kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۸۰۰۰
تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۳

کفران نعمت و آثارآن 

 
 
خلیل آقاخانی
کفر و کفران از یک ریشه بوده و کافر در لغت به معنای پوشاننده است مانند کشاورزی که دانه را در زیر خاک می‌پوشاند تا خدای زارع آن را بپروراند و به گیاه تبدیل کند. پس کافر اعتقادی کسی  است که حقیقت را می‌پوشاند، چنان‌که کافر نعمت کسی است که با استفاده نادرست از آن، کاربرد و آثار آن را می‌پوشاند و اجازه بهره‌مندی درست را نمی‌دهد.
حقیقت کفران و شکر
کفر و کفران به معنای پوشاندن است، چنان‌که شکر به معنای اظهار چیزی نهان است. بنابراین، نوعی تضاد و تقابل را می‌توان در معنای آن دو مشاهده کرد. اگر کافر کشتکاری است که دانه را در درون خاک به عنوان بذر زراعت نهان می‌کند، شاکر کسی است که پرده برمی‌افکند و چیزی را آشکار و اظهار می‌کند و بدان ظهور می‌بخشد. پس شاکر، اظهار‌کننده و کاشف حقیقتی است که وجود دارد و باید بروز و ظهور کند. بر این اساس، اگر شاکر نعمت، در برابر منعم، آن را به قلب و زبان و عمل اظهار می‌کند، کافر نعمت، آن را نهان می‌کند و هیچ‌گونه اظهار و کشف نعمت و منعم نمی‌کند. 
به سخن دیگر، کافر و شاکر در عمل جایگاه حق را می‌شناسند؛ زیرا بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن همه وجود هر چیزی خود آیتی از آیات الهی و به یک معنا «حق‌نما» است؛ از همین رو با دیدن آیات آفاق و انفس هر کسی، حق تعالی را می‌بیند.(فصلت، آیه 53) پس اگر هر کسی به خود رجوع کند، شهادت بر ربوبیت خدا می‌دهد. اما برخی از این حقیقت غافل می‌شوند و چون حقیقت نفس خویش را نمی‌بینند، از این شهادت نیز غافل هستند؛ ولی مومن چون غافل نیست، آن را می‌شناسد و غفلت از آن ندارد.(اعراف، آیه 172) 
غفلت کافر نعمت
باید توجه داشت که غفلت در جایی معنا می‌یابد که انسان چیزی را در مقابل و در حضور دارد، ولی چون به آن توجه یا اهتمام ندارد، آن را نمی‌بیند؛ پس ندیدن به معنای نبودن نیست؛ چنان‌که گفته‌اند: عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود؛ یعنی نیافتن به معنای عدم وجود نیست. پس در هستی هر چیزی‌، این خدا است که هست؛ زیرا همه هستی انوار صفات الهی است(نور، آیه 35)؛ و اگر خدا و انوارش را از چیزی برداریم، آن چیز «نیست» و عدم است؛ و هستی هر چیزی نام از خدا دارد. بنابراین، غفلت آدمی از حقیقت خدا و ربوبیت او به معنای «نبود» و «نیست» خدا در ساحت هستی نیست. 
حکایت این افراد غافل همانند کبکی است که سرش را زیر برف برده یا همچون شترمرغی است که در صحرا سرش را در زیر شن فرو کرده است؛ و چون سر در برف و شن دارد، چیزی که هست را نمی‌بیند. چنین شخصی گمان می‌کند چون خود چیزی را نمی‌بیند، آن چیز نیست. بنابراین از نظر قرآن، کافر به عنوان غافل همانند کبک و شترمرغ است.
همچنین از نظر قرآن، برخی از مردم نسبت به خودشان «ناسی» هستند و خودشان را فراموش کرده‌اند؛ و اگر متذکر به خودشان شوند، خدا را به یاد می‌آورند. نسیان در برابر ذکر و تذکر به این معنا است که این حقیقت را می‌شناسند و می‌دانند ولی به عللی آن را فراموش کرده و از یاد برده‌اند.
به هر حال، کافر در مقام فعل، خدا و حق و حقیقت را پوشانده است؛ اما شاکر آن را کشف کرده و اظهار نموده است.
باید توجه داشت که حتی کفر اعتقادی نیز شاخه‌ای از کفر فعلی است؛ زیرا کافر اعتقادی همچون کبک و شترمرغ حقیقتی را در دل خویش و هستی می‌پوشاند که با پوشاندنش پوشیده نمی‌شود، بلکه این پرده بر دل و قلب کافر همانند آن شن و برف عمل می‌کند؛ پس انکار خدا و نعمت و منعم توسط کافر اعتقادی هرگز به معنای آن نیست که خدا در هستی نیست و انعام خدایی انجام نمی‌شود؛ بلکه حتی کافر نیز در همان حال که انکار می‌کند، در حال بهره‌مندی از نعمت افاضه وجود و دیگر نعمت‌ها است؛ چنان‌که هنگام ابر، همچنان انوار خورشید می‌تابد و افراد زمین از آن بهره‌مند هستند.
