دسته گلی برای قهرمان ! (یادداشت روز)
دلواپسان، کاسبان تحریم، مخالفان مذاکره، تندروها... اینها تنها چند نمونه از برچسبهایی است که طی یک سال گذشته به شدت از سوی رسانههای بیگانه پمپاژ شده و طیف خاصی از جریانات سیاسی داخل را هدف گرفته است. برخی از رسانههای زنجیرهای داخلی نیز در این راستا کاملاً با خط مذکور هماهنگ بوده و متاسفانه باید گفت ادبیات برخی دولتمردان نیز به غبار این فضای ساختگی و غیرشفاف افزودهاند.
ترجیعبند و عصاره تمام این بازیها و تبلیغات رسانهای را میتوان در این چند جمله خلاصه کرد؛ عدهای در جمهوری اسلامی ایران مخالف هرگونه مذاکره و مصالحه هستند! و به هر قیمتی میخواهند مذاکرات هستهای به شکست منتهی شود! و البته دلیل این مخالفتها و کارشکنیها نیز منافع شخصی و مادی آنهاست!
درباره این خط خبری باید گفت؛ گزاره نخست (مخالفت عدهای با هرگونه مذاکره و توافق) دروغی بزرگ و گزاره دوم (منفعت شخصی حاصل از عدم توافق) تهمتی بزرگتر است.
دوقطبیسازی و سادهانگاریهای سیاسی در تحلیل مسائل سیاسی پیچیده و چند وجهی، از ترفندهای کسانی است که نمیخواهند صورت مسئله روشن و هر مهره در جایگاه خودش قرار بگیرد تا شاهدان تصویری روشن و البته واقعی از صحنه داشته و بر اساس آن قضاوت کرده و تصمیم بگیرند. یکی از این دوقطبیهای جعلی، تقسیم جریانات سیاسی و نیروهای داخل کشور به مخالف و موافق توافق و مصالحه هستهای است. این دوقطبی زیرمجموعه دوقطبی بزرگتری در قالب ارتباط با دنیای خارج است.
چندی پیش در جمعی که بر اساس تقسیم فوق میتوان آن را در زمره منتقدان جای داد، دوستی پرسید؛ اگر توافق هستهای صورت گیرد و خطوط قرمز نیز در آن رعایت شود، تاثیرش بر فضای سیاسی داخل کشور چیست و عکسالعمل ما چه باید باشد؟
پاسخ این بود؛ دولت یازدهم از ابتدای روی کار آمدن هم و غم خویش را بر رسیدن به توافق هستهای نهاده و بیشک رسیدن به این هدف جشن دولت را در پی خواهد داشت. شاید امثال ما را به بهانه بیسوادی و نداشتن شناسنامه به این جشن دعوت نکنند اما ما برای آنها دسته گل خواهیم فرستاد!
تفسیر پرونده هستهای در قالب مسائل فنی و محدود کردن موضوع به تعداد و نوع سانتریفیوژها و درصد غنیسازی و سبک یا سنگین بودن آب راکتور اراک، چیزی جز سادهلوحی نیست و تمام طرفهای ماجرا نیز این قضیه را به خوبی میدانند و از بیان آن نیز ابایی ندارند.
آقای ظریف در نشست شورای روابط خارجی به میزبانان آمریکایی خود از تاثیرات توافق یا عدم توافق احتمالی بر فضای سیاسی داخلی و آینده آن گفت. برخی این سخنان را نکوهش کردند و عدهای نیز آن را تاکتیکی خواندند و البته دوستان دولتی به شکل عجیب و غریبی اصرار دارند که سخنان ظریف بد ترجمه شده است! در این قضیه که رسیدن به توافق هستهای جایگاه و محبوبیت دولت یازدهم را ارتقا میدهد، شک و شبههای نیست. اما کدام توافق و با چه مختصاتی؟!
آمریکاییها از ابتدای شروع دور جدید مذاکرات هستهای در سال گذشته با دولت جدید همیشه این شعار را تکرار کردهاند؛ عدم توافق بهتر از یک توافق بد است. در مقابل ادبیات و سیاست دولت یازدهم این تصور را در ذهن طرف مقابل به وجود آورده است که تیم ایرانی به هر قیمتی به دنبال رسیدن به توافق است. آخرین نشانه از این پیام و تصور اشتباه در پوستر تبلیغاتی اخیر منعکس شد. پوستری با امضای شش کارگردان ایرانی و با این شعار که؛ «هیچ توافقی بدتر از توافق نکردن نیست.» همان تصور و پیام اشتباه گذشته؛ اشتیاق برای توافق به هر قیمتی. از ارتباط چند کارگردان محترم سینما با مقوله استراتژیکی اینچنینی که بگذریم، نکته قابل تامل آنجاست که این دیکته پرغلط از سوی دستگاه دیپلماسی کشورمان نوشته شده و البته پیام جدیدی برای غرب نبود.
