ضرورت آسیبشناسی نگاه نسل جدید به شیوههای اصیل زندگی نسل قدیم (بخش پایانی)
نسل جوان زیر بمباران تبلیغات مصرفگرایی و شتاب توقعات (گزارش روز)
غرق شدن افراد و نسل جدید زیر بمباران تبلیغات متاثر از عصر اطلاعات و الکترونیک که طول و عرض جهانی را دوره زده، نوعی بیتوجهی به فرهنگ اصیل ایرانی، اسلامی است که نتیجه رویکرد مصرف زدگی افراطی محسوب میشود این نوع رفتار جدول نظام آرام زیستن، تامل و انتخاب و حتی خودشناسی را نیز کمرنگ کرده است.
حسن آقایی
هرچند که تکنولوژي در چرخه زندگی، تسهیلات نو و مفیدی ارائه میکند، اما باید به خاطر داشت که طبیعت، معنویت و خمیر خودآگاه انسان در هر منطقهای از جغرافیایی عالم، از جنس عجله نیست که شکیبایی و عقلانیت از ملاکهای طبع و خوی انسان در زندگی است که بسیار هم لذتبخش میباشد.
هر نسلی که بیصبرانه و شاید از سر غفلت پایبند شتاب زدگی هر نوع وسایل مدرنیزه و هر پدیده فن و علم امروزه باشد به نوعی اندیشه، روان و اراده وزین خویشتن را خدشهدار خواهد کرد و کسی را میماند که پیاده میخواهد در کورس اسب دوانی یا اتومبیلرانی مسابقه دهد. اینجاست که نوجوان و جوان به ویژه نسل کنونی در تنگنای خواستهای آنی میماند.... الفبای آسودگی آن گونه که نسل قبل تجربه و به عینیت دیده و به یادگار برای نسل بعد از خود وانهاده است، راه رفتن روی مرز اعتدال در جریان هستی است و نه زیر چتر ظواهر و تزیینات و محو شدن در تبلیغات است. اما خواستن، نیاز به رنج کشیدن دارد، آنی خواستن برای کودک هم جای سوال دارد.
بمباران تبلیغات مصرفگرایی
افزایش توقع نسل جدید
نظر یک مدیر فروشنده ماشینالات صنعتی- درخصوص چگونه زندگی کردن دوران گذشته و حال، بر این دلالت میکند که نگاه هر دهه نسل به زندگی با نسل دیگر فرق دارد. متولدین دهه 40 نگاهشان با نسل 50 متفاوت است. جوانان دهه70به بعد دیدگاهشان تابع رسانهها است چرا که رادیو را گوش میدهیم تبلیغ هر نوع کالا و نوآوری است. تلویزیون را میبینیم نیز تبلیغات مصرفگرایی اعم از خوراک، تنقلات، خانه، ماشین، کار راحت و... را ترویج میکنند. بمباران تبلیغات همه را از یک کودک تا 30 ساله حتی سن بالاتر به دنبال مصرفزدگی میکشانند. این گونه وضعیت خواه ناخواه سطح توقعات بیننده خاصه بچه و جوان را بالا برده و در مسیر و تاثیرات مصرفگرایی قرار میدهند.
هنگامی که موضوع گزارش را برای او تشریح میکنم نخست با لبخندی میگوید از کسی سوال میکنید که بین نسل گذشته و حال است.
ادامه گفتار «مددی» پاسخ به شیوه کردارهای معنوی و ساختاری زندگی نسل پیشین است. وی میگوید: «طاقت نسل گذشته نسبت به نسل کنونی بیشتر بوده، کمتر تحت تاثیر تبلیغات قرار میگرفته، در مخارج مقتدرانه و توقعشان اندک بوده است.»