شاکر این حقیقت را می‌شناسد و می‌بیند و آن را اظهار می‌کند و پرده را از قلب خویش برمی‌دارد و جلوه‌های افاضات وجودی و نعمت‌ها را با قلب و قالب به نمایش می‌گذارد؛ یعنی در قلب و قول و رفتار آن حقیقت را اظهار می‌کند.
البته می‌توان گفت که شکر حالت نفسانی در نفس است؛ زیرا شاکر در نفس خویش حقیقت افاضات وجودی و نعمت را می‌یابد و همه چیز را از سوی خدای منعم وجود و نعمت‌های دیگر می‌بیند. بنابراین آن را اظهار به قلب و قالب می‌کند.
در مقابل، کفر و به تبع آن کفران نیز حالت نفسانی است که کافر حقیقت افاضات را با آنکه هست می‌پوشاند و چون کبک و شترمرغ نمی‌خواهد تا حقیقت را ببیند بلکه حتی اگر ببیند که می‌بیند آن را می‌پوشاند تا نسبت به منعم، شکر نعمت وجود و دیگر نعمت‌ها به‌جا نیاورد.
ایمان نیز حالت نفسانی است و آثار آن در قول و فعل به نمایش درمی‌آید؛ از این رو، در تعریف ایمان گفته شده است: الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ؛ ایمان اذعان قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا و جوارح است.(نهج‌البلاغه، حکمت 218) در حقیقت کفر و کفران و شکر و ایمان همگی حالات نفس انسانی است که در همه ابعاد وجودی انسان خود را نشان می‌دهد.
به نظر می‌رسد کفران نعمت خود شاخه‌ای از کفر است و ریشه در آن دارد؛ پس اگر مسلمان و مومنی کفران نعمت کند، به همان میزان نشان می‌دهد که کفر اعتقادی دارد؛ زیرا کفر و ایمان دارای مراتب بسیاری است که در قرآن از آن به زیادت و  نقصان یا شدت و ضعف یاد شده است. خدا بیان می‌کند که چگونه شخص در ابتلائات، از اسلام به ایمان می‌رسد(حجرات، آیه 14) و به ابتلائات و عنایات و بشارت‌های الهی زیادت می‌یابد.(فتح، آیه 4) در حقیقت امور معنوی همچون ایمان و تقوا (مائده، آیه 93) و کفر و کفران و گناه (آل عمران، آیه 178) دارای مراتب است و قابل تضعیف و تشدید می‌باشد.
بر این اساس، مسلمانی که نسبت به نعمتی کفران می‌ورزد به همان میزان حقی را پوشانده و انکار کرده است. در مقابل نیز هر چه شکر نعمت در زبان و اعضا و جوارح قوی‌تر باشد، به همان میزان بیانگر شدت ایمان و تقوای شخص است.
بر طبق تعالیم قرآن، احساس غنا و بی‌نیازی به سبب فراوانی امکانات و برخورداری از آسایش و رفاه زیاد(یونس، آیه 22؛ نحل، آیه 112؛ اسراء، آیه 83؛ زمر، آیه 29)، ثروت (کهف، آیات 32 تا 37)، قدرت (نمل، آیات 38 تا 40) 
مهم‌ترین بسترهایی است که شخص را به سوی کفران نعمت‌ها بلکه کفر اعتقادی سوق می‌دهد و خدا و ربوبیت او را انکار می‌کند و این‌گونه عذاب دنیوی و شقاوت ابدی را برای خود می‌خرد(بقره، آیه 211؛ هود، آیه 60؛ یوسف، آیه 38؛ ابراهیم، آیات 8 و 28؛ نحل، آیات 53 تا 55؛ انسان، آیات 3 و 4)؛ زیرا کفران نعمت موجب می‌شود تا از نعمت هدایت و صراط مستقیم محروم شود.(انسان، آیات 3 و 4)
کسی که نعمت عقل فطری را به کار نگیرد و در خدا و نعمت‌هایش تعقل و تفقه و تدبر نکند و متذکر به ربوبیت الهی نشود، در حقیقت قدردانی نعمت بزرگی چون عقل نکرده است.(ملک، آیات 21 و 23) 
اصولا این قلب سالم است که با تعقل و تفکر می‌تواند خدا را در آیات آفاقی  و انفسی بشناسد و در قلب و قالب شکرگزار باشد و حقایقی که از طریق وحی نازل شده را درک کرده و بشنود و بدان عمل کند. (ملک، آیه 10)
بسیاری از کسانی که گرفتار کفر و کفران می‌شوند کسانی هستند که نعمت هدایت فطری - تکوینی- عقلی (طه، آیه 50) را نادیده گرفته و از ابزارهای شنوایی و بینایی برای درک و فهم حقایق بهره نبرده‌اند، بلکه آن را دفن کرده و قدرت تفقه و تعقل را از آن سلب کرده‌اند.(ملک، آیات 21 تا 23؛ اسراء، آیه 99)
آثار کفران نعمت
کفران از بزرگ‌ترین گناهان بشر است که نوعی مخالفت علنی و عملی با خدا و پروردگاری اوست؛ زیرا انسان ناسپاس با ترک سپاس نشان می‌دهد که اصولا هیچ اعتقادی به پروردگاری خدا ندارد و گمان می‌کند که هر چیزی را هر گونه که دلش بخواهد می‌تواند به کار برد، در حالی که خدا برای هر چیزی برنامه مشخص و مقدراتی دارد تا ضمن دستیابی به کمال بایسته و شایسته‌اش، در اهداف کلان الهی نقش خودش را به  درستی ایفا کند. پس همان‌گونه که چیزی برای چیزی کم نگذاشته و هر چه نیاز او بوده به او اعطا کرده و هدایت تکوینی و فطری را برای دستیابی به کمالش قرار داده(طه، آیه 50)، همچنین از انسان خواسته تا از هر چیزی به درستی در چارچوب همان مقدرات الهی بهره گیرد تا نشان دهد که پروردگاری الهی را قبول دارد. پس کسی که این‌گونه عمل نکند، در حقیقت پروردگار الهی را نمی‌پذیرد و علیه آن مخالفت می‌کند. 
