رهآورد سفر به دیار رئیسعلی ( بخش هفتم)
جزیرهای اسرارآمیز با مردمی انقلابی
سیدمحمد مشکوهًْالممالک
در جزیره خارگ اسرار زیادی نهفته است و میتوان از آن به عنوان جزیره اسرارآمیز یاد کرد. این جزیره قدمتی چند هزار ساله دارد و فراز و نشیبهای زیادی به خود دیده است؛ یک زمانی از پالمیرای سوریه برای تجارت به اینجا آمدند، همان پالمیرایی که در جنگ با داعش، بچههای مقاومت آنجا رفتند و آن را آزاد کردند. هندیها هم زمانی که میخواستند اجناس خود را به سمت بصره ببرند، با آن لنجهای چوبی بزرگ به اینجا میآمدند، لنگر میانداختند، آب و غذا و راهبلدشان را از این جزیره میبردند؛ چون باید از رودخانه میرفتند و میزان عمق آب را نمیدانستند.
حضور انگلیس در خارگ از نقاط آسیب پذیر برای مملکت ما شد. زمانی که ایران هرات را گرفت، هند مستعمره انگلیس بود و انگلیس از ترس این که ایران بعد از هرات، به هند برود؛ سعی کرد ایران را از هرات بیرون کند و این کار را با سیاست انجام داد، نه جنگ. او خارگ را میگیرد و میگوید اگر شما از هرات بیرون نروید، من هم از خارگ بیرون نمیروم.
دولت وقت برای اینکه خارگ را از دست ندهد، از هرات خارج میشود و ضربه بزرگی به ایران وارد میشود؛ یعنی اگر ما حماسهسازانی مانند مردان هشت سال دفاع مقدس داشتیم که مقاومت میکردند و نمیگذاشتند خارگ دست انگلیسیها بیفتد، هرات نیز اکنون در دست ما بود. ما حاضر شدیم هرات از دست بدهیم که خارگ را نگه داریم. هراتی که معادن و آب و رودخانه دارد.
نکتهای دیگر که کمتر به آن اشاره شده این است که ورود اسلام به فارس از خارگ و خوزستان بوده است. زمانی که مسلمانان میخواستند به فارس بروند ابتدا به خارگ آمده، بعد مسیرهای دیگر را تا فیروز آباد طی میکنند. لذا خارگ در گسترش اسلام در ایران هم نقش بسزایی داشته است. از دوره ورود اسلام آثاری برجای مانده، از جمله بقعه یک علمدار است که مردم به زیارت او میروند.
مردم خارگ به واسطه آیتالله جنتی، آیتالله مکارم و آیتالله مروی(ره) و دیگر روحانیون با امام آشنا شده و کمکم به صف انقلاب پیوستند. همه مردم بومی جزیره انقلابی هستند. به واسطه کلاسهای قرآنی که در شهر برگزار میشد، کارکنان شرکتهای نفت هم انقلابی شدند و همینها در ابتدای پیروزی انقلاب، شیرهای نفت را روی کشتیهای آمریکایی و صهیونیستی بستند و شاه از درآمدی که داشت ناامید شد.
سندی محکم در اثبات هویت خلیج همیشه فارس
در ادامه سفر و بازدیدها به کتیبه خارگ که مربوط به دوره هخامنشی است رسیدیم. آقای اسلامی در این مورد گفت: کتیبه هخامنشی خارگ قدمتی در حدود
دو هزار و چهارصد سال دارد و در نوع خودش منحصربهفرد است. چون کتیبههای باستانی معمولا دستوری یا شاهی هستند، در سطح صاف و به صورت عمودی، صیقلی و کادربندی شده این کار را انجام میدادند؛ ولی این کتیبه به صورت اتفاقی و بر سر ذوق نویسنده و بدون دستور پادشاهی نگاشته شده است.
