kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۵۳۹۰
تاریخ انتشار : ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۲:۲۷
به بهانه مسئله حقابه ایران از رود هیرمند

چه کسانی هیرمند را بخشیدند؟

 
 
 
دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان 
«...12 مرداد 1356
... به اروپا آمدم و مشغول پرسه‌زدن شدم حال مزاجی کمی بهبود یافت ولی روحاً کسل و ناراحت و نگران بودم کسالت از جهت کار سیستان و نگرانی از جهت کار عمومی کشور باید بگویم که هر وقت در آب مدیترانه غوطه می‌زنم به یاد روزهایی می‌افتم که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بودم، در روزهای گرم اردیبهشت و خرداد سیستان عصرها در هیرمند که با آبی هزار مترمکعب جاری بود شنا می‌کردم، افسوس و هزار افسوس که دیگر پس از ده پانزده سال که ان‌شاءالله من مرده‌ام این منظره را نخواهم دید!! این بستر خشک و سیصدهزار جمعیت آواره خواهند شد جای تعجب است گرچه اگر غیر از این بود تعجب داشت. با رئیس و اعضای دولت با هرکدام حرف زدم، سیستان را با مسائل مالی می‌سنجند و می‌گویند حداکثر سیستان به کشور چهل میلیون تومان در سال که بیشتر نمی‌دهد، عایدی یک ساعت نفت است! 
تفو بر تو ‌ای چرخ گردون، تفو که کشور ایران به دست چنین عناصر پلیدی افتاده است، باری بگذرم و گذشته را بازگو نکنم دیگر فایده بر آن مترتب نیست....»
این جملات بخشی از خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار شاه است که درباره بخشیدن بخشی از سیستان و خصوصا سرچشمه‌های آب هیرمند و دریاچه ‌هامون در جلد ششم کتاب خاطراتش تحت عنوان «یادداشت‌های علم» آمده، خاطراتی که سال‌های خدمتش به شاه و دربار او را پوشش داده است.
بخشی از خاطراتش که در آنها به تناوب به مسئله بخشیدن قسمتی از خاک سیستان اشاره داشته و به استدلالاتی که دولت و شاه در توجیه این بذل و بخشش ارائه کرده‌اند، پرداخته است. شاه در یکی از ملاقات‌های خود با علم، استان سیستان را دارای منفعتی برای ایران ندانسته و آن را وبال گردن نامیده بود. دولت وقت به نخست‌وزیری امیرعباس هویدا هم کل عایدی این استان را چهل میلیون تومان در سال محاسبه و برآورد نموده و معادل عایدی یک ساعت نفت کشور به حساب آورده بود! 
حتی قلب عناصر سرسپرده نیز به درد آمد
اما حتی برای اسدالله علم که عنصری سرسپرده بود و سال‌ها نوکری شاه و اربابانش را کرد هم این سؤال حیرت‌انگیز مطرح بود که شاه و هویدا و ایضا مجلس فرمایشی (که معاهده خفت‌بار بخشش قسمت‌هایی از خاک سیستان و ایران و سرچشمه‌های رود هیرمند به افغانستان را تصویب کرده بود)، چگونه ارزش خاک وطن را با پول و عایدی و مسائل مادی، می‌سنجند؟! 
او در یکی از یادداشت‌های قبلی‌اش به تاریخ 17 خرداد 1356 یعنی زمان واگذاری سرچشمه رود هیرمند و تصویب آن در مجلس شاهی نیز نوشته بود:
«... چند دقیقه‌ای شرفیاب بودم و مرخص شدم، دماغ کار هم نداشتم. دیشب تا صبح بیدار بودم، چون وقت خواب، چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجه و سفیر افغانستان افتاد، آنچنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خواب سنگین چندساعته بر چشمم نیامد. به محض آن که اندکی به هوش می‌آمدم، این کابوس مرا در خود فرو می‌برد. مدتی راه رفتم، مدتی فکر کردم، چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم باز پاره کردم. فکر می‌کردم کار گذشته را استعفای من دوا نمی‌کند... بالاخره دیشب ضربه آخر را زدند. کسی چه می‌داند؟ شاید هم از ارباب‌های‌های نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند. به هر حال به شاهنشاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبران‌پذیر نیست. به حدی بدحال بودم که به دفتر کار خود هم نرفتم... البته آثار این خیانت ده تا پانزده سال دیگر ظاهر می‌شود که من مرده‌ام. ولی مثل این است که یک قطعه گوشت بدن مرا بریده‌اند و پیش چشم من جلوی سگ انداخته‌اند...»
