kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۰۸۷۳
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۲۷
روشنفکران به روایت روشنفکران- 15

فرقه‌­ای که عزیزدُردانه دیـن­‌ستیزان است

 
 
 
گروه ادب و هنر
این مطالب هدفی را به طور خاص پی نمی‌گیرند بلکه این سلسله مطالب از سویی به بیان نوشته‌های کسانی می‌پردازند که دوره‌ای در آب و هوای روشنفکری زیسته‌‌اند و از سوی دیگر قطار کلماتی که ذیل هر ایستگاه از «روشنفکران به روایت روشنفکران» می‌آید درصدد است تا به اقتضای آنچه در متن مورد بررسی آمده به ارائه توضیح درباره رویدادها و تبیین علل آنها بپردازد.
در نوبت قبل بیشتر فضا و حجم این ستون به موضوع «استعمار» و سیر تطور و تحول استعمار اختصاص یافت. در آن‌جا گفته شد که استعمار در مدل‌های «استعمار نو» و «استعمار فرانو» به «شبکه ‌سازی» احتیاج داشته و دارند. در استعمار نو اگر تا حدودی این نیاز حس می‌شده است اما استعمار فرانو به شدت به شبکه ‌سازی نیازمند است. برای درک بهتر به این موضوع دقت کنید:
تصور کنید جنگ در یک شهر بزرگ در جریان است. چنان‌که می‌دانیم جنگ شهری، نبردی بسیار سخت و فرسایشی است. در نبردهایی که روی زمین در جریان است دو نیرو نقش ویژه و تعیین‌کننده‌ای دارند: یگان زرهی و یگان توپخانه یا موشکی. یگان زرهی هم توان آتش در حال حرکت نیروها را افزایش می‌دهد و هم می‌تواند نقش حمایتی برای نیروهای پیاده ایفا کند همچنین یگان توپخانه یا موشکی نیز کارش حمایت از نیروهای خودی است آن هم با ریختن آتش از راه دور بر خط مقدم دشمن. 
شبکه­‌سازی مانند جنگ شهری!
این هر دو اما در جنگ‌های شهری تا حدود بسیار زیادی کارایی خود را از دست می‌دهند چرا که در جنگ شهری معمولا خط مقدم قابل تفکیک و مشخصی وجود ندارد. در چنین حالتی بهترین نقشه آن است که اهداف کوچک‌تر برای یگان‌ها تعریف شود اما این اهداف بهتر است به گونه‌ای باشد که پس از به دست آمدن­شان، توان حمایت و همپوشانی برای یکدیگر داشته باشند. اگر یک هدف طوری انتخاب شود که در دایره حمایت دیگر مقرهای به دست آمده قرار نگیرد آن‌گاه با نخستین ضدحمله ممکن است از دست برود. نقاطی که به عنوان هدف کوچک‌تر انتخاب می‌شوند هم چون نقاط قابل اتصال به هم، همانند شبکه‌ای می‌شوند که در نهایت به هدف بزرگ‌تر که تسلط به کل شهر است منجر می‌شوند. 