کتیبه خارگ در سطح افقی قرار گرفته شده، سنگ آن معمولی و از نوع سنگ مرجانی جزیره است، شش واژه دارد؛ یکی از واژهها به معنی «بود» و «بودن» است و 5 واژه دیگر جدید هستند. درواقع این کتیبه پنج واژه جدید را به واژگان کتیبههای باستانی اضافه کرده است. موضوع مهم دیگر این است که کتیبه در بستر مرجانی جزیره نگاشته شده که نشان دهنده قلمرو حکومت ایرانیان در این آبراه، یعنی خلیجفارس بوده است، همچنین خط آن میخی و به زبان فارسی باستان است و این محکمترین سندی است که ما میتوانیم در ارتباط با خلیجفارس داشته باشیم.
روی کتیبه خارگ نوشته شده است: اینجا سرزمین خشک و بیآب بود که آسایش بخشیدند یا آرامش و شادی آوردند.
این کتیبه بیشتر میتواند در مورد حفر چاه باشد، چون اینجا پر از چاه و قنات است؛ ممکن است حاکم اینجا دستور به حفر چاه داده و انسان خوش ذوقی در انتهای کار این یادگاری را ثبت کرده باشد.
درخت لِیل، لول یا انجیر معابد
در ادامه مسیر درختی تنومند توجهم را به خود جلب کرد؛ درختی که ریشههایش به هم تنیده شده به فاصله یک متر خارج از خاک قرار گرفته بود و شاخههای کشیده و بلند آن، به همراه برگهای سبزش همچون چتری زمین را پوشانده و خنکای آن بر سر عابران لذتی مدام را هدیه میکند. آقای بهرام نژاد وقتی تعجبم را دید گفت: این درخت میوه کوچکی به نام انجیر معابد دارد که شبیه انجیر بوده ولی مقداری ترش مزه است. این درخت دارای ریشههای هوازی بوده که از بالا میآید، دور تنه درخت میپیچد و در زمین فرو میرود.
درخت تنه قطوری دارد، قسمت بالایی همیشه باز است که میشود از آن مثل کلبه درختی استفاده کرد.
درخت لیل یا لول یک شیره خاص، سفید رنگ و چسبناکی دارد که در قدیم برای چسباندن بعضی چیزها از آن استفاده میکردند. به یاد دارم که در کودکی برای چسباندن بادبادک از آن استفاده میکردیم. برگهای این درخت را بومیهای قدیم برای خوراک دام و طیور استفاده میکردند.
اینگونه درختی خیلی سال است که در خارگ وجود دارند و عمر بعضی از آنها شاید به دویست تا سیصد سال برسد؛ اما از زمان کنسرسیوم که نفت به خارگ آمد، به عنوان گونه بومی در این جزیره گسترش دادند.
آکواریوم طبیعی خارگو
رنگ حوزه خارگو متفاوت است؛ سواحل ماسهای و مرجانهای بسیار زیبای اطراف آن، یکی از طبیعیترین آکواریومهای منطقه به شمار میآید. آنقدر آب زلال و شفاف است که به راحتی تا عمق 5 متری دیده میشود. هیچگونه تاسیساتی اینجا وجود ندارد. تنها یکی از خط لولههای نفت که از سمت گناوه آمده وارد خارگو شده و زیر آب است که حاشیهای بر جای گذاشته و امکان آزادسازی آن نیست.
۹۵ درصد از صادرات نفت از همین جا صورت میگیرد و پنج درصد از پایانههای دیگر.
کل وسعت خارگ تقریبا چهار در هشت و در کل ۳۲ کیلومتر مربع است. آن قسمتی که مردم در آن زندگی میکنند تقریبا یک بیست و هشتم وسعت خارگ است و در همین وسعت 32 کیلومتری، نیروهای نظامی مثل نیروی دریایی، پدافند هوایی، ادارات مختلف و مناطق مسکونی شرکت نفت مستقر هستند..
مردم اینجا فضای محدود و کوچکی دارند. از طرف دیگر سیاست کشور بر گسترش سکونتها در جزایر است؛ حضور مردم امنیت ساز بوده و باید تقویت شود.
پالایشگاه نفت دورود
نفتی که از دریا میآید، از یک سری انشعابات به پالایشگاه وارد شده و پس از فرآوری برای صادرات میرود. همزمان با نفت گاز هم از چاه خارج میشود؛ چرا که اگر گاز نباشد نفت استخراج نمیشود. این گازها را در اینجا میسوزانند و از بین میرود و نفت آن را صادر میکنند. یکی از گازهایی که اینجا میسوزانند، متان است. البته میتوان متان را به واحد تقطیر برده و با آن متانول تولید کرد که سود صادراتی بیشتری نسبت به بنزین دارد. باید روی نفت هم کار انجام شود تا به فروش برسد؛ اما باز هم خامفروشی میشود.