جوان نسل پیش خواستهایش اندک و نیز کمتر تحت تاثیر تبلیغات مصرفگرایی بوده است. برای تشکیل زندگی مستقل چشمش به دست پدر نبوده میخواسته درآمد خود را از کار کرد شغلیاش تامین کند. همچنین باورها و تربیت متاثر از رهنمود نیک پدر بوده و مهم دیگر آن که در صورت وجود اختلاف خانوادگی اغلب در چارچوب محیط زندگی رفع میشده و به بیرون از خانه آشکار نمیشده است. لیکن نسل کنونی زیر بمباران تبلیغات مصرفگرایی رسانههای صوتی و تصویری است و همه جوره روی درک و خواستهای آنان کار کرده و به سمت بالا بودن توقعات سوق میدهد. به حدی که برای تشکیل زندگی مشترک انتظار هزینه از جیب پدر نداشته و میخواسته از تلاش کارکرد شغلی خود هزینه کند.
چارچوب باورهای نسل قدیم
میپرسم باورها، سازگاریها و اختلافات خانوادگی چگونه بوده و به کجا میرسیده است؟ میگوید: «باورها، مباحث و رفتارهای تربیتی آن نسل تحت یک چارچوب و مدیریت پدر بوده است. به عنوان نمونه میتوانسته حتی ده فرزندش را سر یک سفره بنشاند. چنانچه از این عده دو نفر میل خوردن نوع غذای حاضر را نداشته لیکن تحت تاثیر جمعی هشت نفر دیگر قرار گرفته و غذا را صرف میکرده است. همچنین اگر مشکل و اختلاف سلیقهای بوده در همان چارچوب حل و فصل میشده، به عبارت دیگر فرضا صد مشکل بوده 50-60 مورد آن در داخل و براساس رفع و تفاهم میشده و اصل مسئله هم به بیرون محیط خانوادگی، پراکنده نمیشده است. اصولا چنانچه افراد خانواده از جهت اخلاقی یک نظر و همباور نباشند نتیجه برعکس میشود که در هر دو حالت میتوانند روی تربیت بچههایشان تاثیرگذار باشند.
نگاه پایانی
از «مددی» میخواهم جمعبندی کوتاه از آنچه درباره دو نسل گفته بگوید، که این است: «نسل قدیم به باورهای خودشان پایبند بودند. نسل جوان به علت مصرفگرایی متوقع است، برای به دست آوردن لوازم مصرف زندگی دنبال رفع چالشها و پر کردن چالههای مخارج است و نیز ارتباطات جمعیشان کم شده است.»
با سرعت میآید حاشیه خیابان ترمز میکند. کلاه ایمنیاش را از سربرمیدارد. مسافر ترکنشین پیاده میشود کرایه را میدهد. او هم پیاده میشود. به چایفروش دورهگرد اشاره میکند. یک لیوان پلاستیکی چای با چند حبه قند میدهد. پولش را میگیرد و میرود. چهره آفتابزده، خسته و دودزده دارد. با پشت دست صورتش را تمیز میکند. با حوصله جرعهای از چای داغ مینوشد. جلو میروم میگویم خستهنباشی. با تبسمی میگوید: خستگی رفیق ما شده است!
اسمش «فرهاد» 29 ساله تا دپیلم درس خوانده است. میپرسم از شغلت راضی هستی؟ با نوک پا به لاستیک عقب موتورش میزند و میگوید: «اگر بگردد و روزیام را برساند. با خستگی و سختیها میسازیم.» میپرسم: هم نسلهای خودت را چطور میبینی، منظور نسل جوان در میدان کار و فعالیت؟ میگوید: «میبینی که چقدر موتور مسافر کش است. آنها هم مثل من سرگردان یک کار مناسب و زندگی مناسب هستند. پیشتر در یک کارخانه کار میکردم. 8-9 ساعت یکدم دستم توی رنگ و کلاف بود؛ رنگرزی. حقوق کافی که بتواند من و هزینه سه نفری خانوادهام را جواب بدهد، نبود. آمدم با موتور کار میکنم.» میپرسم: آنجا توقعت از آن مزدت بالا بود!حالا چی؟ میگوید: «خانواده بزرگم همه شان قناعتکارند. میخندد. مگر من و جوانان با شرایط مثل من هم زیادهخواه هستند؟!»
