حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۷۳
شباهت رویکرد شهید بهشتی و آیت الله مصباح با سیره امام(ره)
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
سنجش رویکرد آیت الله مصباح و شهید بهشتی
با سیره امام
رویه آیت الله مصباح و شهید بهشتی در ماجرای دکتر شریعتی، هر کدام از جهتی به امام شباهت دارد.1 یکی از جهت تأکید بر مرزهای عقیدتی و نقد مطالب ناصحیح، به منظور پیشگیری از انحراف در صفوف نهضت (که در جای خود قابل دفاع و حکیمانه است) و دیگری از جهت مراعات مصالح مبارزه و مواجهه حکیمانه با پدیدههای فتنهگون. آقای سیدمحمود دعایی در مورد انگیزه آیت الله مصباح میگوید: «آقای مصباح در حقیقت میشود گفت که یک روحانی آگاه به مسائل زمان خودشان بودند و با احساس مسئولیت مبارزه با شرایط حاکم بر کشور، این یک واقعیت است. در یک مقطعی که مبارزات اوج گرفت و طیفهای مختلف به مبارزه پرداختند یک نگرانی به وجود آمد، نگرانی این بود که جهت مبارزه و سرانجام مبارزه با آنچه که ما به آن دل بستیم و معتقد هستیم نینجامد و به همین دلیل اینها به این نتیجه رسیدند که ما در عین حفظ مواضع و حمایت از فعالیتهای مبارزاتی گذشته و ادامه راه گذشته باید از اینکه حامی جریاناتی باشیم که در نهایت آنها اگر پیروز شوند اهداف ما را نخواهند پذیرفت پرهیز کنیم.... آقای مصباح در این زمینه به قدری وسواس و حساسیت داشت که حتی نوآوری های2 مرحوم آقای شریعتی را بر نمیتابید و آنها را انحرافی میدانست. حتی در مدرسه حقّانی ایشان به عنوان یکی از مدرسین برجسته مدرسه بودند به این نتیجه رسیده بودند که حرکت مرحوم آقای شریعتی موجش دامن طلاب حقّانی را هم گرفته است یعنی این طلاب گرایشاتی پیدا کردند در جلسات سخنرانی ایشان میروند شرکت میکنند کتابهای ایشان را میخوانند و ایشان نگران بودند و موضع داشتند و در موضعگیریهای خودشان با حساسیتهایی که باز برخی طلبهها داشتند مواجه شده بودند و گاهی مقاومت میکردند.»3 نمونهای دیگر که امام در جلسات خصوصی نظر خود را در مورد دکتر شریعتی میفرمودند خاطرهای است که حجتالاسلام و المسلمین فردوسیپور نقل کردهاند. بر اساس گزارش ایشان که خود در نجف بوده و در جریان درگذشت دکتر شریعتی واسطه میان امام و ابراهیم یزدی برای درخواست صدور نامه تسلیت به پدرِ دکتر شریعتی و برگزاری مراسم ختم از سوی امام بوده، امام به هیچ کدام از این دو مورد پاسخ مثبت نداده است. در واقع این خود شاهدی بر مخالفت امام با شریعتی در روزگاری بود که او از محبوبیت بالایی برخوردار بود.4 حجتالاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسیپور چنین میگوید: «مدتی بعد آقای دکتر یزدی از پاریس آمد و منزل من وارد شد. ما شبها جلسه داشتیم. رفقا میآمدند بالای بام جلسه تشکیل میدادند. چون هوا گرم بود و جلسات معمولاً تا اذان صبح طول میکشید. یک شب آقای دکتر یزدی در آن جمع به ما اعتراض کرد. گفت شما در رابطه با درگذشت شریعتی کوتاهی کردید و آنچه که از دستتان برمیآمد انجام ندادید. من گفتم: ما چه کار میتوانستیم بکنیم که نکردیم؟ ایشان گفت دو کار شما میتوانستید بکنید که الان هم دیر نشده؛ اولاً یک تسلیت نامه برای پدر دکتر شریعتی بفرستید؛... دوم اینکه در یکی از مساجد نجف یک قاری بگذارید بهعنوان مجلس ختم و فاتحه، اگر کسی سؤال کرد که چرا قرآن میخواندی -که شما خودتان هم قهراً حضور خواهید داشت- بگویید برای فوت دکتر شریعتی فاتحه گذاشتیم. آنجا مقداری در رابطه با این که صلاح هست، صلاح نیست، این کار را بکنیم یا این کار را نکنیم صحبت شد. تصمیم گرفتیم که جلسه بعدی بدون حضور آقای دکتر یزدی باشد. خودمان بحث کنیم ببینیم آیا مصلحت هست یا نه.... به این نتیجه رسیدیم که مصلحت هست تسلیتنامه را بنویسیم و مجلس فاتحه هم بگذاریم.... بعد از اینکه تقریباً اتفاق آراء شد و هنوز رأیگیری نشده بود من گفتم: من موافقم به شرط اینکه امام ما را منع نکند.... یکی از برادرها پیشنهاد کرد که چون آقای یزدی عازمند و میخواهند بروند، فردا -پس فردا شما تسلیت نامه را بنویس و متن آنرا هم به نظر امام برسان. گفتم بسیار خوب. من همان شب آمدم منزل و تسلیتنامه مفصّلی نوشتم که وقتی به نظر شهید منتظری هم رساندم ایشان هم تایید کرد، به نظر آقای دکتر یزدی هم رسید ایشان هم تایید کرد. صبح قبل از اینکه امام بیرون بیایند، و کار رسمیشان را شروع کنند دراندرونی امام رفتم در زدم، حاج علی که خادم امام بود در را باز کرد. گفتم امام کجاست؟ گفت: بالای بام هستند هنوز پایین نیامدند دارند قدم میزنند. من گفتم این نامه را بگذار روی میز امام که وقتی پایین تشریف آوردند ببینند و بخوانند، من بعداً میآیم نتیجهاش را از شما میگیرم. نامه را از من گرفت و رفت، خداحافظی کردم و آمدم. فاصله منزل ما با منزل امام زیاد نبود من منزل رسیدم و میخواستم از پلّهها بالا بروم که دیدم یک کسی با عجله و شدت در را میکوبد. برگشتم در را باز کردم. دیدم حاج علی است. گفت: این چه بود دادی دست من؟ گفتم برای چه؟ گفت تا امام نامه را دید گفت: این را چه کسی به تو داد؟ گفتم فردوسی. امام فرمود برو صدایش کن و بگو زود بیاید. دکتر یزدی هم شاهد این گفتوگو بود.... برگشتم و آمدم خدمت امام و دست امام را بوسیدم و نشستم. امام رو کردند به من و گفتند این چیست؟ من واقع قضیه را گفتم و توضیح دادم که آقای دکتر یزدی به ما گفته که شما نسبت به دکتر شریعتی کوتاهی کردید..... اگر شما اجازه بدهید کار بدی نیست یک تسلیت برای پدر دکتر شریعتی بنویسیم. امام آنجا فرمودند که: دکتر شریعتی خوب مینوشت و خوب بیان میکرد متأسفانه اشتباهاتی داشت کهای کاش این اشتباهات را نداشت. یکی از این اشتباهات دکتر شریعتی توهین به علما و مراجع بزرگ بود. چند نفر را امام نام بردند. مثل مرحوم علامه مجلسی، مقدس اردبیلی و چند نفر دیگر را. کسی که به این بزرگان اهانت کند آن هم با این عباراتی که من دیدم این قابل گذشت نیست. اشکال دوم این است که تز اسلام منهای روحانیت از آقای شریعتی است و ما نمیتوانیم با این تز و با این فکر موافقت کنیم و ایشان را تایید کنیم. مطلب سوم امام فرمودند که نظر ایشان درباره ولایت است که نسبت به امامت و ولایت اشتباه کرده و بهترین اصلاحیه و توجیهی هم که کرده در این کتاب امت و امامتش است و در آنجا هم نتوانسته درست مطلب را تصحیح کند. یک اشکال چهارمی هم گفتند که من یادم رفته.
