kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۱۴۶
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۳

احسان و انفاق به فقیر  و آثار آن

 
 
سینا مروّتی
فقر، ذات هویتی انسان و هر آفریده‌ای دیگر است؛ بنابراین هرگز انسان و مخلوقات دیگر از خدای غنی حمید بی‌نیاز نمی‌شوند؛ زیرا بی‌نیازی به معنای رستن از مخلوق بودن و تبدیل به خالق شدن است؛ در حالی که هرگز چنین چیزی رخ نمی‌دهد؛ بنابراین، اگر کسی مدعی غنا یا استغنا باشد، یا گرفتار توهم است یا به این اعتبار خود را مستغنی از غیر می‌داند که به خدای غنی حمید متصل است که در این صورت نیز استغنای او ذاتی نیست، بلکه چیزی عارضی و به تبع اتصال به خدای غنی حمید است.
فقر اقتصادی همانند غنای اقتصادی تابع مشیت حکیمانه الهی است و هرگز فقر و غنا به معنای اهانت یا کرامت نیست؛ بلکه اهانت و کرامت به این است که شخص تا چه‌اندازه تقوای الهی دارد یا ندارد؛ پس کسی که تقوای الهی دارد به هر میزان از تقوا، از مراتب کرامت برخوردار است و هر که تقوای الهی ندارد به همان میزان بی‌تقوایی، گرفتار اهانت است.
اموالی که در اختیار مردم قرار دارد، به عنوان مال الله از ملکیت طلق الهی خارج نمی‌شود، بلکه برخورداری مردم از اموال الهی مشروط به این است که حقوق سائلان و محرومان در قالب انفاقات واجب و مستحب چون زکات، صدقات و خمس و مانند آنها داده شود. چنین رفتاری در قالب انفاق واجب و مستحب یا احسان از دارایی آثاری دارد که نویسنده در این مطلب به تشریح این آثار براساس آیات قرآن پرداخته است.
 
فقر هویتی انسان 
از نظر قرآن، فقر بخشی از حقیقت وجودی هر مخلوقی از جمله انسان است؛ زیرا ایجاد و بقای هر موجودی به افاضات نوری الهی است؛ چرا که همه هستی چیزی جز مظاهر انوار الهی نیست.(نور، آیه 35) پس اگر دمی این نور قطع شود، هر مخلوقی نیست و نابود می‌شود. 
ستون فقرات هستی هر موجودی همان حقیقت وجودی خدا است که در آن چیز تابیده است؛ از این رو، به هر چیزی که انسان بنگرد، پیش از آنکه آن چیز را ببیند در همه احوالات از قبل و بعد و همراه آن چیز، خدا را می‌بیند که حق مطلق است.(فصلت، آیه 53) پس مشهود در هر چیزی خدا است و شخص با دیدن هر چیزی از آیات آفاقی و انفسی می‌بایست خدا را بر آن چیز شهید و مشهود بیند.
از نظر قرآن، خدای غنی حمید، بدون نیازی نسبت به مخلوق تنها به سبب اقتضای ظهور صفات الهی، مخلوقات را آفریده تا این‌گونه بر آنان رحم آورد.(هود، آیه 119) بنابراین، همه مخلوقات به خدای غنی حمید نیاز مستمر دارند.(فاطر، آیه 15)
فقر و نیاز همه‌جانبه و مطلق انسان به خدای غنی حمید تجلیاتی دارد که یکی از آنها فقر انسان به عبادت خدا است؛ زیرا بی‌عبادت و عبودیت‌، انسان خود را هیچ و پوچ می‌یابد؛ بنابراین لازم می‌بیند تا در قالب عبادت‌ها عبودیت خویش را به نمایش گذارد و فقر هویتی و وجودی‌اش را نشان دهد.(فاطر، آیات 13 تا 15)
به نظر می‌رسد که همین فقر است که پیامبر(ص) می‌فرماید: «الفقر فخری؛ فقر افتخار من است»؛ (بحارالأنوار ج: 69 ص: 55 )  زیرا فقر مادی از نواقص است و هیچ کس به ناقص بودن خویش افتخار نمی‌کند؛ اما به فقر هویتی و وجودی خود به خدا و نیاز دائم به عبودیت و عبادت افتخار می‌کند که «عبده» و «عبدالله» است؛ چنان‌که در هر نمازی به‌صراحت به این مقام عظمای پیامبر(ص) که در مقام «عبده» قرار دارد، شهادت می‌دهیم و آن را نشان افتخار آن حضرت می‌دانیم؛ زیرا پیامبران و مومنان هرگز ابا ندارند که «عبده» یا «عبدالله» باشند: لن یستنکف المسیح ان یکون عبدا لله و لا الملائکته المقربون؛ هرگز مسیح از اینکه بنده خدا باشد استنکاف نمی‌ورزد و همچنین فرشتگان مقرب خدا نیز استنکافی نمی‌ورزند.(نساء، آیه 172)
خدا در قرآن از غنی کردن پیامبر(ص) سخن به میان آورده که او را از «فقر اقتصادی» نجات داده و غنی ساخته است(و وجدک عائلا فاغنی؛ ضحی، آیه 8) پس هرگز فقر اقتصادی فخر و افتخار نیست تا پیامبر(ص) بدان مباهات کند؛ زیرا اگر فقر اقتصادی مایه مباهات و افتخار بود، دیگر معنا نداشت که خدا او را غنی سازد، یا دیگر معنا نداشت که پیامبران دیگر نیز از خدا رهایی از فقر را بخواهند و در قالب دعا آن را درخواست کنند.(قصص، آیه 24)
آثار زیانبار فقر اقتصادی
چنان‌که گفته شد، آن فقری که مایه مباهات و افتخار است، همان فقر هویتی انسان به خدا و نیاز دائم به عبادت و عبودیت در خویش است، نه فقر اقتصادی. دلایل و نشانه‌های دیگری در قرآن می‌توان یافت که فقر اقتصادی نه تنها فخر و افتخار نیست، بلکه بسیار خطرناک است و از همین رو لازم است تا کاری کرد که  فقر ریشه‌کن شود و فقیری در میان مومنان نماند. بر همین اساس برنامه‌ها و احکام و روش‌هایی را خدا در نظر گرفته تا فقر را ریشه‌کن کند یا کاهش دهد و شرایط عمومی را بهبود بخشد تا به سبب فقر‌، عده‌ای گرفتار برخی از امور به‌ویژه گناهانی نشوند که آنان را به دوزخ می‌برد.