وسایل جدید ارتباطی
جایگزین احوالپرسی و دوستی
از «فرهاد» میپرسم نظرش نسبت به عواطف و روابط دوستانه و سازش اعضای خانواده با یکدیگر و سایرین چطور است؟ جواب میدهد: «با آمدن اینترنت و این همه وسایل دیجیتالی و مدلهای روزبهروز موبایل و بازیچههای کامپیوتری مگر جایی برای احوالپرسی و رفاقت و دید و بازدید خانوادهها مانده است؟» به فلان کس، مثلا یک دوست قدیمی که به هم میرسیم دو کلمه حرف میزند و همه حواسش به موبایل «اپل»اش است. به خانواده قوم و خویش میرویم، بچهها سرگرم موبایل هستند. آدرس از کسی میخواهی جفت گوشهایش وصل به موبایلش است. اصلا نمیشنود چه گفتی و چه میخواهی؟نسل پدر و مادرمان چندکیلومتر پیاده میرفتند برای دیدن و احوالپرسی قومشان. حالا بچه من که پنج دقیقه پیاده برود به مدرسهاش میرسد میگوید من با موتور برسانمش. به نظرم آنچه از بزرگترها شنیده و دیدهام این بود که در کنار تمامی مشکلات ریز و درشت زندگیهای قدیمی اما مهر و عاطفه و صداقتشان هم سرجایش بود... یک مسافر میرسد، نشانی مقصدش را میگوید. او لیوان خالی چای را توی سطل زباله میاندازد. کلاهش را به سر میگذارد و به سرعت حرکت میکند.»
دو نسل به تماشای عتیقهجات قدیمی
معمولا و بیشتر یک دو روز تعطیلی آخر هفتهها خانوادههایی از نسل دیروزو امروز به مکانها و پاساژهای عتیقهجات فروشی میروند و از اسباب و اثاثیه و زینتجات ماندگار شده مردمان قدیم که بیشتر دست به دست دودمانها گشته دیدن میکنند، لوازمی که در روزگار خود مورد مصرف روزانهشان بوده و برخی تزیین طاقچه، قفسه و یا ویترین اشیا و یا بر سقف تالار و اتاقها روشنایی بخش بودهاند و حال در ویترینها و قفسههای عتیقهجات فروشان شهرمان آنتیک و کمیاب میباشند.
تماشاچی نسل امروز بیشتر محو جذابیت و هنروری استادان سازنده شده و با لوازم لوکس روز به مقایسه میگذارند. برخی که جوانتر و کمسن و سالترند از خانواده همراهشان درباره اسم و کاربرد پارهای از اشیا و وسایل دهها سال نسل پیش میپرسند و چه بسیار شگفتزده میشوند که مثلا حول و حوش صدسال یا کمتر و بیشتر، وسیلهای به نام اتو چطور بوده در حالی که پدربزرگ و یا مادربزرگ توضیح میدهد همین جسم فلزی-چدنی سیاه و سوختهای که نوجوان و یا جوان میبیند اتو لباس و پرده و البسههای زمان گذشته بوده که به وسیله ذغال داغ میشده و پارچه را صاف و مرتب میکرده است. آن که روی قفسه است رادیو است که با برق و باطری و بعضی به وسیله باطری روشن میشده است. آن صندوقچه چوبی کوچک که قفل ریز دارد جای جواهر و طلاجات خانواده است. آن ساعت شماطهدار زنگدار، آن قلمدان فلزی جای جوهر و خودنویس، آنها که بلوری هستند گلابپاش، تنگ شربتخوری و... و... است که بیننده بزرگسال هم لذت میبرد و احساس خوش دارد و نوجوان و جوانش شگفتزده و باز مقایسه میکنند با وسایل رایج منازل امروزه که جایشان وسایل پلاستیک، یک بار مصرف، ظاهرپسند است. جوان بیننده از پاساژ خارج نشده و یا از پشت ویترین بیرون چندقدم برنداشته هدهای گوشی موبایلش را به گوش میگذارد، دیگری گرسنه شده فستفود میخواهد، عضو دیگر خانواده به طرف مغازه طلافروشی میرود تا مدل جدید دستبند زمردنشان و انگشتری انتخاب کند.
