هـرگز!
مهرداد توکلی*
کلامم را بگذارید با این مطلع شروع کنم، قبلش تا یادم نرفته بگویم از من خواسته شد در مورد بخشش سلبریتیها توسط نظام جمهوری اسلامی چند کلمهای نطق کنم، به یکباره یاد جملهای از مارک تواین خالق کتاب ماجراهایهاکلبری فین (Adventures of Huckleberry Finn) افتادم که، هرگز با یک احمق بحث نکنید، تماشاگران توانایی بیان تفاوت میان شما و احمق را ندارند!
گفتم درست است جمهوری اسلامی به تبعیت از اسلام، برابری و برادری و وحدت و انسانیت و دفاع از حقوق زن و خانواده را ریل راهش قرار داده اما یادمان باشد در مباحث کیفی و تخصصی هرکس در حد و قواره خودش باید تحلیل و نقد شود!
سلبریتی باید توسط خود سلبریتی تحلیل و بررسی و نقد شود نه اینکه نظام را روبهروی چنین جریانی قرار داد!
نباید جایگاه نظام جمهوری اسلامی را تا این سطح پایین آورد و درگیر چنین مسائل خردی کرد که معدود سلبریتینمای فالور جمعکن و برخی مسئولان افراطی و اصلاحی شهرتزده و حتی برخی به ظاهر وطنپرستان که از واژه پر ارزش انقلابی سوءاستفاده میکنند تا در کرسیهای مسئولیت جا پیدا کنند، بانی این موضوع هستند.
داخل پرانتز اشاره کنم (کوتاهی برخی مسئولان بهویژه کمکاری رسانهها باعث شده ما مردم هنوز تفاوت و شرح وظایف نظام و دولت و قوا را نمیدانیم و اگر کوتاهی از یک مسئول ببینیم آن را به نظام و رهبری نسبت میدهیم، حتما در یادداشتهای بعدی این خلاء گفتمانی در تفاوت و تبیین رسانهها را کاملاً شرح خواهم داد.)
البته روی صحبتم با اقلیت سلبریتی یا سلبریتینما در تمام دنیاست که ایران هم از امر سلبریتیزدگی مستثنی نیست.
خب با توجه به این مقدمه بگذارید حرفم را با این خبر داغ فضای مجازی به اصطلاح جذاب آغاز کنم:
زنی در ایران، که چهرهاش مشهور است،که به قولی سلبریتی است، بدون پوشش مناسب، که قانون کشور است و البته قانونی برآمده از دین و فرهنگ و تاریخ این سرزمین،به راحتی در یک مراسم رسمی نشست عوامل یک فیلم شرکت میکند؛ و بعد از سخنرانی غراء با این اقدامش مبنی بر اینکه ما اصلاً در ایران آزادی بیان نداریم، ما اصلاً حجابمان اجباری است، و مای بدبخت بیچاره اصلاً کدام حقوق اولیه یک بشر را داریم، فرافکنی میکند!
یا آن بازیگر آقا که به راحتی دختران و پسران ایران را زیر پای فرزندش میگذارد و یک ملت را فدای خانوادهاش میکند، دم از عدم آزادی بیان در ایران و اسلامی میزند که از آغازش صرفاً شعار نه، بلکه فلسفهاش زن، زندگی، آزادی، گذشت و برابری است. آقای سلبریتی ادعای دفاع از زن دارد اما تمام زنان ایرانی را پیشمرگ فرزندش میکند!
یا آن خانم شیزوفرنی (اسکیزوفرنی) گلسر زده تلاش میکند زنان باغیرت ایرانی را تا سطح خودش پایین بیاورد و عقدههای جنسی و جسمیاش را اینگونه درمان کند!
چه میشود؟!
این میشود که تازه عدهای هم برای این قبحشکنیها با چاشنی آزادی بیان من درآوردی و شاید بهتر بگوییم «معروفشکنی و نهیپرستی» به او مدال شجاعت میدهند!
میخواهد سلبریتی از نوع اینفلوئنسر باشد یا مسئول یا بازیکن فوتبال و والیبال و مجری و چهره و... آدمی میماند که حرف بزند یا بریزد توی تیروئیدش! حرف بزنی بیشتر دیده میشوند، حرف نزنی خودت غمباد میگیری!
ماجرا چیست؟ اصلاً سلبریتی کیست؟
کسیکه مردم در عصر رسانه چهره او را میشناسند و متاسفانه یا خوشبختانه این از بزرگترین امتیازات عالم امروز است.
ماجرا این است که مردم و البته عامه مردم از کسی که چهرهاش را بهواسطه مسئولیت، فضای سایبری و رسانه میشناسند، الگوبرداری میکنند. مثلا اگر بازیکن فوتبالی برای شادی بعد از زدن گل، سروصدا کرده باشد و دوربینها و رسانهها را بهطرف صورت خود چرخانده باشد، دیگر هیچ... ایشان اگر در صبحانه کره فلان بخورد، کره فلان در بازار، ازبس که میفروشد، کمیاب خواهد شد! به همین سادگی!
