kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۸۵۹۳
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۴۰۲ - ۱۹:۳۰
یک شهید، یک خاطره

لباس‌دامادی

 
 
 
مریم عرفانیان
با همسرش به منزل ما آمدند، هنوز برادرها و پدرش جبهه بودند. طبقه بالا رفت و از داخل کمد، لباس دامادی‌اش را درآورد و پوشید. با تعجب پرسیدم: «امیر! مادر، چرا این لباس رو پوشیدی؟» 
گفت: «می‌خوام برم جبهه، چه لباسی بهتر از این که تنم باشه.» 
***
با هم رفتیم راه‌آهن. تعدادی از فامیل‌های من و همسر امیر هم آمده بودند. با دوستان و خانم‌اش خداحافظی کرد؛ آن‌وقت به طرف من آمد و دستم را بوسید. 
خواست قدم در اولین پله قطار بگذارد، که برای دومین‌بار به طرف من برگشت و دست دیگرم را هم بوسید. همان‌طور که نگاهش می‌کردم، احساس کردم لباس دامادی چقدر به او می‌آید. 
 خاطره‌ای از شهید امیر نظری ناظرمنش
راوی: مادر شهید