«قهرودی» تحصیلکرده امور اجتماعی، میافزاید: «امروزه هر شخصی چه خردسال، میانسال و بزرگسال در میان نوع امکانات جدید زندگی میکند. همهچیز هم برای مصرف ونیاز انسان است. از طرف دیگر خیلی از افراد و کلا خانواده یک وسیله قدیمی چندسال کارکرده دارند. هنگامی که نگاهشان به مشابه جدید آن میافتد بلافاصله در دل خود میخواهد آن وسیله مورد استفاده اما کهنهشده را با وسیله تازه و با ظاهر جذاب تبدیل به احسن کند. از سوی دیگر تبلیغات مصرفگرایی خواهناخواه و در اثر تکرار آن ذهنیت و تمایل داشتن جنس تازه را برمیانگیزاند. عامل دیگر گرایش به وسایل نوین، فراوانی وسایل است که از جمله سرگرمیهای الکترونیکی، ارتباطات و رسانههای مختلف است که در منظر عمومی نیز رایج میباشند. فرزند 5 ساله به هر دلیل و بهانه اگر نتواند چیزی انتخاب کند اما نوجوان 14و یا جوان 23 ساله و حتی بزرگتر هم ذهنشان برای تغییر وسیلهای و یا اصلا تامین فرضا خودرو، مبلمان، رایانه، تلویزیون (سینمای خانوادگی) تلفن همراه، کامپیوتر و... تحت تاثیر واقع میشود. دراین مرحله اراده و همنظریهای یک کاسه و توقعات شتابانتر شده و موضوع دلخواسته مبدل به واقعیت میشود اما امروزه نسل جوان هیچ انتظار خود و توان مالی خانواده را با هم مقایسه و محاسبه نمیکند. این ممکن است باعث آشفتگی در زندگی شود.»
وی درباره نسل گذشته، بسنده میکند به این که: «اکثر ما مردم از طرز زندگی و آرامش فکری و روحی، توقعات و روابط زیبنده حتی پدر و مادر بزرگ اطلاع داریم چون روابط و دیدارهایشان شاهد بودهاند. سختگیر نبوده و تنوعطلبی هم کم بوده است.»
عتیقهجات دیروز، جلوهگر زندگی امروز
سپیدی یکدست موهای سر و صورت و پرچینی چهرهاش توده برف بر کهن طبیعت زندگی را مینماید که همچنان ماندگار به هستیاش است.
«علی» سالها پیش بازنشسته یک شرکت خصوصی شده، تعریفش از بافت و روشهای جریان زندگی آن دوران چنین است: «روابط مردم خیلی عالی بود. رفت و آمدها بین خانواده و اقوام دلپذیر و سبب دلشادی بود. نرخ مایحتاج روزمره و هرچیز دیگر ارزان و مردم به کم و کاستها راضی بودند.» او در ادامه به اشیا و ماندگاریهای وسایل مصرفی از نسل قدیمی اشاره میکند، با دست یک بنای آجرنما دوطبقه نسبتا بزرگ را نشان میدهد و میگوید: «مردم میآیند از این ساختمان فیلمبرداری میکنند چون قدیمی باارزش و محل سکونت خانواده بوده و هنوز قابل استفاده است. همینطور اشیای دیگر، طلا و جواهرات و اثاثیه عتیقه را مردم علاقهمند به قیمت روز میخرند و جلوهگر خانهها میشوند چون ارزش قدمتشان را میدانند.»
این شهروند سالخورده ادامه میدهد: «نسل قدیم باورهای یکدیگر را قبول داشتند چرا که صدق و صفا درونی بوده است.
صاحبخانه و مستاجر نسبت به همدیگر سازگاری داشتند و چه بسا پس از نقل مکان مستاجر، روابط دوستی با صاحبخانه برقرار بوده است.»
وی سپس درباره نسل کنونی با اشاره به زندگی آپارتماننشینی، میگوید: «نسل جدید همهچیز را در آن واحد میخواهد به دست آورد. در حالی که نسل گذشته طی سالها چه بسیار که از نوجوانی کار و سختی برای آنچه میخواسته صبر کرده و زحمت کشیده تا به دست میآورد.»
