خاطرات رفاقت چهلساله حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی- ۲۳
تقویت جبهه مقاومت همراه تعهد به آرمان فلسطین
سعید علامیان
مبارزه سخت و نفسگیر با داعش در سوریه و عراق، حاجقاسم را از فلسطین غافل نکرد. با همت او، سلاح فلسطینیها از سنگ به موشک ارتقا یافت. مسئولان فلسطینی، پس از شهادت حاجقاسم گفتند حاجقاسم، مثل یک فلسطینی به فلسطین عشق میورزید، از فلسطین دفاع میکرد و هر چه در توان داشت، برای همه گروههای فلسطینی میگذاشت. برایش تفاوت نمیکرد این گروه یا آن گروه باشد.
خالد البطش، عضو دفتر سیاسی جهاد اسلامی، میگفت: «شهید حاجقاسم سلیمانی، ابعاد مختلفی را به مقاومت فلسطین اضافه کرد و به کمک خداوند متعال، ایشان، کار مقاومت را در نوار غزه گسترش و پیشرفت داد. هر آنچه مقاومت احتیاج داشت، تأمین میکرد تا مقاومت قویتر شود؛ در همه ابعاد سیاسی و نظامی؛ حتی آموزش. حاجقاسم، روح مقاومت در فلسطین بود، و با حمایتش، نبض مقاومت بود. در سرایالقدس و گردانهای القسّام و دیگر گروههای مقاومت فلسطین، چه گروههای اسلامگرا و چه ملیگرا و غیراسلامی، حاجقاسم بین گروههای مقاومت در غزه فرقی قائل نمیشد و به همه کمک میکرد؛ چون نبرد همه ما، با دشمن صهیونیستی است. حاجقاسم، با صبر طولانیاش که به آن معروف بود، توانست مقاومت در غزه را تقویت کند.»
کلام امام خامنهای، والاترین سخن در باره نقش قاسم سلیمانی در عزت دادن به فلسطین است: «آمریکاییها، در مورد فلسطین، طرحشان و نقشهشان این بود که قضیه فلسطین را به فراموشی بسپرند؛ فلسطینیها را در حالت ضعف نگه دارند تا جرأت نکنند دَم از مبارزه بزنند. این مرد(شهید سلیمانی)، دست فلسطینیها را پُر کرد؛ کاری کرد که یک منطقه کوچکی، یک وجب جا مثل نوار غزه، در مقابل رژیم صهیونیستی با آنهمه ادعا میایستد؛ کاری و بلایی سر آنها میآورد که آنها سر 48 ساعت میگویند آقا بیایید آتشبس بدهید؛ اینها را حاجقاسم سلیمانی کرد... نقشه آمریکا در عراق، در سوریه، در لبنان، به کمک و فعالیت این شهید عزیز خنثی شد.»1
دو ملت ایران و عراق، از گذشته نقاط مشترک عمیقی داشتند و دارند. صدام تلاش زیادی کرد بین مردم ایران و مردم عراق فاصله بیندازد؛ اما موفق به این کار نشد. بسیاری از مجاهدین عراقی آمدند و در کنار ایرانیها بر ضد صدام جنگیدند، و عدهای از آنها در گلزار شهدای قم دفن شدهاند. همانها، لشکر بدر را شکل داده بودند. بعد از صدام هم در این میدان وارد شدند و هنوز هم حضور دارند و پایهگذار حشدالشعبی شدند. فکر اینکه از بین رزمندههای عراقی که در عراق در حال جنگ با داعش هستند، گروهی به اسم حیدریون شکل بگیرد که در سوریه با داعش بجنگند، فکر حاجقاسم است. آیا لشکرهای زینبیون، فاطمیون و حیدریون را تشکیل داد که رزمنده پاکستانی، افغانستانی و عراقی بیاید در سوریه بجنگد تا ایرانی نرود؟ نه. او دنبال این بود که برای هر کشوری، یک بسیج عظیم قدرتمند شکل بگیرد. فقط به فکر سوریه و عراق نبود. امروز به سوریه و عراق هجوم شده؛ فردا ممکن است جای دیگر این اتفاق بیفتد. تا استکبار هست، زورگویی و ظلم هم هست. حاجقاسم میخواهد قدرتی را پایهگذاری کند که دشمن جرأت نکند به کشورهای اسلامی تعرض کند. فاطمیون، قدرتی است برای دفاع از افغانستان. زینبیون، یک بسیج آماده رزم برای پاکستان است که میتواند مقابل دشمنان پاکستان بایستد. یا توی سوریه، نیروی دفاع وطنی را شکل داد که حالا قدرت و پشتوانه بزرگی برای سوریه است. یک حزبالله قوی که ضامن تمامیت ارضی و امنیت لبنان در مقابل دشمنانش باشد. حشدالشعبی قدرتمند، برای دفاع از مردم و سرزمین عراق است. برای حاجقاسم فرقی نمیکرد کدام کشور است. همان عشقی که به نیروی ایرانی داشت، به نیروی افغانستانی و پاکستانی و عراقی و لبنانی داشت.
حاجقاسم، همانطور که به رزمنده مدافع حرم توجه داشت، حواسش به نیروی ارتش سوری هم بود. در حین جنگ، حتی به غذای رزمنده سوری دقت میکرد؛ به روحیه نیروی ارتش سوری هم فکر میکرد. وضعیتی ایجاد کرد که بین نیروهای ما با نیروهای ارتش سوریه ارتباط صمیمی و عاطفی برقرار شود؛ تا جایی که با هم رفتوآمد خانوادگی داشته باشند.
یکی از فرماندهان ارتش سوریه، سردار همدانی و چند فرمانده دیگر ما را به خانهاش دعوت کرده بود. سردار همدانی میگفت خانواده آن ارتشی، تا بیرون خانه به استقبال آمده بودند. دو سفره جدا، یکی برای آنها و سفرهای در اتاق دیگر برای خانواده میاندازند. میگفت پذیرایی مفصلی کردند. طبق رسم سوریه و عراق، به مهمانی که خیلی عزیز است، میگویند هر کس ما را دوست دارد، بیشتر میخورد! آن فرمانده ارتش سوریه به سردار همدانی گفته بود وقتی به خانمم گفتم ایرانیها میخواهند بیایند، گفت حق نداری از بیرون غذا تهیه کنی؛ خودم غذا میپزم. خانمش، دو شبانهروز برای پختن غذا و پذیرایی کار کرده بود! گفته بود اگر نخورید، خانمم ناراحت میشود.
این، ارتباط ارتش سوریه با ایرانی و عشق مردم سوریه به نیروهای ایرانی است. این پذیرایی، برای یکی از دوستان سلیمانی است، اگر خود حاجقاسم میرفت، چه کار میکردند! در عراق هم همینطور است. حاجقاسم با لباس شخصی میرود حرم امام حسین(ع)؛ سلامی بگوید، زیارتی کند و برگردد. با اینکه صورتش را پوشانده بوده، مردم عراق متوجه میشوند حاجقاسم توی حرم است. هجوم میبرند تا او را ببینند. بهزحمت سوار ماشینش میشود. میخواهد برود، میبیند یک عراقی با بچهاش آمده؛ تلاش میکند از لای جمعیت پیش او بیاید. حاجقاسم از ماشین پیاده میشود. عراقی، خودش را به او میرساند. میگوید «پسرم میخواهد شما را ببیند.» حاجقاسم، بچهاش را بغل میکند و میبوسد. اینها همه به رفتار و عملکرد حاجقاسم در سوریه و عراق برمیگردد.
پانوشت:
1. از سخنرانی 18 دی 1398 در دیدار مردم قم با ایشان.