kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۸۳۳۴
تاریخ انتشار : ۱۳ تير ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۴

باز‌سازی‌های درونی در جبهه تبیین

 
 
مهدی جمشیدی
1.دشمن، بخش هرچند کوچکی از مردم را نسبت به نظام، بدبین و دچار سوءظن کرده‌ است. نوعی «بیماری ذهنی» در لایه‌ای از مردم ایجاد شده که در اثر آن، همه‌چیز را «مختل» و «معیوب» فرض می‌کنند و علت‌العلل را نیز «نظام» می‌دانند. به‌واقع، در یک جنگ شناختیِ تمام‌عیار قرار داریم و «کج‌روایت‌ها»، در حال ربودن «حقیقت‌ها» هستند. جامعه، زیر آتش مستمر و‌ متراکم دشمن قرار گرفته. دشمن به‌طور مستقیم و با هدف مبتنی بر گرای نفوذی‌ها، آتش می‌ریزد. گویا تمام مهمّات تمدنی‌اش را فقط برای ما خرج می‌کند. پاره‌ای از جامعه نیز نسبت به عملیات شناختیِ دشمن، دچار حالت «استسباع شناختی» شده است؛ منفعلانه و طوطی‌وار، فقط «تکرار» می‌کند و ترجیح می‌دهد که «فکر» را کنار بگذارد و گوشش به دهان بیگانه باشد. از هر امری بدتر این است که «وضع معیشتی»، به کمک جبهه دشمن آمده و تهاجم شناختی را تسهیل کرده است.
۲. در الگوی تحلیلی آیت‌الله خامنه‌ای، تحول فرهنگی دارای سه ضلع است: «امام»، «خواص»، «امّت». خواص اهل باطل می‌توانند هم «مصلحت» را بر «امام» تحمیل کنند و هم «اغوا» را بر «مردم». تعبیر «حجاب اجباری» را نیز «خواص» آفریدند و برای نفی آن دلیل تراشیدند، و آنگاه بخشی از «عوام» را با خود همراه کردند. از این‌رو، رهبر انقلاب از ما خواستند که درباره گفته‌هایشان، «فکر» و «بحث» کنیم و آنها را «امتداد» و «بسط» بدهیم و به «فهم عمیق» و «راهکارهای عینی» دست بیابیم. اگر این توقع را برآورده ‌کنیم، هم «ادبیات معرفتی» و هم «گفتمان اجتماعی» ایجاد می‌شود. نقشه راهِ عملیات فرهنگی در موضع رهبر انقلاب چنین است: ثروت اجتماعیِ انقلاب با «جهاد تبیین» حفظ می‌شود؛ و این یعنی «گفت‌وگوی معطوف به گشودن گره ذهنی»؛ باید «حرف نو» یا «منطق نو» داشت؛ «بیان منطقی و اقناعی»، کارساز است؛ و باید فضلای جوان و صاحب ‌فکر، «حلقه‌های معرفتی» تشکیل بدهند. «تبیین»، امکانی‌ برای «دفاع عقلانی» از دین است. پس تبیین، «طرح عقلانیت» است و عقلانیت، مدار «گفت‌وگو» است و گفت‌وگو، زمینه «تبیین» است و تبیین، شکننده «کج‌روایت‌ها» است. البته اصرار چندباره رهبر انقلاب بر «جهاد تبیین»، به معنی «غفلت از واقعیت» نیست، بلکه به معنی «غلبه روایت بر واقعیت» است. در جهانِ روایت‌زده، هر واقعیتی در چارچوب «گفتمانِ مسلط»، معنا می‌شود. واقعیت، «صامت» شده و روایت، آن را به دلخواه خویش، «تفسیر» می‌کند. پس علاج واقعیت، شرط کافی نیست. باید بودن‌مان را در کنار انقلاب، «اظهار» کنیم؛ باید «نشان» بدهیم که انقلابی هستیم. مسئله‌، «تجلی هستی انقلابی‌مان» در برابر چشم‌هایی است که تشنه مشاهده گسست مردم از انقلاب هستند. راه‌حل، جزیره‌ای ‌شدن ما نیست؛ ما از جامعه‌ گریختیم و میدان را برای ظهور و تجلی فاسقان، خالی کردیم.
