یک شهید، یک خاطره
منتظرت هستم
مریم عرفانیان
دفعة دومی که پسرم علی از جبهه آمده بود، گفت: «یه خوابی دیدم که میخوام براتون تعریف کند.»
نشستم کنارش. بعد از کمی سکوت گفت: «خواب دیدم پیش نماز مسجد محلهمون حاج آقا بروجردی به شهادت رسیدند و در یک باغ بزرگ و زیبا زندگی میکنند. بهم گفت: علی آقا! من رفتم؛ شما هم زود بیا که منتظرت هستم...»
کلمة منتظرت هستم توی گوشم تکرار شد و قلبم لرزید!
مدتی بعد پسرم در جبهه به آرزویش رسید.
بعد از شهادتش تازه به تعبیر خوابی که دیده بود، پی بردم!
خاطرهای از شهید علی ایزدی
راوی: محمد حسن ایزدی، پدر شهید