kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۵۱۲۳
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۲ - ۲۱:۴۸

برای کــودکان غـــزه

 

اوایل پائیز است، یکی‌ از همین شب‌هایی که هوا دارد یاد می‌گیرد کم‌کم سرد بشود. الان که دارم این‌ها را می‌نویسم باران خودش را می‌کوبد به شیشه. یک آن نوری توی اتاق تاریک می‌زند و بعد از چند ثانیه، غرشی در آسمان می‌شنوم. ابرها به هم زده‌اند و باران با شدت بیشتری می‌بارد. این‌جا صدا از رعد و برق است و لابد الان بچه‌هایی که بیدارند خودشان را می‌رسانند کنار پنجره و از دیدن خیس شدن ماشین‌ها و درخت‌ها و خیابان و هرچه که هست خوشحال می‌شوند! شاید یواشکی دستشان را هم از پنجره بیرون ببرند و از خیس شدن انگشتان کوچکشان ذوق بریزد توی دل گنجشکی‌شان. اگر پدر و مادر مؤمنی هم داشته باشند یادشان داده دعا زیر #باران به استجابت نزدیک است و الان حتما قنوت گرفته‌اند و از خدا لابد خنده‌ از ته دل مسئلت کرده‌اند. من اما مشابه همین صدا را چند روز پیش شنیده بودم. سر ظهری یک کلیپ پخش شده بود از انفجارهای غزه. صدا همین صدا بود به گمانم. صدای غرشی در آسمان. یکی‌ نبود‌، خیلی زیاد بود! خیلی بیشتر از آن‌که بشود تک تک شمردشان. و حتما خیلی سخت‌تر از آن‌که چیزی را بشورد! نه قطعا نمی‌شورد! می‌کوبد! ماشین‌ها و درخت‌ها و خیابان‌ها و هرچه که هست را به هم می‌کوبد؛ قطعا! من فقط خدا خدا می‌کنم کودکی نرفته باشد کنار پنجره، به گمان اینکه باران است! من فقط دعا می‌کنم کودکی دست‌های کوچکش را از پنجره بیرون نبرده باشد.
راستش من ‏«دعا می‌کنم جهان یک خواب باشد‌!» یک خوابی که بالاخره بشود از آن بیدار شد.
یادداشت‌های یک مخاطب