتورها از اعتقاد فطری عوام سوءاستفاده کرده و در شئون مختلف زندگی مردمان تصرفاتی نموده و رفتهرفته با این فکر که مردم سنگ و چوب را خدا میدانند، آنان که از سنگ و چوب کمتر نیستند، به طمع به دست آوردن مقام الوهیت میافتادند، چنانکه تاریخ این مطلب را از فرعون و نمرود و دیگران نقل کرده و درعینحالی که خود بت میپرستیدند، خویش را در سلک ربّ جا میزدند.(1)
با توجه به آنچه بیان شد انسان به دلیل اینکه عقل دارد و دارای شعور است و این ویژگی، او را از سایر حیوانات ممتاز میگرداند، گرایش به دین دارد و ازاینرو تمام جوامع بشری از گذشته تا امروز به گونهای دین داشتهاند.
بنابراین عقل آدمی پس از آنکه به وجود خدا حکم میکند، همان عقل میگوید وقتی خداوند در نهاد انسان گرایش به دین را به صورت فطری گذاشته، باید دینی را برای هدایت مردم که باعث رشد معنوی و رستگاری آنان میشود بفرستد تا مردم از ادیان باطلی که خودشان میسازند پیروی نکنند.
توضیح اینکه انسان در زندگی دارای دو نوع نیاز است: یک نوع، نیازهای مادی است که خود آدمی عهدهدار برآوردن آنهاست. نوع دوم، نیازهای معنوی که مربوط به سرنوشت انسان و سعادت دنیا و آخرت او میشود. عقل و شعور آدمی توان و استعداد تأمین نیازهای معنوی انسان را ندارد تا او را از گمراهی نجات دهد و سعادت اخروی او را تضمین کند.
قدرت انسان در کشف قوانین مادی جهان
خداوند متعال جهت به کمال رسیدن آدمی، تمام موجودات را مسخر او کرده و انسان را به عقل، هوش و فکر مجهز نموده و به او قدرت داده تا از این موجودات استفاده کند. انسان با ابزار خدادادی توانسته و میتواند به رموز و قوانین حاکم بر مادیات پی برده و نیازهای خود را در این عرصه تأمین کند. به همین دلیل آموزههای دینی به این امور مگر در برخی موارد نپرداخته و قوانین و فرمولهای علوم طبیعی و تجربی را در اختیار بشر نگذاشته است. این مطلب با وجدان برای همگان ثابت است که انسان به مرور زمان طبق نیازهای مادی و با پیشرفت علوم طبیعی اکتشافات و اختراعات شگفتانگیزی را از خود بر جای گذاشته است. به همین دلیل هیچکسی از هیچ دینی انتظار ندارد قوانین جهان مادی را برای بشر کشف کرده و وسایلی را برای برطرف کردن نیازهای مادی جامعه اختراع کند. اگر در دنیا هیچ دینی وجود نمیداشت، بشر در امور مادی و کشف و اختراعات قوانین حاکم بر عالم ماده، همین پیشرفت را داشت که هماکنون دارد.
نیاز عقل به دین و وحی
اما عقل و شعور آدمی در بعد هدایتگری و حصول معنویات که باعث رستگاری انسان میشود، محتاج به دین است. علامه طباطبایی در تفسیر آیه «وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ؛ ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است»(2) میفرماید: چون قرآن کریم کتاب هدایت براى عموم مردم است و جز این کار و شأنى ندارد، ازاینرو مراد از«لِکلِّ شَیءٍ» در ظاهر، همۀ آن چیزهایى است که برگشتش به هدایت باشد از قبیل معارف حقیقى مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهى و قصص و مواعظى که مردم در هدایت و راهیافتنشان به آن محتاجند.(3)
در اینکه عقل انسان خوب را از بد تشخیص میدهد تردیدی نیست؛ ولی عقل به تنهائی قادر به درک آموزههایی نیست که موجب تزکیه نفوس او گردیده و حقایقی را دربارۀ انسان و نیازهای واقعی وی بیان کند. از اینرو قرآن کریم فرموده:
«... رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمىدانستید، به شما یاد دهد.(4)
از طرف دیگر عقل به ناتوانی خود در بسیاری از معارف جهان هستی آگاه است و ضرورت معلّم غیبی را درک کرده و آن را میپذیرد.(5)
عقل و هوش، انسان را از دین الهی که برای هدایت بشر نازل شده بینیاز نمیکند.
__________________
۱. رک: طباطبائی، محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیرالقرآن، ج2، ص534.
2. نحل: 89.
3. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج12ص465.
4. بقره: 151.
5. رک: جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، ص56.