kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۳۳۳
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۳ - ۲۱:۵۶
چیستی فرهنگ و جایگاه آن در زندگی انسان(2)

مشکل تضاد فرهنگ‌‌ها (زلال بصیرت)



صد‌ها و هزارها  کتاب نوشته شده و دانشمندان زیادی در این زمینه مطالعه و تحقیق کرده‌‌اند که اصلا فرهنگ چيست؟ بد و خوب به چه معناست؟ منشأ خوب و بد کجاست؟ آيا هر فرهنگي را بايد پذيرفت؟ چرا نبايد با فرهنگ مبارزه کرد؟ اینگونه سؤال‌‌‌ها همچنان ادامه دارد و هر روز بر تعدادشان افزوده مي‌شود.  کم‌کم کار به جايي رسيده است که آنقدر فرهنگ‌هاي مختلف با محتواهاي متفاوت در عالم پيدا شده، طرفداراني پيدا کرده و فيلسوفاني در مقام توجيه آنها برآمده‌‌اند که انسان با معمای حل تضاد فرهنگ‌‌ها مواجه شده است. وقتي فرهنگ‌‌ها باعث تضاد و تزاحم در مقام عمل شده و در رفتار‌ها دعوا راه بيفتد چه باید کرد؟ در این زمان می‌‌توان به روشنی این مسئله را درک کرد. در يک خانواده،‌ پدر و مادر يک فرهنگ دارند و جوان‌‌ها با فرهنگ ديگري زندگی می‌‌کنند. پدر و مادر از رفتار جوانانشان رنج مي‌برند، در عین حال، جوانان به مد لباس، آرایش، سخن گفتن، رفتار با دیگران و ... خيلي هم افتخار مي‌کنند. با این معضل اجتماعی و با اين اختلاف فرهنگ‌‌ها چه بايد کرد؟
شیوه‌‌های رویارویی با تضاد فرهنگ‌‌ها
بعضي قائل به پلوراليسم فرهنگي شدند و گفتند فرهنگ‌‌ها مختلف، و همگی خوب هستند، چرا که برآمده از اندیشه و اعمال انسان است و درباره آنها بد معنا ندارد: برخی انسان‌‌‌ها اين فرهنگ را مي‌پسندند و دسته‌‌ای فرهنگ دیگر را دوست دارند. باید‌ها و نبایدهای هر کسي برايش مقدس است و ديگران هم بايد به آنها احترام بگذارند. برخی ديگر با انکار پلورالیسم فرهنگی، امکان قضاوت بين فرهنگ‌‌ها و امکان تقسیم فرهنگ به خوب و بد را پذیرفتند. بر این اساس، برخی فرهنگ‌‌‌ها بايد ادامه پيدا کند و فرهنگ مضر و غیرصحیح باید کنار گذاشته شود.
به هر حال، کار اختلاف فرهنگ‌‌ها به نزاع‌ و جنگ‌هاي فرهنگي کشیده است. امروزه بازار جنگ‌هاي فرهنگي و به اصطلاح جنگ‌هاي نرم در عالم داغ‌‌تر از جنگ‌هاي گرم است و جنگ‌هاي گرم نظامي جاي خود را به جنگ‌هاي سرد فرهنگي داده است. کساني که از راه جنگ‌هاي نظامي در صدد دستیابی به اهدافشان بودند حالا به اين‌ نتیجه رسيده‌‌اند که اشتباه کرده‌‌اند و اکنون بدون آن هزينه‌هاي جنگ نظامي با کارهاي فرهنگي می‌‌توانند به مقاصدشان برسند. با این بیان، چیستیِ فرهنگ و جایگاه مسئله فرهنگ در زندگي انسان روشن شد.