۳. چرا واکنش‌ نیروهای فکری جبهه انقلاب نسبت به روایت‌های جبهه مقابل، اندک و حداقلی است؟! از برخی از بدنه خودی شنیدم که دچار شبهه و اشکال شدند؛ پاسخ می‌خواستند. هم ایمان داشتند و هم اشکال. روایت‌بازی دشمن، موریانه‌وار می‌جود و می‌فرساید. در جبهه انقلاب، نیروی فکری کم داریم که واکنش‌ها، اینچنین ناچیز هستند؟! یا نیروها کافی‌اند و مبارزان اندک؟! یا ساماندهی نداریم و جبهه نیستیم؟! مسئله ما چیست؟! چالش‌ها می‌آیند و می‌روند و در هر مورد، با ضعف مواجهه در سرآمدان جبهه انقلاب رو‌به‌رو می‌شویم. واکنش‌ها اندک هستند؛ چه رسد به واکنش‌های کیفی و کارساز. چرا چریک‌های خط مقدم، احساس تنهایی می‌کنند؟! لیبرال‌های داخلی، دیگر حتی بی‌پروا به شخص رهبر انقلاب حمله می‌کنند؛ مکرر و آشکار. و ما اغلب نیز نظاره‌گر. این کج‌روایت‌ها هرچه متراکم‌تر و فشرده‌تر شوند، کار دشوارتر خواهد شد. دیر نشود؟! تاریخ را همین کج‌روایت‌ها به زنجیر می‌کِشند. در این اغتشاش چندماهه دیدیم که در میان نیروهای فکری و فرهنگی، بعضی «اندیشه غنی» و‌ «تفکر خلّاق» ندارند و تهی‌مایه هستند؛ بعضی «محافظه‌کار» و «ترسو» هستند؛ بعضی فقط در برابر «پول» و «قرارداد»، تبیین می‌کنند و سفارشی می‌جنگند؛ و بعضی «لیبرال» و «دگراندیش» شده‌اند و با دشمن، مخرج مشترک دارند. در معرکه «جنگ روایت‌ها»، حوزویان که باید «میدان‌» را دریابند، مشغول «درس ‌و بحث» هستند. موقع ابتلا و هزینه که می‌رسد، اهل خوف و مصلحت و حمل ‌بر صحت و تقیّه، به سوراخ سکوت پناه می‌برند و اگر هم به ‌ناچار، زبان باز کنند، جز سخن دوپهلو نمی‌گویند. به حلقه‌های میانی محتاجیم، اما همه به دولت و مجلس و شهرداری مهاجرت کرده‌اند. حس تکلیف در اینجاها که هوای بهاری دارد گُل می‌کند، نه در زمستان جنگ میدانی. در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها نیز طمع ارتقا و ترفیع، ایمان‌سوزی کرده است؛ اهل علم، کارمندان مطیع نان شده‌اند و با استادیاری و دانشیاری و استادی و... تجدید میثاق می‌کنند.
۴. نکته دیگر اینکه در جریان گفت‌وگوهای مردمی و اجتماعی دریافتم اشکال‌ها و شبهه‌هایی که بخشی از روحانیت در همین چند ماه گذشته درباره حجاب بیان کردند از زبان مردم، تکرار می‌شود، از قبیل اینکه حجاب در زمان ائمه، اجباری نبوده است، یا حجاب، خاص زنان مؤمنان هست، و.... در حقیقت، بخشی از روحانیت به «نیروی مولّد سکولاریسم» تبدیل شده است و در کنار روشنفکری سکولار، در حال ایفای نقش هم‌افزا است. به‌خصوص درباره مسئله‌های دینی، سکولارهای حوزوی می‌توانند با شواهد و دلایل شبه‌دینی، ذهن عوام را نسبت به دین، دچار تحریف کنند. یکی از دلایل متزلزل ‌شدن مقوله حجاب در جامعه، دست‌کم از نظر فکری و معرفتی، همین بخش از روحانیت هستند. این بخش، مانند خوره به جان دین افتاده و ذره‌ذره، در حال فرسودن ارزش‌های دینی به نفع سکولاریسم هست؛ چنان‌که داغ‌تر و آتشین‌تر از جریان روشنفکری سکولار، روند سکولاریسم را توجیه و نظری می‌کند و از آنجا که جامه دین نیز بر تن دارد، کار را بر ما دشوار کرده است. این در حالی است که بخش دیگر روحانیت، اغلب در حاشیه و اهل سکوت هستند.
۵. شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز فاعلیت ندارد، در قدرت، مرکزنشین است و در جامعه، شبیه حاشیه زائد. نیست و هست. بزرگ‌ترین نزاع بر سر سبک زندگی (حجاب) در این هشت ماه رخ داد، اما دریغ از حرارت و حرکتی از سوی شورا. هزینه‌ها، نصیب نیروی میدانی می‌شود، و شورانشینان عالی‌مقام، آرام و آسوده‌اند. «آرمان» و «روح‌الله» در کف خیابان، جان دادند و در خون غلتیدند، اما دریغ از فریادی که از این «جمع محافظه‌کار» شنیده شود. 