فقر آثار زیانباری دارد که یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آنها، بدگمانی فقیر به خدا است که موجب کفر و گرایش به آن می‌شود؛ زیرا از نظر قرآن، فقر و تنگدستی و تهیدستی زمینه‌ساز بدگمانی به خدا و حتی لب گشودن به اعتراض و گلایه به خدا می‌شود که مثلا خدا با فقر به او اهانت کرده و کرامت او را از میان برداشته است؛ زیرا انسان را خدا‌، با کرامت آفریده است(اسراء، آیه 70)، اما فقیر گمان می‌کند که با فقر اقتصادی خدا به او اهانت کرده و کرامت را از او سلب کرده است.(فجر، آیه 16؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 193، حدیث 1)
چنین بدگمانی فقیر نسبت به خدا چیزی جز گرفتار شدن در شرایط کفر و کفرگرایی و کفرورزی نیست؛ از همین رو رسول خدا(ص) فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا؛ نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.» الكافي، ج ‏2، ص 307؛ خصال، شیخ صدوق، ج‏ 1، ص 12)
این در حالی است که از نظر قرآن، نه فقر به معنای اهانت است و نه ثروت به معنای کرامت؛ بلکه هر دو اینها ابزاری برای امتحان و ابتلای الهی هستند؛ زیرا خدا انسان‌ها را در دنیا با شرور و خیرات گرفتار آزمون می‌کند؛ چرا که اقتضای سنت ابتلای الهی این‌گونه است.(انبیاء، آیه 35) پس اگر به کسی فقر می‌دهد او را این‌گونه با فقدان و شروری می‌آزماید و اگر به کسی مال و ثروتی می‌دهد آن را ابزاری برای ابتلای او قرار داده است.(فجر، آیات 15 تا 17؛ تغابن، آیات 14 و 15) و اصولا خدا بر اساس مشیت حکیمانه خویش برای هر کسی و هر چیزی مقدراتی قرار داده که چه چیزی را به او بدهد یا بگیرد.(حدید، آیات 22 و 23) پس هرگز فقر و غنا به معنای اهانت و کرامت نیست.