روستا و کلیسای نسطوریان
در ادامه مسیر به منطقهای رسیدیم که از تعداد زیادی دیوارهای آجری و یا به عبارتی چهاردیواریهای متصل به هم تشکیل شده بود؛ اما سقفی روی این دیوارها قرار نداشت. یک روستای باستانی به نام نسطوریان و منطقهای تاریخی و باستانی که در آن کوزه و سفال شکسته فراوانی به چشم میخورد، که قدمت بعضی از این کوزهها به ششصد تا هفتصد سال و بعضی نیز به هزار سال میرسد. ظرفهای آن دوران بیشتر سفال بوده؛ چرا که سفال مخصوص مناطقی است که دارای آب است.
نسطوریان قومی بودند که در زمان ساسانی به آنها ظلم زیادی میشود و آنها را از ایران فراری میدهند؛ بخشی از آنها به خارگ پناه میآورند و مدت زیادی در جزیره مانده و مراکز مذهبی خود را گسترش میدهند. در نتیجه اجتماع عظیمی از مسیحیان و کشیشان تشکیل و به نوعی، مانند حوزه علمیه امروز میشود که محل تحصیل و مرکز پرورش علمای مسیحی بوده و این افراد برای تبلیغات به جاهای دیگر اعزام میشدند. این کلیسا تنها کلیسای دوره ساسانی در کشور است که به مرور زمان خراب شده است. همچنین اینجا کتابخانه بسیار قدیمی داشته که در این کتابخانه اتاق زیورآلات و ادوات توصیهای هم بوده و در آن مطالعاتی هم صورت میگرفته. اینجا مانند یک شهرک بوده، تزیینات گچبری و صلیب داشتند و برج و باروهایی که تخریب شده.
کاوشهایی که اینجا توسط آقایگریشمن صورت گرفته است، به موزه ملی ایران منتقل و در گنجینه موزه ملی نگهداری میشود.
آب شیرین در دل دریا
کمی جلوتر از روستا، یک چاه آب شیرین وجود دارد که قناده آب نام دارد. شش شبکه قنات در خارگ وجود دارد و شاید در هر قنات، حدود هشت تا ۱۰ چاه به هم متصل هستند؛ ولی چون مسیر آب تمیز نشده، حجم آب زیاد نیست. این آب چاه، شیرین است و در قدیم با آن کشاورزی میکردند. در اینجا باغ انگور و انار و... بوده است. چهار رشته از این قناتها اصلی بوده و یکی از رشتهها مربوط به قنات کلیسای باغ شاه است که از اینجا سرچشمه میگرفته و به قسمتهای دیگر میرسیده است.
از ویژگیهای مهم جزیره خارگ همین است که در دل آب شور دریا، آب شیرین وجود دارد که به معنی این است که در اینجا زندگی و کشاورزی بوده است. دریانوردان در مسیرشان بابت گرفتن آذوقه و آب شیرین حتما باید توقفی در خارگ میکردند. گوناگونی آثار تاریخی در خارگ نشان دهنده این است که اینجا محل تردد افراد مختلف بوده است. پرتقالیها در عصر نفت نبودند خیلی قبلتر اینجا بودند، کمپانی هند شرقی اینجا بوده است و بعد پرتقالیها و انگلیسیها آمده بودند که آمدن آنها به علت موقعیت خاص استراتژیک جزیره خارگ و بحث تجارت دریایی بوده است. در بحث تردد دریایی اینجا شاهراه بوده و همه این کشورها دفتر داشتند. اما الان فقط یک صنعت نفت را داریم و بهقول حضرت آقا اینها مهمان ما هستند.
گورمعابد پالمیریان، یادگار سوریها در ایران
در ادامه سفر به جزیره خارگ به معبدی تاریخی رسیدیم و شهرام اسلامی مدیر پایگاه میراث ملی جزیره تاریخی و کهن خارگ از ویژگیهای این بنای تاریخی برایمان گفت...