نقد دیدگاه پوزیتیویستی درباره فرهنگ
افرادی مانند اگوست کنت که پدر جامعه‌شناسي معرفي مي‌شود، فرهنگ‌هاي معروف و برجسته دنيا را براي دوران خاصي از زندگي بشر دانسته‌‌اند که به تدریج برچیده شده و جاي خود را به فرهنگ‌‌های ديگر خواهند داد. آنها يک تقسيم کلي براي زندگي انسان ارائه دادند که بر اساس آن، انسان در یک دوران مانند حیوانات در جنگل زندگی می‌‌کرده و اصلا خوب و بد و مسئله‌‌ای به نام فرهنگ برايش مطرح نبوده است. البته این تحلیل یک نوع غیب‌‌گویی است. به گفته آنها، به تدریج در اثر عواملي، فرهنگ‌‌هايي پيدا شده است. ابتدا در فرهنگ‌هاي خانوادگي، پدر، مادر و فرزندان آداب و رسومي براي خودشان قرار دادند و با گسترش آنها آداب محلي و فرهنگ قومي پدید آمده است. بسياري از اين‌ طرز تفکر‌ها هيچ اساس علمي ندارد؛ ابتدا از خيال و فکر نادرست، و خرافه شروع شده و امروز هم با گذشت هزاران سال نمي‌توان يک دليل علمي براي آنها ارائه داد. رفتارهاي حيواني و طبيعي در انسان و حيوانات بوده و هست، چرا که مقتضاي طبيعت آنهاست، اما به اعتقاد برخی، منشأ این‌گونه رفتارهايي که گفتيم به يک سلسله افکار و انديشه‌هاي غيرعلمي، اسطوره‌اي، افسانه‌اي و خرافی برمی‌‌گردد، مانند اعتقادهاي غلطي که امروز در همه دنيا هنوز هم کمابيش وجود دارد. نحوست عدد سيزده و انجام ندادن برخی کار‌ها در فلان روز و فلان وقت از این قبیل است. هنوز هم در آسانسورهاي آمريکا طبقه سيزده را به صورت 1+12 می‌‌نویسند. همراه بودن عدد سیزده در یک حاثه ناخوشایند باعث این تصور نادرست شده است که عدد سيزده خصوصيتي دارد. این امور به مرور زمان کمي شکل علمي‌تر پيدا کرده و در قالب سحر و جادو درآمده و قواعد، دستورات و آثاري برای آنها ذکر شده است. بر اساس این اعتقاد، چنین اموری بصورت کامل‌تر با نام دين منتشر شده و اموری مانند وجود خدا، قیامت و ... از همان مفاهیمی است که هيچ دليل علمي ندارد؛ چه کسي خدا را ديده است؟ برپاییِ قیامت در کدام آزمايشگاهي مشاهده شده است؟ دوران اسطوره‌‌ها که شامل خرافات و سحر و جادو مي‌شود شامل دين هم مي‌شود. مجموعه اينها يک دوره تشکيکي و دارای مراتب است. گاه خرافاتش خيلي بي‌پايه است و گاه اسطوره‌هايش شکل علمي پيدا کرده است. دين، شکل کامل‌تر همان افسانه‌‌‌ها و اسطوره‌هاست. اینکه جهنم هست و افرادی در آتش انداخته شده و سال‌‌‌ها مي‌سوزند را چه کسي ديده است؟! بالاخره با پيشرفت علم معلوم مي‌شود اينها دروغ است و واقعيتي ندارد! از اینجا به بعد دوران علم است که از قرن هجدهم شروع شده و تدريجا در حال تکامل است. روزي خواهد رسيد که بساط همه اين افسانه‌‌ها و سحر و جادو‌ها –دين‌ها- برچيده خواهد شد، زیرا بشر خواهد فهميد که آنچه بر دنیا حاکم است قواعد علمي است، نه خرافات و افکار اشتباه. يک دسته از کساني که درباره فرهنگ انساني کار کرده‌اند به اين نتايج رسيده‌اند.
گذشته از توضیحات مفصل پیرامون هر یک از دوره‌‌های زندگی بشر بر اساس دیدگاه اینگونه افراد، يک سؤال کلي براي هر عاقلي مطرح است که نمی‌‌توان از کنارش گذشت؛ بالاخره ما بايد و نبايد مي‌خواهيم يا خیر؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، بر چه اساسي باید و نباید می‌‌خواهیم؟
باید‌ها و نبایدها؛ آری یا نه؟
همان گونه که اشاره شد حدود بيش از نيم قرن است که عده‌اي جوان‌، منکر باید‌ها و نبایدهای فرهنگی بوده و دلیلی برای رعایت آنها نمی‌‌بینند. آنها مي‌خواهند بگويند کار شما بي‌خود است و چرا اين قدر قيد و بند درست کرده‌‌ايد. دیگر نباید پذیرفت که نيازهاي جنسي را بايد با ازدواج تأمین کرد و ازدواج بايد مراتبي داشته باشد و بر اساس شروط و قراردادهایی مانند مهریه صورت پذیرد! اين حرف‌‌ها چيست؟! نياز جنسی هست و باید قید و بندهای ارضای آن را شکست و از بین برد. بنابراین، نیاز‌ها باید طبق میل و خواسته انسان ارضا شود. در مقابل، عده‌‌ای مسئله بايد و نبايد را اصلا ويژگي انسانيت انسان می‌‌دانند. اگر باید و نباید در کار نباشد، انسان با الاغ فرقي نخواهد داشت. به همین دلیل قرآن کریم درباره کساني که اينها را زير پا مي‌گذارند، تعابیری مانند: إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ[1]، فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْحِمَارِ[2]، فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ[3]، و ... دارد.