حال سوال اینجاست؛ آیا به راستی ما نیازمند امضای هرگونه توافقی هستیم یا طرف مقابل؟ و آیا تمام رایدهندگان و هواداران دولت یازدهم مشتاق رسیدن به هرگونه توافقی هستند؟ اولاً نباید فراموش کرد که دولت یازدهم با رای بسیار ناچیزی بیشتر از 50 درصد بر سر کار آمده است اما حتی همین هم مهم نیست. مسئله ظریفی که در بسیاری از تحلیلها یا نادیده گرفته شده و یا درست فهم نمیشود نظر عموم مردم - فارغ از آن که به چه کسی رای دادهاند- درباره قضیه هستهای است. بیش از یک دهه است که غربیها با انواع و اقسام ترفندهای عملی و عملیات روانی میکوشند چنین القا کنند که دانش و فعالیت صلحآمیز هستهای ایران چیزی جز هزینه به مردم تحمیل نکرده و مردم خسته شدهاند و به هر توافقی راضی هستند و نام هرکس پای توافق هستهای - با هر ابعاد و مختصاتی- بیاید برای آنها قهرمان خواهد بود! این تصور و تحلیل غلط ناشی از مشکل دیرینه غرب در فهم جهتگیریهای جامعه ایرانی است. کف جامعه متخصص مسائل هستهای نیست اما منافع ملی را به خوبی درک میکند و فرق میان توافق خوب و بد را میفهمد. مردم علیرغم همه مشکلات و انتقادهای به حق خود، میدانند که نباید منافع ملی را قربانی اختلاف سلیقههای داخلی کنند. تبلور این درک عمیق عمومی را میتوان در بزنگاههای حساسی مانند مشارکت گسترده در انتخابات -به عنوان نماد مشروعیتبخش نظام- و راهپیماییهایی مانند 22 بهمن در هر سال - به عنوان نماد ادامه راه و پشتیبانی از انقلاب اسلامی سال 57- و حماسه حضور چند ده میلیونی 9 دی- به عنوان نماد مقابله با خائنان- مشاهده کرد. در نظر چنین مردمی، محتوای توافق احتمالی است که مشخص میکند به امضاکنندگان آن لقب قهرمان بدهند یا خائن.
آمریکاییها بارها و بارها ادعای توخالی گزینه نظامی بر روی میز را اعلام کردهاند. رفتن پای چنین میزی، یک ضیافت دیپلماتیک نیست و میدان نبرد واقعی است، حتی اگر حریفان در مقابل دوربینها دست یکدیگر را بفشارند و لبخندهای مصنوعی بزنند. تیم مذاکرهکننده ایران، فرزندان این ملت هستند و دعا و پشتیبانی 70 میلیون هموطن را پشت سر خود دارند. آنان رفتهاند که مردانه مذاکره کنند و با دستانی پر - و نه وعدههای نسیه- بازگردند. بازگشتن با دست خالی از میدان مذاکره نیز میتواند منجر به قهرمانی شود، اما هیچ کس دستهایی که بالا میروند را نخواهد فشرد.
حتی اگر فرض کنیم سخنان ظریف بد ترجمه شده است - که به طور سوال برانگیزی این اولین مورد از معادله ظریف-ترجمه نیست! - این یکی دیگر بد ترجمه نشده و آخرین تحلیل سیانان از مذاکرات و تاثیرات فراهستهای آن است؛ «توجه به مسائل فنی این خطر را به همراه دارد که ممکن است از واقعیت بزرگتر و چه بسا مهمتری غفلت کنیم و آن هم این است که مذاکرات در تعیین آینده نظام سیاسی ایران نقش محوری خواهد داشت. خودداری از توجه به این مسئله حساس میتواند پیامدهای شومی را برای ما به همراه داشته باشد.
اگر آمریکا تصمیم جدی دارد که نه تنها محدودیتهای مهم (اگرچه ناقص) را بر برنامه هستهای ایران اعمال کند، بلکه مشوقی برای مؤلفههای پویای سیاسی باشد که به تقویت حاکمان اصلاحطلب در ایران و افزایش همکاریهای ایران با دیگر کشورها در عرصه سیاست خارجی منجر شود، آنگاه واشنگتن باید همه تلاشهای خود را برای دستیابی به توافق جامع و جلب حمایتهای کنگره از این توافقنامه بکار گیرد. گزینه دیگر، پافشاری بر تحمیل شروط دشواری است که عملاً خروج ایران از مذاکرات را به دنبال خواهد داشت. در اینجا بد نیست شعار همیشگی واشنگتن (به توافق نرسیدن، بهتر از دستیابی به توافق بد است) را تغییر دهیم و اینگونه بیان کنیم که نبود توافق، به مراتب بدتر از توافق دو جانبهای است که ممکن است ناقص باشد.»
سی ان ان در پایان تحلیل خود اعتراف میکند که اگر توافق صورت نگیرد، تنها دو راه باقی میماند؛ ادامه تحریم و یا گزینه نظامی، و میافزاید؛ تحریم مانع فعالیت ایران نمیشود و گزینه نظامی نیز به درد همان روی میز میخورد تا عالم واقعیت؛ چرا که هیچ نتیجهای برای آن قابل تصور نیست.
آمریکاییها بعد از یک سال شارلاتانبازی، چارهای جز اعتراف به شعار اصلی مذاکراتی خود ندارند. آیا وقت آن نرسیده است که ما نیز شعار واقعی و درست خود را اعلام کنیم؟
محمد صرفی