امام صادق(ع) فرمود: در هنگام احتضار، شخصی از اهل مدینه زبانش بند آمد. رسول خدا(ص) بر او وارد شد و از او خواست، که کلمه توحید (لااله‌الاالله) را بر زبان جاری کند، ولی زبان آن شخص بند آمده بود، و نمی‌توانست بگوید، حضرت چند بار از او خواست ولی شخص نتوانست کلمه توحید را بر زبان آورد! حضرت از زنی که در بالای سر او نشسته بود، پرسید: آیا این مرد مادری دارد؟ عرض کرد بله، من مادر او هستم. حضرت پرسید: آیا از او راضی هستی یا نه؟‌ عرض کرد: نه، حضرت فرمود: من دوست دارم که شما از او راضی شوی، عرض کرد: به خاطر رضایت شما من از فرزندم راضی شدم و او را بخشیدم. حضرت در این هنگام از آن مرد خواست که کلمه توحید را بر زبان آورد. آن شخص زبانش باز شد و به وحدانیت خدا اقرار کرد. (1)

__________

1- امالی شیخ‌طوسی، ج1، ص 63