«علی» اضافه میکند: «چهار فرزندم زندگی مستقل دارند، بچهها کمتوقع هستند و با هم روابط مناسب داریم. معتقدم زندگی آرام و با مهر هر نسل بستگی به خصلتهای خوب خانواده دارد.»
هرچند که تکنولوژي در چرخه زندگی، تسهیلات نو و مفیدی ارائه میکند، اما باید به خاطر داشت که طبیعت، معنویت و خمیر خودآگاه انسان در هر منطقهای از جغرافیایی عالم، از جنس عجله نیست که شکیبایی و عقلانیت از ملاکهای طبع و خوی انسان در زندگی است که بسیار هم لذتبخش میباشد.
هر نسلی که بیصبرانه و شاید از سر غفلت پایبند شتاب زدگی هر نوع وسایل مدرنیزه و هر پدیده فن و علم امروزه باشد به نوعی اندیشه، روان و اراده وزین خویشتن را خدشهدار خواهد کرد و کسی را میماند که پیاده میخواهد در کورس اسب دوانی یا اتومبیلرانی مسابقه دهد. اینجاست که نوجوان و جوان به ویژه نسل کنونی در تنگنای خواستهای آنی میماند.... الفبای آسودگی آن گونه که نسل قبل تجربه و به عینیت دیده و به یادگار برای نسل بعد از خود وانهاده است، راه رفتن روی مرز اعتدال در جریان هستی است و نه زیر چتر ظواهر و تزیینات و محو شدن در تبلیغات است. اما خواستن، نیاز به رنج کشیدن دارد، آنی خواستن برای کودک هم جای سوال دارد.
بمباران تبلیغات مصرفگرایی
افزایش توقع نسل جدید
نظر یک مدیر فروشنده ماشینالات صنعتی- درخصوص چگونه زندگی کردن دوران گذشته و حال، بر این دلالت میکند که نگاه هر دهه نسل به زندگی با نسل دیگر فرق دارد. متولدین دهه 40 نگاهشان با نسل 50 متفاوت است. جوانان دهه70به بعد دیدگاهشان تابع رسانهها است چرا که رادیو را گوش میدهیم تبلیغ هر نوع کالا و نوآوری است. تلویزیون را میبینیم نیز تبلیغات مصرفگرایی اعم از خوراک، تنقلات، خانه، ماشین، کار راحت و... را ترویج میکنند. بمباران تبلیغات همه را از یک کودک تا 30 ساله حتی سن بالاتر به دنبال مصرفزدگی میکشانند. این گونه وضعیت خواه ناخواه سطح توقعات بیننده خاصه بچه و جوان را بالا برده و در مسیر و تاثیرات مصرفگرایی قرار میدهند.
هنگامی که موضوع گزارش را برای او تشریح میکنم نخست با لبخندی میگوید از کسی سوال میکنید که بین نسل گذشته و حال است.
ادامه گفتار «مددی» پاسخ به شیوه کردارهای معنوی و ساختاری زندگی نسل پیشین است. وی میگوید: «طاقت نسل گذشته نسبت به نسل کنونی بیشتر بوده، کمتر تحت تاثیر تبلیغات قرار میگرفته، در مخارج مقتدرانه و توقعشان اندک بوده است.»
جوان نسل پیش خواستهایش اندک و نیز کمتر تحت تاثیر تبلیغات مصرفگرایی بوده است. برای تشکیل زندگی مستقل چشمش به دست پدر نبوده میخواسته درآمد خود را از کار کرد شغلیاش تامین کند. همچنین باورها و تربیت متاثر از رهنمود نیک پدر بوده و مهم دیگر آن که در صورت وجود اختلاف خانوادگی اغلب در چارچوب محیط زندگی رفع میشده و به بیرون از خانه آشکار نمیشده است. لیکن نسل کنونی زیر بمباران تبلیغات مصرفگرایی رسانههای صوتی و تصویری است و همه جوره روی درک و خواستهای آنان کار کرده و به سمت بالا بودن توقعات سوق میدهد. به حدی که برای تشکیل زندگی مشترک انتظار هزینه از جیب پدر نداشته و میخواسته از تلاش کارکرد شغلی خود هزینه کند.
