kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۹۷۰۹
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۷
فانوس

مرگ به آرزوهای شما می‌خندد!

 
 
 
نشستم و علی‌آقا آلبوم را باز کرد و ورق زد عکس دوستان شهیدش را می‌دید و آه می‌کشید. گاهی می‌گفت کو شهید نظری!... یادت بخیر شاه‌حسینی! صورتش سرخ شده بود و اشک توی چشم‌هایش برق می‌زد. آلبوم را گرفتم و خواستم آن را کنار بگذارم. آلبوم را از دستم کشید و گفت: « گلُم‌، ولش کن، این آلبوم تمام زندگی منه. انگیزه ماندن و جنگیدن منه.» گفتم: «خودت رو اذیّت می‌کنی.» اشک‌هایش داشت دانه‌دانه می‌چکید روی گونه‌هایش. فرشته اینا همه عاشق آقا اباعبدالله بودن. به‌خاطر آقا خیلی عرق ریختن، خیلی زخمی شدن، خیلی بی‌خوابی کشیدن‌، خیلی تشنگی و گرسنگی کشیدن، خیلی زیر آفتاب سوختن، اما یه بار نگفتن خسته شدیم، تشنه‌ایم، خوابمان میاد. به این عکسا نگاه می‌کنم تا اگه خسته شدم، یادم نره شهید قراگوزلو‌، شبا به‌جای خواب و استراحت نماز شب و زیارت عاشورا می‌خواند و‌ های‌های ‌گریه می‌کرد. به اینا نگاه می‌کنم تا اگه یه وقت آرزو کردم کاش منم خانه و زندگی داشتم یادم بیاد. مسیب می‌گفت: «زیاد آرزو نکن‌، چون مرگ به آرزوهای شما می‌خنده.» یادم باشه امروز زمان آرزو نیست. زمان حرف نیست. باید عمل کنیم...
مأخذ: کتاب گلستان یازدهم‌، خاطرات همسر سردار شهید علی چیت‌سازیان تهران سوره مهر‌، چاپ سوم‌، 1395‌، صفحه 232 و233