یا مثال دیگر، زندگی مجردی یک خانم سلبریتی که تنها با سگش روزگار میگذرانده و هر روز چندین مرتبه به خودکشی فکر میکرده، میشود جریانساز سبک زندگی برخی دختران نوجوان دبیرستانی! چرا؟ شاید چون استعداد بازیگری او یکهو توسط یک سریالساز کشف شده و مثلاً کلمه «لعنتیه آشغال» را خوب و هنری ادا میکرده! به همین سادگی!
سلبریتی، کسی که این شانس را داشته که چهرهاش برای مردم شناخته شود، دنبالکننده دارد، برای لباسش، عطرش، یا حتی آدامس جویده شدهاش، مزایدهها برگزار میشود و دلارها خرج میشود برایش.
که چه؟ که او سلبریتی ماست. ماجرا حتی به دنبالکردن لباس و کلاه و کره صبحانه ختم نمیشود، ماجرا ادامهدار است. ادامه تعجببرانگیزی هم دارد اتفاقاً.
اینکه: سبک زندگی، پوشش، حرفها، شعارها، افکار، عقاید و جهانبینی سلبریتی هزاران هزار دنبالکننده مسحورشده دارد! به همین سادگی!
کسی که در صحنه تئاتر قدرت صدایش به ما لذت داده، امروز بدون اینکه بدانیم جریان از چه قرار است، برای خریدن کتاب مورد علاقهاش
سر و دست میشکنیم.
اینهم یک مثال حتی قابل قبولتر.
اینکه کسی که در زمین فوتبال خیلی تند و قشنگ و تکنیکی میدویده به ما میگوید در دستمان پرچم کدام شعار را ببندیم با کلاستر است! به همین سادگی!
و ماجرا آنجایی جالبتر میشود که برای راه درست نشان دادن بازیگر تیزر هزار بار دیده شده لواشک فلان، به نوع و تعداد کتابهایی که آن در کتابخانهاش دارد کاری نداریم، ما فقط با پاپیون خیلی خارجکی بسته شده او نخ را میگیریم و میرویم تا کنج داستان و دیگر سحر شده شعارهای انتخاباتیاش را با تعصب تکرار میکنیم! به همین سادگی!
از عارضههای زندگی در عصر رسانه این است. «سلبریتیزدگی باچاشنی نفوذ».
ریاضیوار هم که نگاه کنیم اگر افراطی و تفریطی پیش برویم، دیر یا زود آنچه به ما خواهد داد، پوچگرایی است.
از نگاه جامعهشناسانه و تحلیلی و آماری و پژوهشگرانه اگر بگذریم که آنهم اتفاقاً همین جواب را میدهد، این اتفاقی است که در کف خیابانهای جامعه ما در حال افتادن است. تلخ و واقعی. و تلختر آنجاست که آن سلبریتی از دماغ فیل افتادهای که در بساط خانهاش کتابخانه ندارد، مطالعه ندارد، خبر از فقر ندارد، خبر از همدلی و همبستگی مردم در کوچه پسکوچههای پایین شهر ندارد، حق و باطل را تشخیص نداده، حق اظهارنظر درباره آخرین دستاورد موشکی کشور را چنان بر خود مسلم میداند، و موضع نگرفتن را ننگ و عار و ترسو بودن اظهار میکند.
تمسخر نکردن آخرین ابداع دانشمندان کشور برایش ننگ است، اما فرار از پاسخ درباره دو سؤال ساده جامعهشناسانه، سؤالشونده را میکند بازجو خبرنگار، ایشان را میکند مبارز راه آزادی!
و باز هم اشاره میکنم، روی صحبتم اقلیت سلبریتیها یا سلبریتینماهایی است که خود را اکثریت میدانند نه کسانیکه مردم را در مقابل خود مردم و مسئولان قرار میدهند و تخم دوقطبیسازی را در زیربنای جامعه میکارند..
اصلاً حتی اگر همهاش را هم رها کنیم، قانون که در تمام دنیا وجود دارد! یک سؤال فقط همین و بس؛ بروید خودتان ببینید در دنیا در همان مدینه فاضله دوستداشتنی به اصطلاح، سلبریتیها برای اظهارنظر درباره چه چیزهای سادهای توبیخ و جریمه شدند.
در ایران اما سلبریتینماها علیه ایران، بر منبرهای ساخته شده حکومتش مینشینند و در حالی که یک پایشان دراز میشود برای شکستن نمکدان، بر صندلی آزادی بیان جلوس کرده و افاضه فضل مینمایند که ما در ایران حتی کمترین حق بشر را نداریم! نکند منظورتان اعمال بیشتر حقوق بشر آمریکاییاست؟!
و وای به حال کسی که به آنها بگوید بالای چشمت چیست...
به همین سادگی!
* مدیر هنر و رسانه بسیج دانشجویی
و دبیر جشنواره ققنوس