این مکان معروف به گورمعاد پالمیریان است. پالمیریان قوم تجارت پیشهای بودند که در سوریه امروزی در شهر پالمیرا سکونت داشتند. کار این قوم تجارت دریایی بوده و از راه خلیج فارس میآمدند و تجارت میکردند. آنها در بسیاری از مکانهایی که حضور داشتند، آثاری از خود بر جای گذاشتند. ما میتوانیم بگوییم شاید تنها اثر دوره پالمیری در کشور در گورمعاد پالمیریان است. در این گورمعابد بیشتر روش تدفین اجسادشان به جای مانده است.
این قوم چون ماهها در دریا بودند، عمدتا در طول سفر اگر کسی از آنها فوت میکرده است، جنازهاش را به صورت امانت در خارگ میگذاشتند و موقع برگشت جنازه را با خود به سرزمینشان میبردند. بعدها از همین گورها بهعنوان آرامگاهها و مقبرههای ماندگار استفاده میکردند که جسد در آنها باقی ماند و پلمب شد و در دوران مختلف مصرف مختلفی داشته است.
آثار دوره معماری اشکانی، ساسانی و پارتی را در این کنگرهها میبینیم؛ قوسهای اینجا مربوط به دوره ساسانی هستند و تزیینات دوره اشکانی به کار رفته است.
الان با رایزن ایران در سوریه صحبت شده قرار است یک همایش در مورد آثار پالمیریان با سوریه داشته باشیم و شاید به صورت مجازی بتوانیم این همایش را برگزار کنیم. این فرد قرار است که هماهنگی لازم را با دانشگاه سوریه انجام دهد. اینجا بعضی گورها هم تک بودند، شاید براساس درجه و موقعیت افراد متفاوت بودند.
در اینجا صخرهای به چشم میخورد که نوشتههای مختلفی روی آن وجود دارد و به صخره ادیان یا صخره مقدس معروف است، چون ما اینجا ادیان مختلف را میبینیم. در بالاتر آتشکده داشتیم، اینجا بورمعابد را داریم و آنطرفتر آثار دوره اسماعیلی و محمدبن حنفیه را داریم. در کل اینجا منطقه مقدسی بوده است.
در ایران باستان که آب، باد، خاک و آتش را عناصر مقدسی میدانستند؛ وقتی کسی فوت میکرد نمیگذاشتند با این چهار عنصر ترکیب شود؛ بلکه جسد او را در بلندی میگذاشتند تا تجزیه شود، استخوانهای باقی مانده را در کوزه میریختند و کوزه را در دل صخرهها دفن میکردند.
در هر گور 40 تا 44 نفر جا میشده است. یک سری افراد در اینجا به صورت دائمی دفن بودند. حدود ۳۰۰ سال پیش در خارگ شش هزار کارگر هندی مشغول کار بودند و سنگ استخراج میکردند. با قدمتترین دوره خارگ دوره فعلی، یعنی عصر نفت است. قبل از نفت، اینجا خیلی حائز اهمیت بوده است. کل اراضی خارگ پوشش گیاهی دارد؛ هر دانه اینجا بیفتد سبز میشود، هر نوع میوهای نام ببرید اینجا بوده، مرکز صادرات میوههایی چون موز، لیموی خارگی، مرکبات مختلف، گندم و جو و... بوده. اینجا حتی زعفران هم کشت میشده، آب شیرین هم موجود بوده و تردد زیادی صورت میگرفته است.
شرکت در آخرین نماز جمعه حجت الاسلام موسی کمالی در خارگ
ظهر روز جمعه در نماز جمعه خارگ شرکت کردیم و نماز را در کنار مردم این جزیره خواندیم. حجتالاسلام کمالی در خطبههای پیش از نمازجمعه ضمن تشکر از مردم انقلابی خارگ، تاکید کرد:
راهبرد دشمن این بوده که بین مردم و مسئولین و بین اقوام اختلاف ایجاد کند و برای این اختلافافکنی شروع به دروغ پراکنی و شایعه سازی میکند. با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری ما باید در مقابل راهبرد دشمن اتحاد داشته باشیم، با هم و در کنار هم باشیم و در یک مسیر قدم برداریم و آن مسیر اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران زیر سایه مقام معظم رهبری است.