بازگردیم به متن مرحوم جلال آل احمد. این توضیح لازم است که اگر گاهی بخشی از متن آل احمد که در شماره پیشین آورده شده بود دوباره تکرار می‌شود به این خاطر است که در آن متن نکاتی وجود دارد که در نوبت پیشین فرصت پرداختن به آنها حاصل نشده بود. و اما متن:
«بله جانم این است نتیجه فریب خوردن. و همیشه این تویی که بدهکاری و حالا سال ۳۵ بود. و مزد آن مقاله ۹۵۰ تومن. عيناً. که باز رفت و آمدمان قطع شد قرضها تمام شده بود و کار او [همایون صنعتی‌زاده] بالا گرفت و مربع همایون- بار قاطر- خانلری - خواجه نوری‌، داشت می‌شد چهارگوش پی بنای مطبوعات رسمی و نیمه رسمی و روی دانه شوقی که تو و امثال تو از سر بی‌خبری در پهن‌دان همایون کاشتید‌، علف‌های هرز فراوان سبز شد به صورت کتابها و مؤسسه‌ها و بند و بستها و او پس از مترجم‌ها سراغ ناشرها رفت و دست یک یکشان را در حنایی فرو کرد که با بوی دلار و بلیط بخت آزمایی آب گرفته بودند و بعد سراغ مجله‌ها. «سخن» را همین جوری خرید و راهنمای کتاب را و بعد همه شان را دست به دهان خودش نگاهداشت و نگاهداشت تا بوق انحصار کتابهای درسی را دکتر مهران زد. وزیر فرهنگ وقت به کمک فاطمی نامی که معاون فرهنگ بود؛ اما نانخور رسمی همایون. و ما در آن ایام (۳۸) و (۳۹) مشاور بودیم در تعلیمات متوسطه و می‌دیدیم که چگونه فرهنگ مملکت دارد بدل می‌شود به شعبه‌ای از شعبات بنگاه فرانکلین. آن وقت بود که صاحب این قلم به وحشت افتاد و من هم که مبادا در بنای این ظلم آباد، تو هم سهمی داشته باشی و چه باید کرد؟ جواب خیلی ساده بود. نردبان را بکش و اگر می‌توانی خری را که بالای منبر برده‌ای بیاور پایین و این جوری بود که راه افتادیم که هر گناهی را کفاره‌ای و گزارش‌ها به فرهنگ- به رئیس- به وزیر و همه بی‌فایده و مبادا دیر شده باشد؟!»
جلال آل احمد با آن قلم توانا و سبک خاص خود توانست در میان نویسندگان معاصر جایگاه خاص خویش را پیدا کند. یکی از شاخص‌های قلم آل احمد طنز نیشدار اوست. یک نویسنده یا شاعر پس از سال‌ها ممارست و تلاش در مسیر خواندن و نوشتن ممکن است به این مرحله برسد؛ مرحله‌ای که زبان او دارای تشخص خاص خود او باشد. 
آل احمد در متن فوق از 4نفر نام می‌برد: همایون صنعتی زاده که در این سلسله مطالب از آغاز تا کنون به نوعی و به تناسب متن به او پرداخته ام. «خواجه نوری» که در شماره سیزدهم از این سلسله مطالب در نوشتاری تحت عنوان «اسرائیل رژیمی شبه دینی، در مرکز تبلیغ سکولاریسم» به او و روش و منش او اشاراتی شد که تلاش برای مبارزه با فرهنگ حجاب و عفاف در نشریات، آن هم چندسال پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه یکی از اقدامات مهم او بود که نشان می‌دهد وی تا چه حدی به بردگی فرهنگ بیگانه درآمده و علیه فرهنگ ایرانی-اسلامی به مبارزه می‌پرداخت. شاید ذکر این نکته در این‌جا بد نباشد که چرا حجاب و پوشش بانوان را هم جزو فرهنگ اسلامی و هم جزو فرهنگ ایرانی عنوان می­‌کنم. 
حجاب؛ فرهنگ اصیل ایرانی
سال‌های دور کتابی از یک زن آلمانی خواندم که درباره ایران باستان نگاشته شده بود. نخستین بار در آن‌جا دیدم که زنان ایرانی در دوره ایران باستان نیز لچک‌هایی بلند را به سر می‌بستند که امتداد آن تا کمر آنان پایین می‌آمده است. متاسفانه حدود 20سال از آن زمان گذشته و نام کتاب و نویسنده اش را به یاد ندارم اما این موضوع چیزی نیست که تنها در آن کتاب آمده باشد. نوعی پوشش روی سر بانوان دست کم از 3000سال قبل از میلاد مسیح یعنی از دوره سومری‌ها و در تمدن بین‌النهرین و... قابل مشاهده است. 
