kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۰۵۵۱
تاریخ انتشار : ۰۲ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۹
خاطرات رفاقت چهل‌ساله حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی- ۱۸

نبـرد عـالمـانه

 
 
 
سعید علامیان
پیش از آن‌که به تیپ ثارالله بروم، آوازه‌ حاج‌قاسم توی جبهه پیچیده بود. همه می‌گفتند آدم نترسی ا‌ست و در دل دشمن هم ابتکار به خرج می‌دهد. 
یکی از ماجراهایی که دهان به دهان می‌گشت، قضیه‌ لودر دزدی او بود! حاج‌قاسم، اوایل جنگ، توی محاصره‌ عراقی‌ها می‌افتد و در یک‌قدمی اسارت قرار می‌گیرد. 
جایی وسط عراقی‌ها پنهان می‌شود و با خونسردی دنبال راه چاره می‌گردد. می‌بیند یک لودر توی محوطه مشغول کار است. 
چشمش به یک ضبط‌صوت می‌افتد. با ترفندی، ضبط‌صوت را برمی‌دارد و صدای لودر را ضبط می‌کند. در یک زمان مناسب، صدای ضبط را تا آخر بلند می‌کند. 
صدا توی خط می‌پیچد. تا عراقی‌ها بفهمند قضیه چیست، راننده‌ لودر را می‌اندازد پایین؛ خودش می‌نشیند پشت فرمان، با لودر به طرف خط خودی می‌آید.
این داستان، توی جبهه مشهور بود. حتی بعدها که حاج‌قاسم، فرمانده لشکر شده بود، رادیو عراق برای توهین، او را «قاسم لودر دزد» خطاب می‌کرد. 
نمونه‌ دیگر، بعدها در جنگ طالبان پیش آمد. اوایل قدرت گرفتن طالبان، حاج‌قاسم با یک هواپیمای کوچک و پرواز خصوصی به افغانستان می‌رود. خلبان در حال نشستن روی باند فرودگاه بوده که حاج‌قاسم از شکل و شمایل فرودگاه متوجه می‌شود آنجا فرودگاه کابل نیست، و فرودگاه هم در تصرف طالبان است. 
خلبان، همین که می‌خواهد هواپیما را روی باند بنشاند، حاج‌قاسم به او می‌گوید سریع از باند بلند شو. تا آنها به خودشان بیایند و بفهمند چه شده، هواپیما دوباره از باند بلند می‌شود!
حاج‌قاسم، پس از 8 سال جنگ و 9 سال مجاهدت در مرزهای جنوب شرقی کشور، در سال 1376، از سوی رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا، به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد. 
حالا جبهه‌ای وسیع‌تر، پیچیده‌تر، و به فرمایش رهبر معظم انقلاب، سخت‌تر در برابر او باز شده بود. 
حاج‌قاسم می‌گفت: یک‌ بار آقا مرا صدا زدند و اشاره کردند که جلو بیا. وقتی نزدیک رفتم، کتابی را که در دستان‌شان بود، باز کردند و عکس چند نفر از شهدا را نشانم دادند؛ شهید باکری، شهید باقری و شهید زین‌الدین. یکی از عکس‌ها، عکس خودم بود. آقا پرسیدند «عکس شما با بقیه‌ عکس‌ها چه مطابقتی دارد؟» 
من هم چون عکس دوران جوانی‌ام بود، عرض کردم «ما هم‌سن‌وسال بودیم.» آقا فرمودند «آن‌ها وظایف خود را انجام دادند و رفتند. مصلحت خداوند، این بوده که شما بمانید و باشید و کاری را که چه‌بسا سخت‌تر از کار 
آن‌هاست، بکنید.»
وقتی پای داعش برای به ضعف کشاندن جبهه‌ مقاومت، به سوریه و عراق باز شد، حاج‌قاسم برای مقابله با آن، ارتشی منطقه‌ای به وجود آورد. نیروهای افغانستانی در لشکر فاطمیون، جوان‌های پاکستانی در لشکر زینبیون، رزمنده‌های عراقی در حشدالشعبی، حیدریون، و نیروی دفاع وطنی سوریه، همگی قوای این ارتش بزرگ بودند. حضرت امام در پیام پذیرش قطعنامه‌ 598 در تیرماه 1367 فرموده بودند ما باید بسیج جهانی اسلام را تشکیل بدهیم. 
حاج‌قاسم، با تأسیس این ارتش، در مسیر خواسته‌ آن روز امام برای بسیج جهانی اسلام حرکت کرد. 
رهبران و نیروهای تکفیری داعش، تخریب حرم‌های اهل‌بیت(ع) را در دستور کار خود داشتند. حاج‌قاسم هم اسم ارتش خود را «مدافعین حرم» گذاشت.
 او در مورد انتخاب این اسم، در جمع خانواده‌‌ شهدای مدافع حرم گفت: همه‌‌ شما، یک خصوصیت دارید، و آن خصوصیت، یک فرهنگ جدیدی را در روح انقلاب و رگ‌های آن جاری کرد و پایه‌گذار یک فرهنگ به نام 
«مدافعین حرم» شد. 
من در اول بحران سوریه خیلی فکر کردم که اگر بخواهیم از عالم اسلام، کسانی را برای دفاع از حرم جذب کنیم، چه اسمی را باید بگذاریم. دیدم پرجاذبه‌ترین نامی که می‌توان به این حرکت جهادی جدید اطلاق کرد، نام 
«مدافعین حرم» است.1 
حاج‌قاسم، با شناخت از دشمن می‌جنگید. وقتی می‌خواهد با ارتش صدام بجنگد، شناخت کافی از صدام و ارتشش دارد؛ زمانی هم که حمله‌ داعش پیش می‌آید، درباره‌ داعش مطالعه می‌کند تا ببیند این‌که می‌خواهد با او بجنگد، کیست. قاسم سلیمانی، افکار دشمن، طرح‌های دشمن و شیوه‌ مبارزه با این طرح‌ها را می‌شناخت. از جبهه‌ دشمن آگاهی داشت و با اشراف اطلاعاتی تصمیم می‌گرفت. 
بی‌گدار به آب نمی‌زند؛ همه‌ جوانب را بررسی می‌کرد. برای همین، بیشتر عملیات‌هایش در سوریه و عراق، نتیجه‌ مطلوب داشت.
پانوشت:
1. از سخنرانی سردار سلیمانی؛ 22 آذر 1397.