سیاست دشمن این است که در سایه ایجاد اختلاف و شایعه پراکنی، ایران را کشوری عقب افتاده نشان دهد؛ کشوری که توانمند نیست.
امام جمعه خارگ بیان کرد: کشورهایی که به آمریکا و اروپا وابسته هستند، اجازه ساخت سلاح برای دفاع از خودشان را ندارند. دشمن میخواهد بر کشورها تسلط داشته باشد تا جلوی پیشرفت ما را در جنبههای مختلف بگیرد و اگر میخواهند برجام باشد، قوانینی باشد، سازمان مللی باشد، برای این است که بتوانند ما را مهار کنند. اما کشور ما بهخاطر استقلالی که دارد زیر سلطه استکبار نیست، خودش تصمیم میگیرد، طراحی میکند، علم به دست میآورد و میسازد و امروز شاهد هستیم که در زمینههای مختلف به علم رسیدیم. اگر موشک و پهباد و ماهواره و انرژی هستهای، علم نانو و علوم مختلف را داریم، به جهت وجود استقلال است.
وی خطاب به مردم خارگ گفت: این سنگر نماز جمعه را گرم نگه دارید چراکه این سنگر، سنگر انقلاب و نظام است و حضور در نماز جمعه برکت دنیوی و معنوی در پی دارد.
سه نشانه همیشگی خارگ
در بلوار سردار سپهبد قاسم سلیمانی بودیم که با یکی از اهالی به نام عرفان برزگر برخورد کردیم، سرباز ۶ ماه خدمت که پدرش در قسمت ترابری پایانهها مشغول بوده است. او با اشاره به مشعلهای سوزان خارگ گفت: گازی که نمیتوانند از آن استفاده کنند از داخل این لولهها میآید و سوزانده میشود.
او میگوید خارگ را با مشعلها، آهوها و امام زاده میرمحمد میشناسند. در حین صحبت مدام آهوها از کنارمان عبور میکردند؛ بدون اینکه ترسی داشته باشند و یا احساس ناامنی کنند. آهوها از دیرباز در خارگ زندگی میکردند و در این زمینه روایت و افسانه زیاد است. عدهای میگویند پرتقالیها آهوها را به خارگ وارد کردند و عدهای نیز میگویند این آهوها توسط فردی به میرمحمدبن حنفیه هدیه داده شده است؛ ولی اینها مستند نیستند.
این آهوها نژاد خاصی داشته و با بزهای خارگ مشهور به بزهای ادانی همزیستی میکردند. اما در سالهای گذشته بیماریهایی بین آنها رایج شد و به همین علت بزها را از خارگ بیرون کردند.
وجود آهوها در خارگ، این شهر را به یک شهر زیستپذیر تبدیل میکند؛ چرا که یکی از مولفههای شهر زیستپذیر این است که حیوانات بتوانند آنجا آزادانه در کنار انسانها زندگی کنند و در خارگ هم آهوها در مکانهای مسکونی و حوزه صنعت نفت که به زیستگاهشان نزدیک است؛ وارد میشوند، غذا میگیرند و میخورند.
محیط زیست در خارگ بر این آهوها نظارت دارد و شکارشان ممنوع است، به خاطر اینکه ازیاد جمعیت پیدا کنند. چون آهو گونهای است که نیاز به قلمرو دارد و وقتی تعدادشان زیاد شود قلمرو آنها با هم تداخل پیدا میکند و به هم حمله ور میشوند و یکدیگر را میکشند.
محیط زیست آنها را هدفمند و هوشمند زنده گیری میکند و آنها را به ایستگاههایی دیگر در کشور میفرستد یعنی عملا به نوعی ما صادرات آهو داریم. معروفترین حیوانات خارگ همین آهوها و کلاغ هندی هستند. کلاغها نمیگذارند پرندگان دیگر مثل عقاب و...اینجا بیایند. چرا که اینجا را قلمرو خودشان میدانند و دسته جمعی به دیگر پرندگان حمله میکنند.
