حجاب در آئینه گذشته سیاستیاش
مهدی جمشیدی
۱. یکی از تصویرسازیهای تحریفآلود و القاهای ناصواب درباره مواجهه با کشف حجاب این است که کسانی مدعیاند برخوردهای سخت در دورههای گذشته، حاصلی نداشته است و حجم انبوه تمرکز بر روی تقابل انتظامی و قضایی با مسئله حجاب، به نتایج ارادهشده، متصل نگردیده است. در این روایت، اینطور وانمود میشود که گویا نظام در دهههای گذشته، تمام توان خویش را بر روی حجاب و مواجهه سخت با آن متمرکز کرد و هرچه بضاعت داشت را در این مسیر بهکار گرفت و در عین حال، اکنون با خلأ دستاوری روبهرو است. درواقع، اینان میکوشند با تصویرسازی انقباضی و حداکثری از گذشته، نوع خاصی از مواجهه را ملامت و نفی کنند و نشان بدهند که چنین مواجههای، بیفرجام و غلط است و باید رویکرد دیگری را برگزید.
۲. برخلاف روایت یادشده، مسئله این است که در دهههای گذشته، هیچگاه حجاب، مسئله اصلی نبوده است، بلکه حتی فرهنگ نیز در هیچ دولتی، صدرنشین و بنیان انگاشته نشده است، بلکه دولتها و جریانهای رسمی، همواره یا به سوی اقتصاد حرکت کردند و یا به سوی سیاست. در این میان، فرهنگ جز تعارفهای سیاسی و تقابلهای انتخاباتی، منزلتی نداشته و هیچگاه به آن بهعنوان امر مستقل و کلیدی، نگاه نشده است. از طرف دیگر، مواجهههای انتظامی و قضایی نیز درباره مسئله حجاب، همواره حداقلی و موردی بودهاند و بیشتر جلوه بیرونی و بازتاب رسانهای داشتهاند. از اینرو، میان واقعیت سیاستها و عملکردها از یکسو، و روایتهای رسانهای و حتی اجتماعی از آنها، شکاف بسیار بزرگی وجود دارد. حتی گشت ارشاد نیز که این همه درباره سخن گفته شد، فاقد حمایت جدی بوده و تنها در حاشیه و بهعنوان نمادی از حضور حاکمیت در خیابان، ظهور داشت، اما روشن بود که مواجهههای بسیار ناچیز و حداقلیاش نمیتواند گرهی را بگشاید و تحولی بیافریند. به این ترتیب، باید صریح گفت که در طول دهههای گذشته، حجاب را باید امر «رهاشده» و «بهخودوانهاده» قلمداد کرد، نه امری که حاکمیت بر روی آن تمرکز کرده بوده و قدرتها و امکانهای ساختاری خویش را برای هدایت و نظارت بر آن بهکار گرفته بوده است.
۳. وقتی یک عامل، در حاشیه و نیمبند و رقیق است، نمیتوان از آن انتظار داشت که روند را «ثابت» یا «کاهشی» کند، بلکه در این حالت، فقط از «شتاب روند» میکاهد؛ یعنی اگر نبود، سرعت روند، «بسیار بیشتر» میشد. درباره گشت ارشاد، این حالت صحیح است نه اینکه وانمود شود حاکمیت با تمام توان، بر روی گشت ارشاد تکیه کرد و به حمایت از آن پرداخت و در نهایت نیز نتیجه نگرفت. بهخصوص در دهه نود در اثر سیاستهای لیبرالیستی در دولت اعتدالگرا، نهفقط مواجهه جدی و چالشی با مسئله حجاب به حاشیه رفت و اغلب به تعطیلی کشیده شد، بلکه با در پیش گرفتن رویکردهای ولنگارانه و تساهلی، روندی که رخ داده بود سرعت بیشتری پیدا کرد. درواقع، سیاستهای دولت اعتدالگرا، اقتدار نظام را به چالش کشید و پیام ضعف ارسال کرد. این سیاستها به لایههای تجددی جامعه، نشان داد که امکان پیشروی دارند و میتوانند بر سر سبک زندگی غربی، وارد چرخه چانهزنی شوند و حرف خود را بر کرسی بنشانند. این دولت برای آنکه از حمایت و هواداری این بدنه اجتماعی برخوردار شود، ارزشهای اساسی و خطوط قرمز فرهنگی را به بازی سیاسی خویش وارد کرد و به این واسطه، به دیگریهای فرهنگی رسمیت بخشید.
۴. تنها در لحظههایی از تاریخ که بدنه اجتماعیِ تجددی، چنین صداهای مخالفخوانی از درون حاکمیت میشوند جان تازه میگیرند و به بیان و اظهار خویشتن فرهنگیشان در عرصه عمومی میپردازند. در شرایط حاکمیتیِ مبتنی بر اقتدار و مرزبندی، این طبقه اجتماعی دچار لکنت میشوند و احساس انقباض و انسداد میکنند و به حداقلها رضایت میدهند. پس مسئله اصلی این است که از درون حاکمیت، چه صدا و ندایی برمیخیزد و لایه تجددی، چه درک و احساسی از نیروهای درونی حاکمیت دارند. اینان تابع سیاستهای فرهنگیِ حاکمیت نبوده و نیستند و نمیخواهند از سبک زندگیِ تجددی خویش عبور کنند، بلکه مایل به اظهار و تجلی آن در عرصه عمومی هستند، اما این کنش، وابسته به تصویرشان از منطق و انتخاب حاکمیت است. در هر دورهای که نیروهای همگون با اینان به درون حاکمیت نفوذ میکنند، این خوداظهاریهای و جسارتها و ساختارشکنی افزوده میشوند و اینان میتوانند پس از دوره توقف، چند گام به پیش آیند.