از نظر آموزه‌های قرآن، دومین خطری که فقیر بدان گرفتار می‌شود، خطر افتادن در بی‌عفتی است که نمادی از بی‌عقلی و بی‌دینی است؛ زیرا انسان عاقل بنا به عقل فطری عفت و حیا می‌ورزد و به اصول و احکامی که عقل و نقل کشف کرده بها می‌دهد و بر اساس آن زندگی خویش را می‌سازد.(شمس، آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30) اما بی‌خرد از اخلاق و اسلام دور می‌شود(بقره، آیه 130) و چون قلب او گرفتار سفاهتی می‌شود که کفر و زشتی و فساد را عین اصلاح و درستی می‌داند.(بقره، آیات 7 تا 18)
به هر حال، انسان فقیر بیشتر از دیگران در معرض خطراتی چون بی‌عفتی به‌ویژه در ساحت جنسی و مانند آن است.(نور، آیه 33)
یکی از راه‌هایی نفوذ شیطان در نفس انسانی و کشاندن او به رفتارهای ضد اخلاقی و ضد فطرت آن است که او را از فقر اقتصادی می‌ترساند تا این‌گونه به تکاثر و جمع مال و ثروت از هر راهی اقدام کند و بخل ورزد و از انفاق باز ایستد بلکه دیگران را نیز به بخل‌ورزی امر کند.(بقره، آیات 267 و 268) 
آثار احسان و انفاق به فقیران
براساس تعالیم قرآن، اموالی که در اختیار هر کسی قرار می‌گیرد، «مال الله»(نور، آیه 33) است که به شکل امانت در اختیار اوست و نوعی مالکیت اعتباری برای او محسوب می‌شود، ولی این‌گونه نیست که همین مالکیت اعتباری ملک طلق او باشد که هر کاری بکند، لذا تصرفات در مال به شکل اسراف، تبذیر یا در اختیار سفیه و مجنون قرار دادن جایز نیست بلکه حرام و روز قیامت باید پاسخگو باشد؛ پس اگر مالکیت اعتباری انسان مطلق بود، دیگر محدودیت و ممنوعیت معنا نداشت و بازخواست و پاسخگویی بی‌معنا می‌شد؛ اما چنین نیست و آیات متعددی مواردی از احکام را بیان می‌کند که در آنها محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها همراه با کیفر و مجازات ذکر شده است.(نساء، آیات 4 و 5؛ اسراء، آیه 27؛ انعام، آیه 141؛ اعراف، آیه 31) 
همچنین از نظر قرآن، در هر مالی سهمی برای محرومان و سائلان به شکل «مشاع» قرار داده شده که باید پرداخت شود.(معارج، آیات 24 و 25؛ ذاریات، آیه 19) بنابراین هر کسی بنا به توان خویش از مال الله در اختیار باید به دیگران بدهد که در اصطلاح قرآنی از آن توان، به «سعه» یاد می‌شود. (نور، آیه 22)
این انفاقات مالی گاه واجب چون زکات و خمس و گاه مستحب چون صدقات و قرض‌الحسنه است.(بقره،آیه 177؛ انفال، آیه 41؛ اسراء، آیه 26؛ نور، آیه 22؛ حشر، آیه 7) بنابراین هر کسی به میزان توان خویش به ویژه از «عفو» یعنی زیادت از هر چیزی که بدان نیاز ندارد، باید بدهد تا به وظیفه انفاقی خویش عمل کرده باشد.(بقره، آیه 219) 
وقتی خدا مال و ثروتی به کسی داده آن را باید وسیله آزمایش و ابتلایی بداند که اگر به درستی از آن بهره نگیرد سربلند نخواهد شد و اسباب خواری و ذلت ابدی او خواهد شد. بنابراین باید ثروت را در راه خدا مصرف کند و ضمن اینکه خود بهره‌ای از آن می‌برد دیگران نیز از آن بهره‌ای برند وگرنه وزر و وبال او خواهد شد.(فجر، آیات 15 تا 22؛ قصص، آیات 75 تا 82)
انفاقات مالی و احسان به فقیران و نیازمندان موجب می‌شود تا شخص از محبت الهی برخوردار شده(نساء، آیه 36) و در مقام ابرار قرار گیرد.(بقره، آیه 177) البته کسی که احسان می‌کند، خود را از تکبر(نساء، آیه 36)، فخرفروشی (همان)، از بیماری بخل و خیالبافی می‌رهاند؛ زیرا از نظر قرآن، کسانی که ترک احسان و انفاق دارند، به این قبیل بیماری‌ها مبتلا می‌شوند.
احسان به‌ویژه در قالب اطعام به فقیران، موجب می‌شود تا خدا به پاداش این‌گونه اعمال صالح‌، بهشت و نعمت‌های بی‌حساب و بی‌شمار بدهد(انسان، آیات 8 تا 22) و در قیامت مسرور و شادان گرداند(همان)، و از شرور روز قیامت و سختی‌ها و مصائب آن در امان دارد(همان) و از عقبات روز قیامت و صراط آن نجات دهد و به بهشت درآورد.(بلد، آیات 11 تا 16)
به سخن دیگر کسی که در دنیا از خدا خائف است و حتی به سبب خوف انفاق و احسان و اطعام می‌کند(انسان، آیات 8 تا 10) در قیامت از خوف و سختی‌های آن در امان خواهد ماند.(همان؛ بلد، آیات 11 تا 16)
افرادی که اهل انفاق و احسان مالی هستند، از بیماری بخل، حرص و مانند آن در امان می‌مانند. آنها به مقام  پرهیزکاران(بقره، آیه 177)، صادقین(همان) می‌رسند و با انفاق‌، کفاره گناهان خویش را می‌پردازند(بقره، آیه 271)، و به خیر دست می‌یابند(بقره، آیات 215 و 271) و به رستگاری و فلاح می‌رسند.(روم، آیه 38) به هر حال، احسان و انفاق مالی از مهم‌ترین اعمال عبادی در سطح نماز است که خدا بر آن تاکید و تشویق فراوان می‌کند؛ زیرا بدون انفاق مالی نمی‌توان نمازگزار واقعی بود. از نگاه قرآن نمازگزار حقیقی و واقعی کسی است که با انفاقات مالی خود را از بسیاری از صفات زشت مانند بخل و حرص رهانیده و به بهشت برین در عالی‌ترین درجات آن رسانیده است.(معارج، آیات 19 تا 35)