چارچوب باورهای نسل قدیم
میپرسم باورها، سازگاریها و اختلافات خانوادگی چگونه بوده و به کجا میرسیده است؟ میگوید: «باورها، مباحث و رفتارهای تربیتی آن نسل تحت یک چارچوب و مدیریت پدر بوده است. به عنوان نمونه میتوانسته حتی ده فرزندش را سر یک سفره بنشاند. چنانچه از این عده دو نفر میل خوردن نوع غذای حاضر را نداشته لیکن تحت تاثیر جمعی هشت نفر دیگر قرار گرفته و غذا را صرف میکرده است. همچنین اگر مشکل و اختلاف سلیقهای بوده در همان چارچوب حل و فصل میشده، به عبارت دیگر فرضا صد مشکل بوده 50-60 مورد آن در داخل و براساس رفع و تفاهم میشده و اصل مسئله هم به بیرون محیط خانوادگی، پراکنده نمیشده است. اصولا چنانچه افراد خانواده از جهت اخلاقی یک نظر و همباور نباشند نتیجه برعکس میشود که در هر دو حالت میتوانند روی تربیت بچههایشان تاثیرگذار باشند.
نگاه پایانی
از «مددی» میخواهم جمعبندی کوتاه از آنچه درباره دو نسل گفته بگوید، که این است: «نسل قدیم به باورهای خودشان پایبند بودند. نسل جوان به علت مصرفگرایی متوقع است، برای به دست آوردن لوازم مصرف زندگی دنبال رفع چالشها و پر کردن چالههای مخارج است و نیز ارتباطات جمعیشان کم شده است.»
با سرعت میآید حاشیه خیابان ترمز میکند. کلاه ایمنیاش را از سربرمیدارد. مسافر ترکنشین پیاده میشود کرایه را میدهد. او هم پیاده میشود. به چایفروش دورهگرد اشاره میکند. یک لیوان پلاستیکی چای با چند حبه قند میدهد. پولش را میگیرد و میرود. چهره آفتابزده، خسته و دودزده دارد. با پشت دست صورتش را تمیز میکند. با حوصله جرعهای از چای داغ مینوشد. جلو میروم میگویم خستهنباشی. با تبسمی میگوید: خستگی رفیق ما شده است!
اسمش «فرهاد» 29 ساله تا دپیلم درس خوانده است. میپرسم از شغلت راضی هستی؟ با نوک پا به لاستیک عقب موتورش میزند و میگوید: «اگر بگردد و روزیام را برساند. با خستگی و سختیها میسازیم.» میپرسم: هم نسلهای خودت را چطور میبینی، منظور نسل جوان در میدان کار و فعالیت؟ میگوید: «میبینی که چقدر موتور مسافر کش است. آنها هم مثل من سرگردان یک کار مناسب و زندگی مناسب هستند. پیشتر در یک کارخانه کار میکردم. 8-9 ساعت یکدم دستم توی رنگ و کلاف بود؛ رنگرزی. حقوق کافی که بتواند من و هزینه سه نفری خانوادهام را جواب بدهد، نبود. آمدم با موتور کار میکنم.» میپرسم: آنجا توقعت از آن مزدت بالا بود!حالا چی؟ میگوید: «خانواده بزرگم همه شان قناعتکارند. میخندد. مگر من و جوانان با شرایط مثل من هم زیادهخواه هستند؟!»