واقعا فرق انسان با حيوانات در درک لزوم پذیرش باید‌ها و نباید‌ها نهفته است. هنوز اکثريت دانشمندان و فيلسوفان دنيا بلکه اکثريت انسان‌هاي روي زمين، معتقدند که بايد‌ها و نبايدهايي را بايد پذيرفت و نمي‌شود آنها را به کلی ر‌ها کرد، اما اختلاف در این است که چه بايد‌ها و نبايدهایي را بايد پذيرفت؟ اديان موجود يا شبه ادياني مثل بوديسم، هندوئیسم، و... قواعد و مقرراتي دارند و برای خود ارزش‌هايي قائلند. همان گونه که اديان ابراهيمي مانند اسلام، يهوديت و مسيحيت همگی اینگونه‌‌اند. گاه فيلسوفاني هستند که اصلا خدا را قبول ندارند، اما ارزش‌‌ها را می‌‌پذیرند. آنها اخلاق را قبول دارند، اما اخلاق منهاي دين را مطرح می‌‌کنند. کساني که همه چيز را بخواهند از بين ببرند خيلي نادرند، ولي به هر حال فکرش هست و در ميان جوان‌‌ها طرفدار زياد دارد. پس، اين يک سؤال اصلي است.
جواني که در ايران يا هر جاي ديگر دنيا به دوران بلوغ و سپس به دوران جواني مي‌رسد، مي‌گويد چرا بايد قيودي را بپذيرم و چرا بايد زندگي قيد و بند داشته باشد؟ پذیرش بايد و نبايد، خوب و بد، زشت و زيبا چه دلیلی دارد و چرا انسان نمی‌‌تواند مثل حيوانات هر چه دلش خواست انجام دهد؟ اين يک سؤال اصلي است. اینکه این سؤال از چه وقت پيدا شده و چگونه مطرح شده است خیلی روشن نیست، اما با محاسبه می‌‌توان به يک زيربناي فکري نانوشته در اختلاف فرهنگ‌‌‌ها پی برد. بالاخره هر طايفه‌اي مجموعه‌ای از ارزش‌‌ها را براي خود قائل است و گاه درصدد انتقال آنها به دیگران برمي‌آيد. گاهی اوقات نیز پذیرش تنوع فرهنگ‌‌‌ها ریشه در پلوراليسم فرهنگي دارد و گفته می‌‌شود: «عيسي به دين خود، موسي به دين خود»، اما سؤال این است که چرا انسان اصل اين بايد‌ها و نبايد‌‌ها را می‌‌پذیرد؟ با دقت می‌‌توان به این نکته دست یافت که ارزش‌‌ها لايه رويينِ باورهاست. انسان ابتدا به برخی هست‌‌‌ها و واقعیت‌‌‌ها معتقد می‌‌شود و براساس آنهاست که مي‌گويد بايد چنين کرد یا نبايد چنان کرد. اين رابطه بين زيربناي فکري و زيربناي رفتاري در اغلب موارد نوشته شده نيست و به عبارت دیگر، رابطه‌اي نانويسا است، اما این رابطه وجود دارد.
سخنرانی آيت‌الله مصباح يزدى(دامت بركاته) در جمع تعدادي از بانوان شركت‌كننده در دوره‌هاي آموزشي مباني اسلامي ـ 4/2/1393
زلال بصیرت در دهه ولایت(قربان تا غدیر) روزهای فرد منتشر می‌شود.
[1]. فرقان،44.          [2]. جمعه ،5.            [3]. اعراف، 176.