سایهات هست تا به روی زمین ای امید جهان چه بهتر از این (چشم به راه سپیده)
کمی ستاره بچین!
سایهات هست تا به روی زمین
ای امید جهان چه بهتر از این
قدمِ تو محول الاحوال...
نفسِ تو نسیم فروردین
چشم ما با تو میشود روشن
زندگی با تو میشود شیرین
ای که ماه شب چهاردهم...
در حضور تو میکند تمکین
ای که خورشید در مقابل تو...
قرنها روی خاک، سوده جبین
قاب قوسین ابرویت ای نور
بسته بر بام نُه فلک آذین
غنچه غنچه ز شوق خندیدند
سوسن و یاس و لاله و نسرین
هر گلی که محمدی شده است
شده از مقدَمِ تو عطرآگین
هر کجا که تویی بهشت آنجا است
بیخیال بهشت و حورالعین
کهکشان تشنه کرامت توست
ای رهین تو خوشه پروین
با تماشای پرچم سبزت
شده پاییز با بهار، قرین
ما همه غائب و تویی حاضر
ای امامِ غریبِ پردهنشین
موی پر پیچ توست، سوره لیل
شهدِ ناب کلام تو والتّین
جدّهات شرحِ سوره کوثر
جدّ تو کُنهِ سوره یاسین
دست تو دست کیست؟ دست خداست
چشمهای تو چیست؟ عینِ یَقین
شرح توحید ما ولایت توست
ای که آغوش توست حصنِ حصین
پرِ پرواز ماست واعتصموا
نخی از شال توست حبلِ متین
تا به هر کس نظر میاندازی
میشود همنشینِ علّیین
جلوه نور در دلِ ظلمات
رحمتی فی السَّماءِ و الاَرَضین
پرچمت را که بر میافرازی
بیرق کفر میرود پایین
شکرِ بیحد که بود از آغاز
گِلِ ما با محبتِ تو عجین
پس اَعوذُ بِرِبِّکَ یا نور
از شیاطینِ در یسار و یمین
در مَثَل قابل مقایسه نیست
پر گنجشک با پر شاهین
ما اسیر همیشه نفسیم
صاحبِ خانههای دل چرکین
با دعای فرج بزرگ شدیم
حک شده بر لبانمان آمین
ما مسلمان آستان توایم
بهتر از این ندیدهایم آیین
سیصد و سیزده نفر عاشق
عاشقان بدون جایگزین
در رکاب تواند تا محشر
تا گذرگاههای یومالدین
قسمت این شد که از ازل باشی
بر رکابی پیمبرانه نگین
در پی توست حضرت عیسی
تشنه یوسف است بنیامین
بر سر سفره تو میکائیل
مینشیند کنار روح الامین
هست در کوچه باغ هرچه غزل
شعر ناب تو عاشقانهترین
آسمان دور مانده از دستم
پس برایم کمی ستاره بچین
دوستی با تو شادی محض است
بر سر سفره دلم بنشین
از قدیم و ندیم میگویند
دل بیدوست، میشود غمگین
کاش هنگام دیدنت در خواب
بر نمیداشتم سر از بالین
مایه شادی کریمان است
به نوایی اگر رسد مسکین
رعد، یعنی زمانِگریه تو
آسمان سینه میزند، سنگین
هیچ راهی به جز ظهورت نیست
در نگاهِ دلِ حقیقت بین
برگ سبزی برایت آورده
شاعری که نداشت بیش از این...
احمد علوی
چه میکردیم بیتو؟!
اسير پنجة درديم بيتو
نگاه نرگسي زرديم بيتو
اگر چشم انتظار تو نبوديم
در اين دنيا چه ميكرديم بيتو
نعمتالله شمسيپور
يوسفترين پيغمبر!
آري اگر تا كعبه خيلي راه مانده است
از دست من تا دست تو يك آه مانده است
خواندم مفاتيحالجنان را در دل شب
اما دلم در حسرت مفتاح مانده است
بعد از گذشت سالهاي سال يا رب
يوسفترين پيغمبرت در چاه مانده است
اي ماه كنعاني من! خالي خالي است
دستي كه از دامان تو كوتاه مانده است
اي كاش كه من نيز همراه تو باشم
هر كس كه همراهت نشد گمراه مانده است
تنها نه من با چشمهاي پر ستاره
در آرزوي رویت تو، ماه مانده است
ميخواستم از تو بگويم آيه آيه
اما قلم در باء بسمالله مانده است
حسين علاءالدين
میراث رسولان
گامهایت صبح را تفسیر خواهد کرد
خاک را از تیرگی تطهیر خواهد کرد
باغ آوازت که میراث رسولان است
شاخساران را پر از تکبیر خواهد کرد
با تو اصل عدل عالمگیر خواهد شد
با تو رنگ زندگی تغییر خواهد کرد
تا بیایی آفتاب، این هم رکاب تو
در غروب واپسین تأخیر خواهد کرد
من چنان در دیدنت محوم که پندارم
مرگ در دیدار با من دیر خواهد کرد
* مرتضی نوربخش