یک شهید، یک خاطره
مریم عرفانیان
کلاس ششم ابتدایی بود. یک روز از طرف مدرسه دنبال من آمدند و گفتند: «بیایید که پسرتون مشکل به وجود آورده!»
رفتم آنجا. مسئولین مدرسه با نگرانی و عصبانیت از من پرسیدند: «میدونی پسرت منحرف شده؟ اصلا میدونی با چه افرادی رفت و آمد داره؟ رفت و آمدهاش رو کنترل میکنی و...» سؤالاتی از این دست.
تازه متوجه شدم زنگ انشا، معلم از شاگردان خواسته درباره شاه انشا بنویسند و جواد برای حضرت علی(علیهالسلام) مطلب نوشته بود. وقتی معلم از او پرسید: «چرا درباره شاهنشاه که موضوع انشا بوده، ننوشتی؟» جواب داده بود: «شاه شاهان حضرت علی هست.»
با شنیدن این حرفها گفتم: «خب، درست نوشته.»
رنگ صورت مدیر سرخ شد و بلند فریاد زد: «از مادری با این طرز فکر، همچین بچهای بعید نیست.»
خاطرهای از شهید جواد دوراندیش
راوی: مادر شهید