دقت کنید وقتی می‌گوییم 3000سال قبل از میلاد مسیح یعنی حدود 5023 سال قبل از اکنون. اگر زمان ورود اسلام به ایران را از آن کم کنیم چیزی قریب به 3500سال قبل از ورود اسلام به ایران زنان دارای حجاب یعنی پوششی برای سر و موهای خود بوده‌اند و این حداقل زمانی است که می‌توان برای این موضوع در نظر بگیریم. «ویل دورانت» در کتاب معروف خود یعنی «تاریخ تمدن» می‌نویسد: «غالب پارسیان برهنه بودن حتی قسمتی از بدنشان را بی‌شرمی می‌دانند و همیشه لباس بلند می‌پوشند.» او حتی در ادامه بر این تاکید می‌کند که زنان اشراف و طبقات بالای جامعه با پوششی بلند و کامل شبیه چادر امروزی در اجتماع ظاهر می‌شدند و داشتن پوشش برای زنان نشانه طبقه اجتماعی بالای آنان بوده است.
تمام عمر در خدمت فرهنگ بیگانه!
نفر بعدی که در متن آل احمد به او اشاره شده فردی است به نام «احسان یارشاطر» و با مرور زندگی او ببینیم چرا آل احمد او را با عنوان «بار قاطر» نام می‌برد. به راستی او چه کرده که چنین نویسنده ما را نسبت به خود بدبین ساخته است؟!
احسان یار شاطر که در 12فروردین 1299 به دنیا آمده در سال‌های پایانی عمرش (درگذشته در شهریور 1397) در گفت‌وگویی طولانی با شخصی به نام ماندانا زندیان به بیان زندگینامه خود پرداخته است. او در این مصاحبه گفته است که پسربچه‌ای از خانواده‌ای مومن به «بهائیت» است که خیلی زود مادر و پدرش را از دست می‌دهد تا سرپرستی او و خواهر و برادرش، هر کدام به یکی از قوم و خویشان سپرده شود. اما شاید برای کسانی که چندان نسبت به فرقه بهائیت اطلاعی ندارند این سؤال پیش آید که چرا نسبت به اعضای این فرقه حساسیت وجود دارد؟ اکنون این موضوع هدف این متن نیست اما لازم است بدانیم آن سوی مظلوم‌­نمایی دولت‌های غربی و نیز شبکه‌های تلویزیونی (هم فارسی زبان و هم غیرفارسی زبان) و رسانه‌های شان برای اعضای فرقه بهائی، این فرقه تا کنون چه عملکرد و کارنامه‌ای داشته‌اند. قطعا از این رهگذر به این موضوع نیز پی می‌بریم که چرا در بررسی احسان یارشاطر نخستین موردی که مطرح می‌شود بهائی بودن اوست؟ کمبود جا برای کلمات متاسفانه امکان ارائه بیش از یکی – دو مورد از اسناد را از ما سلب کرده‌اما اگر عقل و منطق را به میان بیاوریم همین اسناد هم برای پی بردن به ماهیت این فرقه کفایت می‌کند. هر چند اگر کسی طالب دیدن اسناد بیشتر درباره خیانت‌ها و خباثت‌های بهائیان باشد آن اسناد قابل احصا و دریافت هستند.
بهائیت دین نیست، یک شبکه است
بهائیت را نباید حتی به عنوان یک شبه دین دید که ساخته دست بشر است. بهائیت از یک سو مانند یک نهاد عمل می‌کند و از سوی دیگر مانند شبکه‌ای نامحسوس به جامعه هدف نفوذ می‌نماید اما آیا اینها چیزهایی است که دستگاه‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران فقط آنها را می‌گویند؟ و دیگر اینکه این شبکه به نفع چه کسانی یا چه گروهی به نفوذ می‌پردازد؟!
پیش از پرداختن به پاسخ سؤالات بالا ابتدا بد نیست تا ببینیم رژیم پهلوی با بهائیان چگونه بود و به آنها چه مناصب و پست‌هایی بخشیده بود و سپس در ادامه ببینیم بهائیان این همه مهربانی پهلوی پدر و پسر را با اعضای این فرقه چگونه پاسخ دادند. 