اسدالله علم به 10-15 سال بعد اشاره دارد که گویا اثرات این خیانت یعنی بخشش قسمتی از خاک ایران مشخص گردیده، یعنی خشکی هیرمند که به ایران وارد می‌گردد و خشکسالی سرزمین سیستان و فقر و محرومیت و آوارگی مردم آن، یعنی آنچه اینک شاهدش هستیم.
علم در همان خاطرات و کمی قبل‌تر به بحث‌های خود با شاه اشاره دارد که نکات منفی واگذاری سرچشمه هیرمند و خاک سیستان را گوشزد کرده و البته شاه هم آن را توجیه می‌نموده است:
«.... 14 خرداد 1356
بلافاصله قرارداد هیرمند و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند: «آخر اگر ما به افغان‌ها سخت‌گیری بکنیم در دامن روس‌ها می‌افتند.» عرض کردم: «این یک مسئله جداگانه است و اینها به هر حال در دامن روس‌ها افتاده‌اند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود.» فرمودند: «به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم.» عرض کردم: «خشکی [دریاچه] هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین می‌رود.» معلوم می‌شود استدلالات غلط دولت را قبول فرموده‌اند...»
رضا میرپنج، اولین فروشنده خاک ایران
اما ماجرای بخشش قسمت‌هایی از خاک ایران به کشورهای همسایه از جمله استان سیستان به افغانستان، ریشه در دوران پهلوی اول دارد. درواقع یکی از نقاط سیاه کارنامه رضاخان‌، واگذاری بخش‌هایی از خاک ایران به خارجی‌هاست. زماني كه اراده انگليس به اين تعلق گرفت بخشي از خاك ايران به ترك‌ها يا اعراب واگذار شود، رضاخان بدون هيچ‌گونه مقاومتي فرمانبرداري کرد. 
اگر در دوران قاجار، بيگانگان با استفاده از بي‌لياقتي پادشاهان اين سلسله، با زور و لشكركشي ‌‌بخش‌هايي از خاك ايران را تجزيه كردند، در دوران پهلوي به‌صورت بي‌سابقه‌اي بدون هيچ‌گونه جنگ و صف‌آرايي، بخش‌هايي از خاك ايران به غير واگذار ‌شد.
وقتی دولت بریتانیا تصمیم گرفت که برای حفظ منافعش در مقابل شوروی سابق، پیمانی به نام «سعدآباد» مابین متحدانش در منطقه (ایران و افغانستان و عراق و ترکیه) منعقد سازد، ناگزیر آنکه باید در این میان قربانی می‌شد، وابسته‌ترین این دولت‌ها یعنی دولت شاهنشاهی ایران بود‌ و برای تألیف قلوب دولت‌های افغانستان و عراق و ترکیه، این ایران بود که باید تاوان می‌داد و تاراج می‌شد، آن‌هم به وسیله یک مزدور انگلیسی به نام رضا میرپنج که بعدها لقب سازنده ایران نوین گرفت! 
در مورد افغانستان براساس توافقنامه سعدآباد، در ششم بهمن‌ماه 1317 قرارداد تقسیم آب هیرمند بین تهران و کابل در 16 ماده منعقد گشت. بر این اساس، ایران از «دشت ناامید» به ‌مساحت 3 هزار کیلومتر چشم پوشید و عملاً سرچشمه هیرمند از دسترس ایران خارج شد. یعنی علاوه‌بر اینکه رضاخان بخشی از خاک ایران را به افغانستان واگذار کرده بود، امکان دخل و تصرف کابل در بخش‌های بالایی هیرمند عملاً می‌توانست مانع از تقسیم آب به‌‌صورت مساوی گردد.