این مخالفت علنی به این معنا است که کفر عملی دارد و خدا را به عنوان پروردگار قبول ندارد.
از نظر آموزه‌های قرآن، کفران ملازم کفر و شکر ملازم ایمان است؛ از همین رو خدا در قالب صنعت احتباک می‌فرماید: اما شاکرا و اما کفورا(انسان، آیه 3) و نیز می‌فرماید: این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به‌جا می‌آورم یا کفران می‌کنم؟! و هرکس شکر کند، به نفع خود شکر می‌کند و هر کس کفران نماید (به زیان خویش کرده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است! (نمل، آیه 40) همچنین خدا در جایی دیگر می‌فرماید: و ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را به‌جای آور هرکس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده؛ و آن کس که کفران کند، (زیانی به خدا نمی‌رساند)؛ چرا که خداوند بی‌نیاز و ستوده است.(لقمان، آیه 12) پس شکر نعمت ملازم ایمان و کفران نعمت ملازم با کفر است.
بر طبق تعالیم وحیانی، کسی که کفران نعمت می‌کند به خودش ضرر و خسارت وارد می‌کند، زیرا خدا هیچ نیازی به بندگی و شکرگزاری انسان ندارد؛ چرا که خدا غنی حمید است و اگر به کسی می‌دهد از روی نیاز نیست، بلکه به اقتضای ذات است که ظهور اسماء و صفات را می‌طلبد.
البته شکر نعمت که همان استفاده درست بر اساس اهداف خلقت هر چیزی است، به معنای ایمان است؛ زیرا چنین شخصی ربوبیت و پروردگاری خدا را می‌شناسد و بدان باور دارد و این را در استفاده درست از هر چیزی که خدا برای آن مقدر کرده به نمایش می‌گذارد. از این رو از نظر قرآن، شکر نعمت چیزی جز شکر برای خود شخص شاکر نیست؛ زیرا موجب بهره‌برداری درست از هر چیزی برای دستیابی به کمال شایسته و بایسته خودش می‌شود؛ اما وقتی کفران نعمت می‌کند، خود را از کمال و دستیابی به آن محروم می‌سازد و به خودش زیان وارد می‌کند؛ چرا که نه عبودیت و شکر و ایمان به خدا سودی می‌رساند و نه کفر و کفران ضرر و زیانی به خدا وارد می‌سازد.(نمل، آیه 40؛ لقمان، آیه 12)
پس از نظر قرآن کسی که شکر نعمت به‌جا نمی‌آورد و از آن برای مقاصد حق بهره نمی‌گیرد، در حقیقت کفر می‌ورزد و ربوبیت الهی را انکار عملی دارد.
البته کفران نعمت همان‌گونه که کفر عملی و در نهایت کفر اعتقادی را به دنبال دارد، آثار دیگری هم دارد که از جمله آنها می‌توان به زوال نعمت ‌اشاره کرد(رعد، آیه 11)؛ امام سجاد(ع) می‌فرماید که بر اساس این آیه کفران نعمت از گناهانی است که موجب تغییر و زوال نعمت می‌شود.(تفسیر الصافی، ج 3، ص 61؛ تفسیر جامع، ج 5، ص 271)
کسی که شکر نعمت به‌جا می‌آورد، رضایت خدا را به دنبال خواهد داشت و لذا محرومیت از رضایت الهی ریشه در کفران دارد.(زمر، آیه 7) کفران و خیانت نسبت به نعمت‌های الهی موجب محرومیت از محبت الهی نیز می‌شود که بدترین شرایط را برای بنده ایجاد می‌کند.(بقر، آیه 276؛ حج، آیه 38)
قحطی و گرسنگی(نحل، آیه 112) و ناامنی و وحشت (همان) از دیگر آثار کفران نعمت است که در آموزه‌های قرآنی به آن توجه داده شده است.