حضور در کنار ساحل مرجانی خارگ در این سفر جاذبهای خاص بود؛ ساحلی که به علت سنگی بودن آن گِل و لای در آن به چشم نمیخورد. این ساحل سنگی و زیباست و هر گاه هوا خوب باشد مردم به این ساحل میآیند. روزهای تعطیل و شبهای تابستان اینجا شلوغ است. زمان دیگری که دریا مردم را به سمت خود میکشد، آنگاه است که سطح آب بالا آمده و ماهیهای درونش را به آنها ارائه میدهد. و این بهترین زمان برای ماهیگیری است.
نوای الله اکبر در جزیره خارگ
شامگاه 21 بهمن است و مردم انقلابی این جزیره همنوا با مردم سراسر ایران اسلامی در ساعت 21 نوای الله اکبر سردادند تا صدای ایمان و اعتقادشان را به سراسر دنیا برسانند و اعلام کنند همین ذکر شریف بود که 44 سال قبل، آنها را به پیروزی رساند و در طول همه این سالها نیز با تکیه به نیروی لایزال الهی، در مقابل همه ابرقدرتها و زورگویان جهان ایستادند. نورافشانی زیبای آسمانپرستاره و نورانی خارگ که همزمان با ندای
الله اکبر جلوه زیبایی به جزیره داده بود، خبر از جشنی باشکوه میداد. جشنی که همه مردم، از شیعه و سنی در آن شریک هستند.
22 بهمن باشکوه با فرزند خلیجفارس
بهمن سال 1401 است و تنها چند ماه از فتنه اشرار و منافقان در کشور میگذرد. همانهایی که میگفتند جمهوری اسلامی برف را نمیبیند، بهمن را نمیبیند؛ اما با حضور همیشگی مردمی که این آب و خاک را از جان و دل دوست میدارند؛ مردمی که ولایت در روحشان ریشه دوانده، آرزوهای دشمنان هم بر باد فنا رفت. و امروز روزی است که باید دوباره این پیروزی را جشن گرفت.
جشن 22 بهمن امسال، جشن پیروزی همیشگی مردم ایران سرافراز بر دشمنان خونخوارش است. جشن 44 سال مقاومت و ایستادگی در مقابل زورگویان عالم است. مردم شیعه و سنی جزیره خارگ نیز همچون مردم سراسر ایران اسلامی در کنار هم و یک صدا شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا سر دادند و با شهدا پیمانی دوباره بستند.
در خارگ نیز همچون سراسر ایران عزیز، همه آمده بودند، مرد و زن و پیر و جوان، همگی یک صدا آرمانهای امام و شهدا را فریاد میزدند؛ تا دنیا بداند این مردم جان میدهند اما اجازه نمیدهند ذرهای از خاک میهن از آن جدا شود. اینها همان مردمانی هستند که شهید و اسیر و جانباز دادند، 2880 روز مقاومت کردند؛ اما اجازه ندادند پای دشمن به سرزمینشان باز شود. مردم خارگ در اولین ساعات راهپیمایی در گلزار شهدای خوشنام حاضر شدند و تا مسجد حضرت ولیعصر به راه خود ادامه دادند و در طول مسیر شعارهای کوبندهای چون: فریاد اهل منطق/ ننگ به تو منافق، منافق وطن سوز/ خائن آتش افروز و جوان هشتادی ما دلیر است/ پیرو راه رهبر بصیر است، جوان هشتادی ما روشن است/ دشمن حامیان اهریمن است و... سردادند و این جشن باشکوه با قرائت قطعنامه به پایان رسید.
خدمت چندصدساله به خاندان اهل بیت(ع)
یکی دیگر از برنامههای سفر ما در خارگ دیدار و گفتوگو با خادم امام زاده محمدبن حنفیه است.