بذل و بخشش‌های رضاشاه در مسئله هیرمند، وضعیت اسفناکی را برای مردم آن مناطق رقم زد. اگر دشت ناامید در اختیار ایران می‌ماند، مردم منطقه می‌توانستند از منابع آبی آن بهره‌مند شوند. همان‌طور که در روزگاری، از آن برای کوچ‌نشینی و دامپروری بهره می‌بردند. سرکنسول انگلستان در یادداشت‌های سیاسی خود، به وخامت اوضاع مردم در سیستان، در تابستان 1326 هجری شمسی اشاره کرده است: 
«از زابل گزارشی رسیده مبنی بر اینکه یک ماه است هیچ آبی از هیرمند به شهر نرسیده و روستاهای اطراف نیز سه ماه است بدون آب مانده‌اند. مردم خشکی‌زده باور ندارند که دلیل آن، عدم بارش برف زمستانی است و می‌گویند می‌خواهند وارد افغانستان شده و با توسل به زور، آب را بگشایند...»
خیانت بزرگ‌تر در عهد پهلوی دوم
قرارداد تقسیم آب هیرمند به تصویب مجلس فرمایشی شاه رسید، اما با وجودی که به امضای هیئت وزیران کابل رسیده بود مجلس شورای ملی این کشور از تصویب آن خودداری کرد. متعاقباً دولت افغانستان از دولت ایران درخواست کرد که طی یادداشت رسمی جداگانه که به تصویب مجلس ایران نیز برسد با آزادی کامل افغانستان در هرگونه مداخله در آب رودخانه هیرمند در بخش بالای بند کمال‌خان موافقت نماید. 
این درخواست، آشکارا بر ضد منافع ایران بود، زیرا علاوه‌بر اینکه رضاخان بخشی از خاک ایران را به افغانستان واگذار کرده بود، امکان دخل و تصرف کابل در بخش‌های بالایی هیرمند عملاً می‌توانست مانع از رسیدن آبی به بند کمال‌خان شود تا به‌صورت مساوی تقسیم گردد. بنابراین اولین گام خیانتی که علم به آن اشاره می‌کند در زمان رضاخان و تحت مدیریت انگلیسی‌ها برداشته شد و دومین گام آن در دوران پهلوی دوم اما این‌بار تحت حکمیت آمریکایی‌ها.
در بخشی دیگر از خاطرات علم آمده است:
«... 15 خرداد 1356 
هنوز در حالت بهت و خرابی دیروز هستم. دیشب هم با قرص خواب خوابیدم. مقداری در این فکر بودم که این دولت هویدا به شاهنشاه من خدمت یا خیانت می‌کند؟ ارزش وجود یک ولایت با امور اقتصادی سنجیده شود! یاللعجب! یک وجب خاک میهن به میلیارد می‌ارزد، آن وقت بگویند سیستان که ارزش اقتصادی ندارد. حداکثر سالی 40 میلیون تومان عایدی می‌دهد. من در عجبم. بعد هم عرایض غلط و دروغ که مبادله اسناد محکومیت ابدی ما تاثیری ندارد. چون قانون از مجلس گذشته است و شاهنشاه توشیح فرموده‌اند عجب! هرچه فکر کردم پیش دوستم بروم، نتوانستم قدم بردارم. ناچار در دفتر ماندم و به کارهای متفرقه برای تفرقه حواس پرداختم. تنها امید من روشن‌بینی و آینده‌نگری شاه است و بس. کسی چه می‌داند که ضمیمه شدن افغانستان به ایران در مخیله بزرگش نباشد!...»
اینک سال‌هاست بر اثر همان خیانت پدر و پسر در بخشش این قسمت از خاک ایران به افغانستان که سرچشمه‌های رود هیرمند نیز در آن قرار دارد، علاوه‌بر خشکیدن رود هیرمند و ایجاد شدید پدیده ریزگردها و آلودگی محیط‌زیست، خشکسالی و از بین رفتن دام‌ها و مزارع مردم آن خطه نیز موجب فقر مضاعف و آوارگی و کوچ اجباری‌شان شده است و همچنان مسئله حقابه هیرمند، موضوع اختلاف دیرین و 90 ساله ایران و افغانستان پا برجاست.