وسایل جدید ارتباطی
جایگزین احوالپرسی و دوستی
از «فرهاد» میپرسم نظرش نسبت به عواطف و روابط دوستانه و سازش اعضای خانواده با یکدیگر و سایرین چطور است؟ جواب میدهد: «با آمدن اینترنت و این همه وسایل دیجیتالی و مدلهای روزبهروز موبایل و بازیچههای کامپیوتری مگر جایی برای احوالپرسی و رفاقت و دید و بازدید خانوادهها مانده است؟» به فلان کس، مثلا یک دوست قدیمی که به هم میرسیم دو کلمه حرف میزند و همه حواسش به موبایل «اپل»اش است. به خانواده قوم و خویش میرویم، بچهها سرگرم موبایل هستند. آدرس از کسی میخواهی جفت گوشهایش وصل به موبایلش است. اصلا نمیشنود چه گفتی و چه میخواهی؟نسل پدر و مادرمان چندکیلومتر پیاده میرفتند برای دیدن و احوالپرسی قومشان. حالا بچه من که پنج دقیقه پیاده برود به مدرسهاش میرسد میگوید من با موتور برسانمش. به نظرم آنچه از بزرگترها شنیده و دیدهام این بود که در کنار تمامی مشکلات ریز و درشت زندگیهای قدیمی اما مهر و عاطفه و صداقتشان هم سرجایش بود... یک مسافر میرسد، نشانی مقصدش را میگوید. او لیوان خالی چای را توی سطل زباله میاندازد. کلاهش را به سر میگذارد و به سرعت حرکت میکند.»
دو نسل به تماشای عتیقهجات قدیمی
معمولا و بیشتر یک دو روز تعطیلی آخر هفتهها خانوادههایی از نسل دیروزو امروز به مکانها و پاساژهای عتیقهجات فروشی میروند و از اسباب و اثاثیه و زینتجات ماندگار شده مردمان قدیم که بیشتر دست به دست دودمانها گشته دیدن میکنند، لوازمی که در روزگار خود مورد مصرف روزانهشان بوده و برخی تزیین طاقچه، قفسه و یا ویترین اشیا و یا بر سقف تالار و اتاقها روشنایی بخش بودهاند و حال در ویترینها و قفسههای عتیقهجات فروشان شهرمان آنتیک و کمیاب میباشند.
تماشاچی نسل امروز بیشتر محو جذابیت و هنروری استادان سازنده شده و با لوازم لوکس روز به مقایسه میگذارند. برخی که جوانتر و کمسن و سالترند از خانواده همراهشان درباره اسم و کاربرد پارهای از اشیا و وسایل دهها سال نسل پیش میپرسند و چه بسیار شگفتزده میشوند که مثلا حول و حوش صدسال یا کمتر و بیشتر، وسیلهای به نام اتو چطور بوده در حالی که پدربزرگ و یا مادربزرگ توضیح میدهد همین جسم فلزی-چدنی سیاه و سوختهای که نوجوان و یا جوان میبیند اتو لباس و پرده و البسههای زمان گذشته بوده که به وسیله ذغال داغ میشده و پارچه را صاف و مرتب میکرده است. آن که روی قفسه است رادیو است که با برق و باطری و بعضی به وسیله باطری روشن میشده است. آن صندوقچه چوبی کوچک که قفل ریز دارد جای جواهر و طلاجات خانواده است. آن ساعت شماطهدار زنگدار، آن قلمدان فلزی جای جوهر و خودنویس، آنها که بلوری هستند گلابپاش، تنگ شربتخوری و... و... است که بیننده بزرگسال هم لذت میبرد و احساس خوش دارد و نوجوان و جوانش شگفتزده و باز مقایسه میکنند با وسایل رایج منازل امروزه که جایشان وسایل پلاستیک، یک بار مصرف، ظاهرپسند است. جوان بیننده از پاساژ خارج نشده و یا از پشت ویترین بیرون چندقدم برنداشته هدهای گوشی موبایلش را به گوش میگذارد، دیگری گرسنه شده فستفود میخواهد، عضو دیگر خانواده به طرف مغازه طلافروشی میرود تا مدل جدید دستبند زمردنشان و انگشتری انتخاب کند.