خادم امامزاده یک بانوی کهنسال است. او در چهارقندی زندگی میکند و هر روز باوجود وضعیت جسمانی ناتوانش، با تاکسی به اینجا میآید و بدون هیچ منتی درِ حرم امامزاده را باز میکند و تا شب در اینجا خدمت میکند. این بانوی بزرگوار میگفت: من متولد سال ۱۳۱۳ هستم و یک بچه دارم. البته چند فرزندی داشتم ولی از دنیا رفتند. من خیلی وقت است که اینجا مشغول فعالیت و خدمت هستم. این امام زاده هشتصد سال قدمت دارد، اجداد ما اینجا کار میکردند و خادم بودند. من از اجدادم میشنیدم که میگفتند محمد حنفیه پسر حضرت علی(ع) است. کسانی که اعتقاد داشته باشند از امام زاده محمد بن حنفیه حاجت میگیرند. این امام زاده زیاد حاجت داده است و هرکه اینجا میآید ناامید برنمی گردد.
یادمان پنج شهید گمنام
به یادمان شهدای گمنام رسیدیم، یادمانی که در دهه ۸۰ و حدود دو سال بعد از خاکسپاری شهدا در اینجا ساخته شده است. مسئله جالب این است که زمینی که شهدا در آن دفن شدهاند مورد مناقشه بین شهرداری و نیروی دریایی بوده و هر کدام ادعای مالکیت روی آن داشتهاند؛ اما با ورود شهدا این زمین صاحب اصلی خود را پیدا میکند.
موهار یا صدف و مروارید
کمی آن طرفتر از المان شهدای گمنام، سازه یک صدف بزرگ و مروارید داخل آن که گویا در وسط حوضی قرار گرفته، خودنمایی میکند. درواقع صدفهای به کار رفته در اینجا برگرفته از هویت منطقه خارگ است. از جمله ویژگیهای بارز خارگ این است که آن را دُر یتیم قلمداد میکنند و آخرین کسی که خارگ را دُر یتیم خطاب کرد جلال آل احمد بود و به تاسی از ابوریحان بیرونی این اسم را بر روی خارگ گذاشتند. ابوریحان در کتاب خود نوشته در یتیم از این جزیره استخراج میشود. دُر یتیم به معنی بدبختی و فلاکت نبوده بلکه دُر یعنی گوهر، صدف و مروارید و یتیم به معنای بیمانند و بیهمتا است. جزیره خارگ یکی از مهمترین زیستگاههای مروارید در خلیجفارس بوده و از مرغوبترین انواع مروارید را در دنیا داشته است و صدف به همراه مروارید داخل آن، برگرفته از این مسئله است، که به آن موهار میگفتند.
شهید عبدالرحمن لطیفی و حسابی مختص فقرا
پدرم بیشتر وقتش را در مسجد حضور داشت و به مردم کمک میکرد. بعد از شهادتش بیشتر مردم میآمدند و میگفتند پدرتان به ما کمک کرده حتی مبلغی هم که به عنوان قرض به آنها میداده را پس نگرفته بود، میگفت من برای رضای خدا این کار را میکنم.
پدرم یک حساب بانکی داشت قبل از اینکه به مکه اعزام شود به من گفت این حساب بانکی که من دارم برای کمک به فقرا است و اینطور نیست که اگر یک روزی برای من اتفاقی افتاد شما آن را برای خودتان بردارید.
نخستین بار نبود که به مکه رفت چند باری رفته بود. هر وقت میخواست برود در فرودگاه که خداحافظی میکردیمگریه میکرد. ولی سری آخر لبش خندان بود و تا لحظه آخر دستش را تکان میداد. در هواپیما هم آخرین پیامی که فرستاد این بود(من به اذن خدا به سوی مکه پرواز کردم)
دوستانش که صحبت میکردند؛ میگفتند طوری حرکت میکرد انگار بال داشت مثل ما نبود، پدر و آقای نساج که با هم رفتند حال و هوای خاصی داشتند.
آرزوی شهادت داشت.همه میگفتند چون خودش شهادت را دوست داشت و لایق شهادت بود این اتفاق برایش افتاد و به بهترین نحو به شهادت رسید.
روایتی از روزهای سخت مردم جنوب
خانم معصومه طلاوری متولد سال 1332 در آبادان و از فرهنگیهای قدیمی خارگ است. او که به علت شغل پدر، از 6 سالگی در خارگ زندگی میکند از روزهای بمباران خارگ و آبادان میگوید...