باید یقه غیرت چاک می‌دادند. انقلاب به شورا نیاز دارد ولی «شورای انقلابی» نه «شورای انفعالی». هرچند همه اعضا یکسان نیستند، اما فضای غالب، سکوت و بی‌زبانی و هراس و محافظه‌کاری است. شورا، خودش بیمار است؛ سال‌هاست. ذهن‌شان جولان‌گاه «معادلات محافظه‌کارانه» است. حس کرده‌اند دچار «بن‌بست» شدیم. اگر «ماهیانه»، شورای انقلاب فرهنگی به چالش کشیده بشود که چه می‌کند و چه طرحی دارد و ده‌ها سؤال دیگر، شاهد این وضع نمی‌بودیم. کسی نمی‌پرسید طرح فرهنگی شورای انقلاب فرهنگی کجاست؟! چرا پاسخگو نیست؟ چرا شفاف‌‌سازی نمی‌کند؟ می‌گوییم تقدم کار فرهنگی، و می‌گوییم تقدم نهی ‌از منکر به مسئولان، اما شورای انقلاب فرهنگی را فراموش کرده‌ایم. سرچشمه اینجاست. چرا پذیرفته‌ایم که شورا باید صوری و خنثی باشد؛ هست اما نباید باشد. 
تحول را از همین نقطه آغاز کنیم‌؛ پاسخ بخواهیم و هزینه مسئولیت را بالا ببریم. چیزی که ما از جلسات شورا می‌شنویم «تعداد جلسات‌شان» است؛ جلسات بسته، محفلی، ناگفتمانی و... ضروری است گزارشی از «کارنامه عملکرد فردی اعضای شورا» در هشت ماه گذشته، تهیه و منتشر بشود تا آشکار شود که چه کرده‌اند. به نظرم از «اعضای حقیقی» شروع کنیم؛ یک به یک. معنی «مردم‌سالاری دینی» چیست؟! شعار و تعارف است؟! فقط انتخاباتی است؟! خیر! ما «حق» و «تکلیف» داریم که بر قدرت، نظارت کنیم و پاسخ بخواهیم. جبهه فکری انقلاب، بسیج و تجهیز بشود برای حسابرسی انقلابی از «شورای خاموشان بی‌خطر».
۶. لازمه حلقه‌ میانی، جمعی هم‌اندیش و هم‌نظر است. افسوس که آفت اختلاف، در تاروپود ما نفوذ کرده است. عده‌ای چریک تنها و بی‌ادعا، در میدانند و تیر و ترکش دشنام و ترور شخصیت به جان می‌خرند. وقتی به صورت طبیعی، حلقه میانی تشکیل نشده و شمشیری از نیام برنیامده، یعنی گرهی وجود دارد. چه کسی باید علاج کند؟! «پدر معنوی» نداریم. مصباح که پَر کشید. 
رحیم‌پور و کچویان و... پدری کنند برای جماعت اندک دهه شصتی و هفتادی که پرچم تبیین فکری و تولید اجتماعی را نگاه داشته‌اند. نسل پیشین ما کجایند؟! و صدالبته حوزه. از هرجا قطع امید کنیم از بزرگان حوزه نمی‌توان برید. اینان همه تاریخ ما هستند؛ هویت‌اند. چرا خاموش نشستند؟! مشروطه را از یاد برده‌اند یا انقلاب را؟! صد شکر که عامه مردم، دیانت فطری و هویتی دارند و گوش‌شان به زبان جریان روشنفکری، بدهکار نیست، وگرنه بیش از اینها از دست داده بودیم. تعلقات دینی خود مردم، نجات‌بخش‌شان بوده، نه آنچنان فاعلیت نیروها. کم‌فروشی کرده‌ایم. رشدها و رویش‌ها را باید دید و ستود، اما در نسبت با خلأ‌های بزرگ و نیازهای فوری باید چاره‌اندیشی کرد. یک جبهه وسیع، رو‌به‌روی ماست که با تمامیت تمدنش به جنگ روایتی و نزاع معنایی آمده است. به‌قطع باید چاره‌ای دیگری برای این رویارویی تاریخی و تمدنی اندیشید. کار و کنش ما با حجم تهاجم و تعدی دشمن، تناسب ندارد.‌