«قهرودی» تحصیلکرده امور اجتماعی، میافزاید: «امروزه هر شخصی چه خردسال، میانسال و بزرگسال در میان نوع امکانات جدید زندگی میکند. همهچیز هم برای مصرف ونیاز انسان است. از طرف دیگر خیلی از افراد و کلا خانواده یک وسیله قدیمی چندسال کارکرده دارند. هنگامی که نگاهشان به مشابه جدید آن میافتد بلافاصله در دل خود میخواهد آن وسیله مورد استفاده اما کهنهشده را با وسیله تازه و با ظاهر جذاب تبدیل به احسن کند. از سوی دیگر تبلیغات مصرفگرایی خواهناخواه و در اثر تکرار آن ذهنیت و تمایل داشتن جنس تازه را برمیانگیزاند. عامل دیگر گرایش به وسایل نوین، فراوانی وسایل است که از جمله سرگرمیهای الکترونیکی، ارتباطات و رسانههای مختلف است که در منظر عمومی نیز رایج میباشند. فرزند 5 ساله به هر دلیل و بهانه اگر نتواند چیزی انتخاب کند اما نوجوان 14و یا جوان 23 ساله و حتی بزرگتر هم ذهنشان برای تغییر وسیلهای و یا اصلا تامین فرضا خودرو، مبلمان، رایانه، تلویزیون (سینمای خانوادگی) تلفن همراه، کامپیوتر و... تحت تاثیر واقع میشود. دراین مرحله اراده و همنظریهای یک کاسه و توقعات شتابانتر شده و موضوع دلخواسته مبدل به واقعیت میشود اما امروزه نسل جوان هیچ انتظار خود و توان مالی خانواده را با هم مقایسه و محاسبه نمیکند. این ممکن است باعث آشفتگی در زندگی شود.»
وی درباره نسل گذشته، بسنده میکند به این که: «اکثر ما مردم از طرز زندگی و آرامش فکری و روحی، توقعات و روابط زیبنده حتی پدر و مادر بزرگ اطلاع داریم چون روابط و دیدارهایشان شاهد بودهاند. سختگیر نبوده و تنوعطلبی هم کم بوده است.»
عتیقهجات دیروز، جلوهگر زندگی امروز
سپیدی یکدست موهای سر و صورت و پرچینی چهرهاش توده برف بر کهن طبیعت زندگی را مینماید که همچنان ماندگار به هستیاش است.
«علی» سالها پیش بازنشسته یک شرکت خصوصی شده، تعریفش از بافت و روشهای جریان زندگی آن دوران چنین است: «روابط مردم خیلی عالی بود. رفت و آمدها بین خانواده و اقوام دلپذیر و سبب دلشادی بود. نرخ مایحتاج روزمره و هرچیز دیگر ارزان و مردم به کم و کاستها راضی بودند.» او در ادامه به اشیا و ماندگاریهای وسایل مصرفی از نسل قدیمی اشاره میکند، با دست یک بنای آجرنما دوطبقه نسبتا بزرگ را نشان میدهد و میگوید: «مردم میآیند از این ساختمان فیلمبرداری میکنند چون قدیمی باارزش و محل سکونت خانواده بوده و هنوز قابل استفاده است. همینطور اشیای دیگر، طلا و جواهرات و اثاثیه عتیقه را مردم علاقهمند به قیمت روز میخرند و جلوهگر خانهها میشوند چون ارزش قدمتشان را میدانند.»
این شهروند سالخورده ادامه میدهد: «نسل قدیم باورهای یکدیگر را قبول داشتند چرا که صدق و صفا درونی بوده است.
صاحبخانه و مستاجر نسبت به همدیگر سازگاری داشتند و چه بسا پس از نقل مکان مستاجر، روابط دوستی با صاحبخانه برقرار بوده است.»
وی سپس درباره نسل کنونی با اشاره به زندگی آپارتماننشینی، میگوید: «نسل جدید همهچیز را در آن واحد میخواهد به دست آورد. در حالی که نسل گذشته طی سالها چه بسیار که از نوجوانی کار و سختی برای آنچه میخواسته صبر کرده و زحمت کشیده تا به دست میآورد.»
«علی» اضافه میکند: «چهار فرزندم زندگی مستقل دارند، بچهها کمتوقع هستند و با هم روابط مناسب داریم. معتقدم زندگی آرام و با مهر هر نسل بستگی به خصلتهای خوب خانواده دارد.»