بهائیان در مناصب مهم رژیم پهلوی 
در دوره پهلوی و خاصه در دوره محمدرضاپهلوی بسیاری از مناصب مهم کشور در اختیار بهائیان بود. رژیم پهلوی و دستگاه ساواک با این فرقه بسیار مهربان بوده و بسیاری از فرصت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در اختیار آنها بود. یکی از معروف‌ترین بهائیانی که در ساختار رژیم پهلوی بود «امیرعباس هویدا» بود که 13سال مقام نخست‌وزیری را در اختیار داشت. درباره او داستان‌سرایی‌هایی صورت گرفته مانند اینکه در مدت 13سال نخست‌وزیری‌اش قیمت‌ها ثابت مانده است. این دروغ در حالی به صورت پرتکرار در فضای مجازی عرضه می‌شود که با مراجعه به مطبوعات آن دوره شاهد خواهیم بود که چطور گاه گاه فریاد این نشریات نسبت به افزایش قیمت‌ها به سوی آسمان بلند بوده است. 
از دیگر بهائیانی که در ساختار رژیم پهلوی بودند «عبدالکریم ایادی» پزشک مخصوص شاه بود که نفوذ فوق‌العاده‌ای داشت و به سبب نزدیکی با شاه در تصمیم‌سازی‌ها نقش عمده‌ای ایفا می‌کرد. عبدالکریم ایادی بیش از هشتاد شغل داشته و دارای ثروتی بی‌حد و حصر بوده است. وی با استفاده از نفوذ فوق‌العاده خود در دستگاه‌های دولتی، بهائیان را در قسمت‌های مختلف در ادارات و سازمان‌های دولتی جای می‌داد و از این طریق ادارات و سازمان‌های کشور را در خدمت بهائی‌ها در می‌آورد. از دیگر فعالیت‌های ایادی قاچاق مواد مخدر بوده و در زمینه قاچاق تریاک ید طولایی داشته است. علاوه‌بر این ایادی از جمله مهره‌هایی بود که بیگانگان از نفوذ او بهره‌های فراوان می‌بردند. «حسین فردوست» از افراد ذی‌نفوذ دربار و دوست دیرین محمدرضا پهلوی در مورد نقش مهم ایادی گفته است: «نقشی را که ایادی تا پایان حکومت پهلوی برای غرب داشت مجموع مهره‌های غرب نداشتند.»
آموزش و پرورش پهلوی در اختیار بهائیان
دیگر بهائی دربار پهلوی «فرخ رو پارسا» بود. شخصی که پست‌های مهمی در رژیم سلطنتی داشت و سرانجام در دوره هویدا به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد. دقت کنید که چه پست مهم و تاثیرگذاری به او واگذار شده بود. 
«حبیب‌الله ثابت» مشهور به ثابت پاسال دیگر بهائی رژیم پهلوی بود که امتیاز تاسیس رادیو و تلویزیون به او واگذار شد. وی در عرصه تجارت با استفاده از بند و بست‌ها و روابط پشت پرده خیلی زود سر آمد شده و تبدیل به یکی از ثروتمندترین مردان ایران شد. از جمله فعالیت‌های او در عرصه اقتصادی تأسیس شرکت‌های زمزم و پپسی بود که عواید آن در اختیار بهائیان و صهیونیست‌ها قرار می‌گرفت. حبیب‌الله ثابت عضو محفل روحانی ملی بهائیان ایران و یکی از سرمایه‌داران مرتبط با صهیونیسم بین‌الملل بود که با استفاده از ثروتش در سیاست وارد شده و برای نمونه در انتخابات مجالس سنا و شورای ملی دخالت کرده و تلاش می‌کرد کاندیدا‌های بهائی یا هوادار بهائیان به مجلس راه یابند.
