kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۵۱۲۸
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۲ - ۲۱:۴۸
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۹۱

مخالفت با نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق

 

دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
یکی از نکات مهم در سیره سیاسی آیت ‌الله مصباح، دیدگاهی است که ایشان نسبت به جریان نهضت آزادی داشته است. آقای مسعودی خمینی در این ‌باره می‌گوید: «در ماجرای دولت موقت و نخست‌وزیری مهندس بازرگان هم آقای مصباح دل خوشی از نهضت آزادی و اعضای آن از جمله مرحوم بازرگان نداشت و بر این باور بود که طرز تفکر دکتر شریعتی در آنها هم رسوخ کرده است. یکی از خصوصیات دکتر شریعتی که واقعاً برای اسلام و انقلاب مضر بود، مخالفت او با روحانیت بود. اگر در کتاب‌های ایشان دقت کنید، این معنا را به وضوح می‌یابید. ایشان عمیقاً به اسلام منهای روحانیت می‌اندیشید.»1
به تصریح امام خمینی، منافقین در واقع فرزندان عزیز مهندس بازرگان بودند، چنانکه در سال 58 خود بازرگان نیز به وجود این نسبت بین نهضت آزادی و سازمان مجاهدین اشاره کرده بود. با این نگاه، مخالفت و موضع‌مندی آیت‌الله مصباح نسبت به سازمان مجاهدین را باید در موضع ایشان نسبت به نهضت آزادی جست‌وجو کرد.
آیت ‌الله مصباح یزدی
و مسئله سازمان مجاهدین خلق
یکی از مواضع مهم آیت ‌الله مصباح یزدی، موضع‌گیری در برابر گروه مجاهدین خلق بود که به جهت همین موضع‌گیری، برخی از روحانیان مبارز از جمله آقای هاشمی رفسنجانی از ایشان فاصله گرفتند و او را مخالف مبارزه و انقلاب می‌خواندند. از نظر این عده مخالفت با سازمان التقاطی و انحرافی مجاهدین، مساوی با بریدن از مبارزه و مخالفت با نهضت تلقی می‌شده است! در مقابل، آیت ‌الله مصباح بنیان شکل‌گیری و جذب افراد در مجاهدین خلق را فاسد می‌دانست و آن گروه را در زمره گروه‌های التقاطی می‌شمرد. ایشان سرچشمه جذب بسیاری از افراد و جوانان به این گروه را در کتاب‌ها و افکار دکتر شریعتی می‌دانست. آیت ‌الله مصباح در رابطه با ایدئولوژی مارکسیستی این گروه و گروه‌های دیگر می‌گوید: «در آن زمان چنین القا شده بود که مبارزه، علمی دارد و آن علم در مکتب مارکسیسم است؛ حتی مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه معرفی می‌کردند و چنین وانمود می‌کردند که اگر کسانی بخواهند علیه استعمار قیام کنند و آزاد شوند، باید از مکتب مارکسیسم الهام بگیرند. ما سعی می‌کردیم در مقابل این توهّم مطالبی را عرضه کنیم که از بطن اسلام بود. از آیات و روایات استفاده می‌کردیم که آن‌ها دستور مبارزه را داده‌اند و اگر بخواهیم یک مبارزه اسلامی داشته باشیم، احتیاج به ایدئولوژی بیگانه نداریم.»2
آقای مسعودی خمینی نیز در این باره می‌گوید: «یکی از نکات و عجایب شخصیت امام این بود که قبل از پیروزی انقلاب که منافقین به ظاهر در مسیر خواسته ملت بودند و با شاه مبارزه می‌کردند، ابداً در رد یا تأیید آنان اقدامی ننمودند. بسیاری از بزرگان ما در آن ایام با منافقین که نام مجاهدین را یدک می‌کشیدند، دم‌خور، و مؤید عملکرد آنان در زندان و بیرون زندان بودند؛ اما حضرت امام کوچک‌ترین دخالت و موضع‌گیری مثبت یا منفی در این‌باره نداشتند. بزرگانی همچون آقای هاشمی نزد حضرت امام رفتند و در باب تأثیرگذاری آن گروه در روند انقلاب صحبت‌ها کردند.3 امام تنها می‌شنیدند؛ و در پاسخ کلمه‌ای نمی‌گفتند. این واکنش حتی موجب کلافگی آقایان می‌شد. ما هم از این شیوه برخورد حضرت امام درس می‌گرفتیم و متوجه می‌شدیم که ما هم نباید فعلاً در رد یا اثبات این گروه اقدامی بکنیم. البته نظر خودمان چیز دیگری بود. مرحوم علامه هم در درس‌شان به طور مرتب می‌گفتند که نتیجه صحیح بر مقدمات صحیح بار می‌شود و هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. عقیده ما هم بر این بود که اگر با کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها علیه شاه متحد شویم، در صورت نیل به پیروزی، آن‌ها مدعی خواهند شد و برای گرفتن سهم‌شان عرصه را بر ما تنگ خواهند کرد. بنده و آقای مصباح و آقای امینی در این خصوص دارای نظر واحدی بودیم.»4
حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ جعفر شجونی نیز در مورد تفکرات «اسلام منهای روحانیت» و تفسیر قرآن گروهک مجاهدین خلق نکاتی را می‌گوید که نشان می‌دهد آیت ‌الله مصباح یزدی بسیار هوشمندانه به خطر این گروهک واقف شده بود. ایشان می‌گوید: «تفسیر قرآن آن‌ها [مجاهدین خلق] عجیب بود. چه طور می‌شود که دو، سه تا دختر چادری نماز خوان و با حجاب و دعای کمیل‌خوان، به مدت شش ماه با ده، بیست، سی تا پسر جوان، در یک خانه تیمی زندگی کنند، هم بستر بشوند و برایشان مشکلی هم پیش نیاید؟! این‌ها این آیه را به خورد این دخترها می‌دادند که «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ »5 ما می‌گوییم مواضع زینت را - که بالای گردن و بالای دست‌ها باشد، نباید جز به شوهرهایشان نشان بدهند اما این‌ها جور دیگر معنا می‌کردند و می‌گفتند: «از زانو تا شکم مواضع زینت است.«بعولتهن» را به معنای «شوهر» نمی‌گرفتند بلکه به معنای «همسنگر» می‌دانستند. «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ»، زن‌ها نباید مواضع زینتشان را که از شکم تا زانوست، به کسی نشان بدهند «إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ»، مگر به هم سنگرها، آقای نعیم آبادی - که الان امام جمعه بندرعباس است - هم شاهد این مسائل بود. این‌ها جزء کشفیاتی بود که در زندان جسته گریخته دستگیر ما می‌شد.6 آن‌ها آیات قرآن را این طوری معنا می‌کردند.
ابوذر ورداسبی - که در مرصاد به درک واصل شد - جزو ایدئولوگ‌های منافقین بود. پسر جلال گنجه‌ای هم در مرصاد کشته شد. چند روز در زندان «شماره یک هشت با ابوذر ورداسبی بودیم. گاهی اوقات در حیاط با هم صحبت می‌کردیم. او می‌گفت: «گذشت دیگر آن زمانی که آدم بیاید قرآن را این‌جور معنا کند که مثلاً آیه ارث می‌گوید، پسر دو برابر دختر ارث ببرد. ارث باید یکسان باشد.» من می‌گفتم: «آقا، حلال اسلام تا قیامت، حلال است و حرام آن، تا قیامت حرام» می‌گفت: «نه آقا! این‌ها چیه؟» و حرف‌هایی مثل این را تکرار می‌کرد. اسلام این‌ها، اسلام امام صادق علیه‌السلام نبود. این‌ها مهمل می‌گفتند. گاهی می‌گفتند: «امام، آقای طالقانی و دیگران، هیچ کدام، قرآن و نهج البلاغه را نمی‌فهمند. برای این که مارکسیست7 را نمی‌فهمند.» در اتاق زندان شماره شش، رجوی این مسئله را به آیت ‌الله انواری گفته بود و ایشان گفته بود: «عجب! پس امام صادق علیه‌السلام و امام عسکری علیه‌السلام و امام رضا علیه‌السلام، هیچ‌کدام از این‌ها هم قرآن و نهج البلاغه را نفهمیدند، برای این‌که آن زمان مارکسیست نبوده است. ... آقای هاشمی رفسنجانی هم علت اتهام و افتادنش به زندان، کمک به مجاهدین خلق بود. مجاهدین زیرک بودند و همه را فریب می‌دادند و از این طریق، وجوهات به آن‌ها می‌رسید. فساد و فحشای‌شان فقط مسئله دختر و پسر نبود. برای این‌ها در اسلام همه چیز مباح بودکه البته، یک گوشه‌اش را در سال 1354 درک کردم. واقعاً سال 1353 و 1354 فهمیدم، ولی جرأت نمی‌کردم بگویم. هیچ‌کس باور نمی‌کرد که این‌ها فساد اخلاقی دارند؛ دخترشان دختر نیست؛ برای زن‌شان، شوهر و غیر شوهر ندارد؛ به دستور آن طلاق می‌گیرند و به دستور این ازدواج می‌کنند. ... به هر حال، همکاری علما با آن‌ها از روی ساده‌دلی بود. تجربه نداشتند.»8
پانوشت‌ها:
1- خاطرات آیت ‌الله مسعودی خمینی، ص 350.
2- ذوالشهادتین امام، ص107.
3- آقای هاشمی رفسنجانی در سال 1354 در سفری که به عراق داشت و به ملاقات حضرت امام رسیده بود، اعتراف کرد که نظر امام در مخالفت با مجاهدین خلق درست بوده است «با امام حرف‌هایی زیادی داشتیم. آن‌چه فعلاً از محتوای گفت‌وگوها به یاد دارم، از این قرار است: ... 2. مساله دیگر موضوع منافقین بود که به درستیِ موضعِ امام در گذشته تاکید کردم و گفتم برای ما روشن شده است که حق با شما بود که از اول این‌ها را تایید نکردید.» ر.ک: دوران مبارزه، ج1، ص280.
4- خاطرات آیت ‌الله مسعودی خمینی، صص351-352.
5- «... و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود...» (سوره نور- آیه 31)
6- بنا به اقرار حجت الاسلام و المسلمین شجونی، این انحرافات را جسته گریخته از زندان به دست آوردند. ولی با این‌که آیت ‌الله مصباح در زندان نبود خط فکری مجاهدین را دقیق تشخیص داده بود.
7- مکتب مارکسیسم Marxism.
8- خاطرات حجت‌الاسلام جعفر شجونی، صص125-126.