بنابراین شما این متنی که نوشتید، اگر بخواهید پرانتز باز کنید و در داخل پرانتز بنویسید به استثنای این، بقیه مطالب مورد تایید است، مناسب نیست، و این جوری هم که شما بهطور کلی تایید کردید این دروغ است و از شما دروغ صلاح نیست. بعد امام فرمود اصلاً این کار چه ثمری دارد؟ گفتم هرچه شما صلاح میدانید. اگر صلاح نمیدانید نمیکنم ولی دوستان گفتهاند که صلاح است ما این کار را در این شرایط و موقعیت بکنیم. امام فرمودند: صلاح نیست، نکنید. بعد من گفتم یک کار دیگری هم به ما پیشنهاد شده و آن اینکه در یکی از مساجد مجلسی به عنوان فاتحه دکتر شریعتی بگذاریم، قاری هم دعوت کنیم قرآن بخواند. ما خودمان هم در آن جلسه حضور داشته باشیم هرکس هم پرسید که چه خبر است؟ بگوییم به مناسبت درگذشت دکتر شریعتی مجلس فاتحه است. البته میدانیم استقبال نمیشود نجفیها استقبال نمیکنند ولی در خارج میتوانند منعکس کنند و مانور کنند. امام یک نکته دیگری فرمودند. مطلبشان این بود که شماها نمیتوانید خودتان را از من جدا کنید و هرکاری که شما انجام بدهید به عنوان کار من و عمل من منعکس میشود نمیگویند اطرافیانش این کار را کردند میگویند او این کار را کرد، بنابر این این کار را هم نکنید. گفتم چشم.»5
پانوشتها:
1- با توجه به مواضع امام، به نظر میرسد نظرات آیت الله مصباح در جلسات نقد دکتر شریعتی با نظر اصلی امام در مورد وی در یک جهت قرار داشت و مخالف با ایشان نبود. نظر به اذعان آیتالله مصباح بر تحفظ نسبت به عدم ذکر نام شریعتی در هنگام نقد آثار وی، به نظر میرسد از این جهت نیز رویه ایشان با امام یکسان بوده است. با ملاحظه رویه کلی و برخی تعابیر امام، ممکن است این مطلب به ذهن خطور کند که علنی کردن این مباحث در جلسات عمومی (از جمله جلسات مهدیه، جلسات اخلاق عمومی مدرسه حقانی و جاهای دیگر) با رویکرد امام موافق نبوده است. البته قضاوت قطعی در این باب، با لحاظ شرایط سخت ارتباط و استفسار از امام و لحاظ روحیه تعبد آیتالله مصباح نسبت به امام، واقعاً دشوار است و قطعاً اگر ایشان از منویات امام اطلاع داشتند، بر همان اساس عمل می کردند. کما اینکه طبق نقل ایشان، استفسار از امام صورت گرفته بود اما با کارشکنی توسط نامهرسان که از مریدان شریعتی بود، این امر به نتیجه نرسید.
2- همانطور که ملاحظه میشود آقای دعایی در این مصاحبه نیز قائل به انحراف فکری دکتر شریعتی نیست و افکار او را «نوآوری» میداند. لذا در ادامه مصاحبه، به آیت الله مصباح «تندروی» و «عصبانیت» را نسبت داده است و میگوید: «ایشان هم به دلیل همان احساس مسئولیتی که داشت و البته با آن خصلت تندروی و عصبی بودن در بعضی موارد تهدید کردند که اگر ادامه پیدا کند من دیگر مدرسه نخواهم آمد» ر.ک: گفتوگوی آقای مهدی نصیری -سردبیر سابق روزنامه کیهان- با حجتالاسلام دعایی-مدیر مسئول روزنامه اطلاعات-، عصر حیرت، قسمت 6،
https://www.youtube.com/watch?v=Rhxv2-TR1WM منتشر شده در 15 بهمن 1399.
3- همان.
4- عدم پاسخ مثبت امام به درخواست پیام تسلیت و استنکاف از برگزاری مجلس ختم برای شریعتی، علاوه بر آن که نشانگر موضع امام پیرامون این پدیده است، موجب دلخوری و دورشدن برخی از سران یکی از طیفهای سیاسی گردید. این مسئله حکایت از آن دارد که امام خمینی علیرغم تأکید بر حفظ انسجام در صفوف سیاسی جبهه حق، در عین حال برای تحقق اتحاد، حاضر نشدند به تأیید عملیِ جریانی بپردازند که به صلاح و سلامت آن باور نداشتند. این رویه در مواجهه امام با سازمان مجاهدین نیز نمود دارد و ایشان علیرغم پرهیز از اعلان مخالفت علنی با آنان، به جهت اعتقاد به انحراف این تشکیلات، حاضر به تأیید آنان نشدند و در این مورد تمام توصیههای مکتوب و شفاهی برخی علمای مبارز را نیز نادیده گرفتند.این بدین معناست که در مقام حفظ وحدت نیز نباید قیود و حریم و خطوط را نادیده گرفت. تفاوت برخی افراد و نحلههای علمگرا با رهبران الهی که ناظر به تحولات میدانی اتخاذ تصمیم میکنند، در مراعات چنین ظرائفی خود را نشان میدهد.
5- یادها 29: خاطرات حجتالاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور، ص174-178.