«پرویز ثابتی» دیگر فرد بهائی بود که در رژیم پهلوی نفوذ داشت. او رئیس ‌رکن سوم ساواک بود. همچنین «منصور روحانی» که وزارت‌های آب و برق و کشاورزی را در اختیار داشت. «اسدالله صنیعی» از بهائیانی بود که در ساختار نظامی حکومت پهلوی نفوذ داشت و ‌برای تبلیغ و ترویج عقاید بهائی در ارتش تلاش می‌کرد. صنیعی در سال 1307 به عنوان آجودان ولیعهد (محمدرضا) وارد دربار شد. وی تا درجه سپهبدی ارتقا یافت و پست‌ها و مقامات حساس زیادی را در اختیار گرفت. صنیعی از چهره‌های اثرگذار در حکومت پهلوی بود و در مقام مقایسه نقشی همسنگ ایادی داشت. «حسین فردوست» درخصوص روابط رضاشاه با بهائیان و نیز نقش و جایگاه اسدالله صنیعی در رژیم پهلوی می‌نویسد: «اصولا رضاخان با بهائیان روابط حسنه داشت تا جایی که اسدالله صنیعی راکه یک بهائی طراز اول بود آجودان مخصوص محمدرضا کرد. صنیعی بعد‌ها بسیار متنفذ شد و در زمان علم و حسنعلی منصور و بخصوص هویدا به وزارت خواروبار رسید.»
اسامی بهائیان ذی‌نفوذ در دوره پهلوی به همین‌ها ختم نمی‌شود افراد مهم دیگر مانند «هژبر یزدانی» مالک بانک صادرات و مراکز اقتصادی متعدد دیگری در رژِیم قبل بودند اما به گمانم همین‌اندازه هم کافی است تا بدانیم پهلوی پدر و پسر چه لطف بسیاری به اعضای این فرقه داشتند. حال گمان می‌کنید اعضای این فرقه در مقابل به چه کاری مشغول بودند؟!
جاسوسی بهائیان از ارتش پهلوی برای صهیونیست­‌ها
با این همه عنایتی که شخص شاه و دربار او و دیگر دولتمردان پهلوی به بهائیان داشتند با این وجود ببینید بهائیان چگونه پاسخ این همه اعتماد پهلوی را می‌دادند: در یکی از اسناد ساواک با طبقه‌بندی خیلی محرمانه که تاریخ وقوع آن 7 خرداد 1347 نوشته شده آمده است: «ساعت 30 / 6 بعدازظهر مورخه 47/3/7  کمیسیون نشر نفحات‌اله در محفل شماره 4 واقع در تکیه نواب منزل اسدالله قدسیان زاده تشکیل گردید. عباس اقدسی که سخنران کمیسیون بود اظهار داشت: جناب آقای اسدالله علم وزیر دربار سلطنتی به ما لطف زیادی نموده‌اند. مخصوصا جناب آقای امیر عباس هویدا (بهائی و بهائی زاده) ان شاءالله هر دو نفرکدخدای کوچک بهائیان می‌باشند، گزارش‌هایی از فعالیت‌های خود به بیت العدل اعظم الهی مرجع بهائیان می‌دهند.
 دولت اسرائیل در جنگ 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شده ما جامعه بهائیت فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش می‌کنیم. ما خیلی خوشحالیم که قانونی برای احیای ایران طرح می‌نمایند پیشرفت و ترقی ما بهائیان این است که در هر اداره ایران و تمام وزارت خانه‌ها یک جاسوس داریم و هفته‌ای یک بار که طرح‌های تهیه شده وسیله دولت که به عرض شاهنشاه آریامهر می‌رسد گزارش‌هایی در زمینه طرح به محفل‌های روحانی بهائی می‌رسد. مثلا در لجنه پیمانکار کادر بهائیان ایران هر روز گزارش خود را در زمینه ارتش ایران و این که چگونه اسلحه به ایران وارد می‌شود چگونه چتربازان را آموزش می‌دهند به محفل روحانی بهائیان تسلیم می نمایند.»
در این مملکت باید بی­‌حجابی را رونق دهیم!
در بخش انتهایی گزارش فوق به صراحت اعلام شده که بهائیان از درون ارتش پهلوی برای رژیم صهیونیستی جاسوسی می‌کنند. سؤال این است که این فرقه با رژیم پهلوی که هم با بهائیان و هم با صهیونیست‌ها روابط خوبی داشت این‌گونه برخورد کردند حال این فرقه در دوره جمهوری اسلامی با چه حدی از بغض و کینه نسبت به اسلام و مسلمانان به جاسوسی به نفع اسرائیل می‌پردازند؟!