بنده دقیقا یک روز قبل از شروع جنگ برای کاری به آبادان رفته بودم و مجبور شدم 20 روز در آنجا بمانم. در آبادان آن روزها بنزین خیلی کم بود و مردم مشکل داشتند.
هرجایی که بمباران میشد تعدادی از مردم زخمی میشدند، زخمیها را به بیمارستانها میبردند. برادر خودم که آبادان زندگی میکرد، از کسانی بود که برای کمک به مردم میرفت. چهار جوان دستان خود را به هم زنجیر میکردند که بتوانند زخمیها را روی دستشان به بیمارستان ببرند و منتظر ماشین و برانکارد نمیماندند. چون مردم زخمی بودند نمیتوانستند زخمیها را روی شانه بیندازند و یک نفر هم نمیتوانست آنها را جابهجا کند برای همین با کمک هم آنها را به بیمارستان انتقال میدادند.
آبادان خیلی بمباران میشد. از یک طرف هواپیماهای دشمن بمب میریخت و از طرف دیگر توپخانه شلیک میکرد. بیشتر از طرفهای جزیره مینو که به عراق و بصره نزدیک بود بمباران میکردند. البته همه جا بمباران میشد و ایران هم در مقابل بیکار ننشسته بود و جواب دشمن را میداد؛ هواپیماها و توپ و تانک ایرانی برای بمباران عراق میرفتند.
پس از مدتی به خارگ برگشتم. اوایل بیشتر تاسیسات و جاهای نفتی را بمباران میکردند. در شهر و مسیرهای رفت و آمد کمتر بمباران میشد؛ ولی بعدا شروع به بمباران شدن مناطق مسکونی کردند.
زمانی که مخازن را میزدند، آتش سوزی شده و نفت سرازیر شده و وارد منطقه میشد، آنجا بود که زن و مرد همه کمک میکردند؛ گونیهای شن و ماسه را پر کرده و جلوی نفت را میگرفتند که به داخل منطقه سرازیر نشود.
در یک روز که ماه رمضان و هوا گرم و شرجی بود، بمباران شد. آتشنشانی آتش را خاموش میکرد و ضدهواییها هم کار میکردند. وضعیت برای مردم سخت بود. من هم با زبان روزه برای خاموش کردن آتش رفتم. حجتالاسلام صالحی، امام جمعه وقت گفت که میتوانید بهاندازه یک ذره آب برای رفع تشنگی بخورید. من و شاید همه کسانی که کمک میکردند، یک ذره آب، بهاندازه خیس شدن دهان خوردیم.
راه پدر ادامه خواهد داشت
فرزند شهید اسماعیل درودگاهی نیز از پدر شهیدش برایمان گفت...
اعتقاد پدر به دین و مذهب و امام خمینی(ره) بیاندازه بوده است. نماز را به موقع میخوانده و قرآن و دعاها را مرتب میخوانده است.
پدر پنج شش بار به جبهه رفت و یک انگشتش هم قطع شده بود. جریان قطع شدن انگشتش از این قرار بوده که او در باتلاق گیر میکند آنجا دعا میکند میگوید خدایا یک بار دیگر مرا نجات بده بتوانم خانواده ام را ببینم. پا که میزند پایش به یک چیز سفتی برخورد میکند. بلند میشود سیم خاردار را میگیرد و همانجا یک انگشتش با سیم خاردار قطع میشود. وقتی او را دیدم انگشتش را با بانداژ بسته بود. پرسیدم چه شده که گفت انگشتم قطع شده است. یک ماهی ماند و دوباره به جبهه رفت و بعد هم خبر شهادتش را شنیدیم. پدرم برای دفاع از دین و اسلام به جبهه میرفته است، او بچهها را به خدا سپرده بود و برای دفاع از ناموس به جبهه رفت و هیچ چیزی از این بالاتر نیست.
من اسم پدر و مادر را روی فرزندانم گذاشتم، پسرم را اسماعیل و اسم دخترم را مرضیه گذاشتم. همه میگفتند اسم پدر و مادر را برای بچهها انتخاب کن و من هم اینکار را کردم. و ان شاءالله که پسرم هم راه پدرم را برود.
این سفر ادامه دارد