برای آنکه به بغض و کینه این فرقه ضاله و آلت دست صهیونیسم پی ببریم این سند ساواک کفایت می‌کند. گزارشی در تاریخ 18 اردیبهشت 1350 با طبقه‌بندی خیلی محرمانه در اسناد ساواک وجود دارد که شرح آن بدین قرار است: «جلسه‌ای با شرکت 9 نفر از بهائیان ناحیه 15 شیراز در منزل آقای فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقای لقمانی تشکیل گردید. بعد از قرائت نامه‌، آقای ولی‌الله لقمانی در مورد ادیان جهان و آمار آنها و شهدای بهائیت سخن گفت. وی اضافه کرد آقایان بهائیان بهتر است بیشتر مطالعه نمایند و از روی حقیقت قضاوت کنند تا بفهمند معنی بهائیت که امروز آزادی بیشتری دارند یعنی چه؟ در زمان قدیم احباء نمی‌توانستند بگویند ما بهائی هستیم و نمی‌توانستند تبلیغ کنند اگر هم مبارزه‌ای می‌نمودند فورا آنها را می‌کشتند و لیکن اکنون آن تعصب‌ها کنار گذاشته شده است. اکنون از آمریکا و لندن صریحا دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمان‌ها و بی‌حجابی را رونق دهیم که مسلمانان نقاب از صورت خود بردارند به طوری که من مطالبی در منزل آقای معتمد قرائت کردم و تمام دختران و پسران بهائی خوشحال شدند. در ایران و کشورهای مسلمان دیگر هر چه بتوانید با پیروی از مد و تبلیغات ملت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین فاتح دنیا بوده و علی غالب دنیا البته بهائیان هم تصدیق دارند ولی نه برای قرن اتم‌، اتمی که به دست بهائیان درست می‌شود. اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته می‌شود.» پس با این دو نمونه مشخص شد که اولا چرا نسبت به این فرقه حساسیت وجود دارد و دوم اینکه چرا در بررسی شخصیت احسان یارشاطر نخستین موضوعی که به آن اشاره کردیم بهائی بودن اوست. اعضای فرقه بهائیت در شهر مانند شبکه‌ای عمل می‌کنند. اطلاعات و گزارش‌ها از پایین دست شبکه به سمت اعضای اصلی محفل بهائیت در هر شهر ارسال می‌شود و رئیس‌آن محفل آن اطلاعات را به فرد بالادستی خویش می‌دهد و از آن‌جا به «بیت العدل» در حیفا (یکی از شهرهای فلسطین اشغالی که اکنون در اختیار رژیم غاصب صهیونیستی است) ارسال می‌گردد. اطلاعات به دست آمده توسط بهائیان دست آخر به سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی (موساد) تحویل داده می‌شود. 
راستی تا به حال به این موضوع‌اندیشه کرده‌اید که چرا دولت‌های غربی و رسانه‌های بزرگ بین‌المللی و نیز دستگاه‌های اطلاعاتی آنها که معمولا ادیان الهی را تاب نمی‌آورند و دائم بر طبل دین‌ستیزی می‌کوبند اما با این فرقه چنین مهربان هستند و دائم سنگ آنها را به سینه می‌زنند؟! برای پی بردن به این موضوع فقط کافی است به این نکته توجه کنید که در یکی-دو دهه اخیر صدها عنوان فیلم ضد اسلام و حتی ضد مسیح و ضد مسیحیت و کلیسا در غرب ساخته شده اما چرا بهائیت برای آنها تافته‌ای جدا بافته است؟! پس تا این‌جای کار فهمیدیم که «احسان یارشاطر» در خانواده‌ای بهائی به دنیا آمده و اینکه بهائیان چه عملکرد و کارنامه‌ای علیه فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی داشته‌اند. به مدد و توفیق رب آموزنده در نوبت‌های بعدی به ادامه بررسی کارنامه یارشاطر و متن «یک چاه و دو چاله» می‌پردازم.