معاش دل
علی قرباننژاد
حق تعالی در آیه 56 از سوره مبارک ذاریات میفرماید: «جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.» اگر همین موضوع را نهایت فرض کنیم به همان سؤالی میرسیم که فرشتگان آن را مطرح کردند.
در آیه 30 سوره بقره آمده است: «هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. [فرشتگان] گفتند: آیا در آن کسی را (جانشین ) قرار میدهی که فساد میانگیزد و خونها میریزد؟! در حالی که ما تو را با توصیف به کمالات تسبیح میگوییم و تقدیس میکنیم. خدا گفت: بیتردید من چیزی میدانم که شما نمیدانید.»
فرشته از نور خلق شده و لذا خطا و نافرمانی از او سرنمی زند. چنانکه در آیه فوق فرشتگان خطاب به خداوند عرض کردهاند که «ما تو را با توصیف به کمالات تسبیح میگوییم و تقدیس میکنیم...» آنها در شکلی بدون اشکال به تسبیح و عبادت خداوند میپرداخته و میپردازند با این وصف چرا انسان خلق شد که شمار قابل توجهی از آنها به خداوند ایمان نداشته و ندارند و در میان گروه مومنان به خداوند و عالم غیب تعداد بسیار محدودی در هر دوره و زمانهای بودهاند که عبادت آنها به شکلی خالصانه و همچنین با حضور قلب انجام میشده است. خداوند حکیم است و هر آنچه که اراده او بر آن قرار میگیرد بیتردید حکمتی دارد. بر این اساس آنچه به نظر میرسد این است که عبادت انسان دارای یک وجهه خاص است یا اینکه میتواند این وجهه خاص را داشته باشد که حق تعالی اراده اش بر آفرینش انسان قرار گرفت. احتمالا این همان چیزی است که حضرت باری تعالی در پاسخ فرشتگانش به آن اشاره میکند: «من چیزی میدانم که شما نمیدانید.» پیش از پرداختن به ادامه بحث ذکر این نکته لازم است که خداوند را نیازی به عبادت مخلوقاتش نیست اما از آنجا که رحمانیت و رحمیت خداوند اقتضا میکند او میخواهد تا مخلوقاتش سیر کمال را طی کنند و طی کردن این سیر کمال بدون توجه به منشا و مبدا کمال مطلق (که خداوند است) میسر نیست و عبادت بهترین حالت از توجه به منشا کمال است. عبادت فرشته از دوست داشتن یا عشق به خالق نیست بلکه فرشته از آن جهت که از نور است خداوند را شایسته عبادت شدن میداند. آدمی اما میتواند خالقش را دوست بدارد و او به واسطه این دوست داشتن عبادت کند.
با این وجود میتوان اینگونه نتیجه گرفت که عشق میان خالق و مخلوق و دوست داشتن در آیهای که در ابتدا نقل کردیم مستتر است. پس از این مقدمه و در ایستگاه این شماره سراغ یکی از بیتهای زیبای حافظ شیرازی میرویم که در آن هم ظرافتهای زیبای زبانی و آرایههای ادبی وجود دارد و هم معانی عمیق و لایه لایه و آن بیت این است:
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
در بیت بالا تقابل زیبایی میان «دست» و «پا» دیده میشود. پایی که میلغزد و دستی که صاحب آن پا را از سقوط پس از لغزش حفظ میکند. لکن نقطه کانونی بیت به گمان من در اصطلاح زیبایی است که لسان الغیب آن را به کار گرفته: «معاش دل».
معاش را در لغت به زندگی، زیستن، گذران و... معنی کردهاند. با این همه این کلمه عمدتا با یک کلمه دیگر همراه میشود آن هم به صورت پیشوند: امرار معاش، عقل معاش، امور معاش و... با این حال اما در عرف زبان جامعه عموما معاش تداعیکننده همان معنی امرارمعاش است. یعنی سلسله کارهایی که افراد انجام میدهند تا به واسطه آنها بتوانند نیازهای اساسی و مهم خود و خانواده خود را برطرف سازند تا به این وسیله به زندگی شان ادامه دهند یا کیفیت زندگی خویش را ارتقا بخشند. شاید تصویر نمادین چنین چیزی تصویر مردی است که نان و میوه و... خریده و به خانه میبرد. پس با اندکی تسامح میتوان گفت معاش آن چیزهایی هستند که به خانه آورده میشوند تا خانواده به وسیله آنها به زندگی و زیست خود ادامه دهد. به نظرم بحث به جای جالبی رسیده وقتی با توجه به سطرهای بالا بخواهیم از معاش دل بگوییم. برای این کار اول باید ببینیم دل چیست و چه کاری انجام میدهد؟ دل یک عضو فرضی در آدمی است و معمولا برای این عضو فرضی شکلی که از حالت قلب الهام گرفته شده را به کار میبرند. در زبان محاوره گاهی از قلب به عنوان دل یاد میشود. با این حال در مباحث فلسفی و عرفانی مراد از قلب منبع احساسات و ادراکات هر انسانی است. به عبارتی همان جایی که ایمان در آن میتواند به یقین برسد و یقین به عشق مبدل گردد. به این شکل میتوان گفت سروکار دل با حسهای آدمی است که قویترین آنها عشق است و در مرحله نازلتر نفرت. با این وصف معاش دل یعنی هر آن چیزی از احساسات که به آن وارد میشود. معاش دل یعنی چه چیزها یا چه کسانی را دوست میداریم و از چه چیزها و یا چه کسانی حس بیزاری یا تنفر داریم. در این جا اشاره به یک حدیث از امام صادق(ع) بسیار راه گشا خواهد بود.
«فضیل بن یسار نهدی بصری» (که درود خدا بر او باد) از جمله یاران و شاگردان امام صادق(ع) و امام باقر(ع) بوده است. علمای رجال او را از «اصحاب اجماع» (کسانی که از نظر علمای رجال در مرتبه بسیار بالایی از وثاقت قرار داشته و لذا بسیار مورد اعتماد هستند که جمعا 18نفر بیش نیستند) دانستهاند و از همه مهمتر اینکه این مرد مدال افتخاری از امام صادق(ع) بر گردن دارد چرا که گفتهاند آن امام فضیل بن یسار را با این عبارات مفتخر کردهاند: «منا اهل البیت»
این بزرگمرد یکی از گفتوگوهای خویش را با امام صادق(ع) روایت کرده که بخش مورد نظر ما در این مبحث آنجاست که فضیل بن یسار میگوید به امام عرض کردم «آیا حب و بغض از نشانههای ایمان است؟» و آن حضرت در پاسخ میفرماید: «هَلِ الإیمَانُ إلَّا الحُبّ وَ البُغض» که معنی اش این است که «ایمان چیزی جز حب و بغض نیست» از جمله آن چیزهایی که آدمی را از مخلوقات دیگر خداوند متمایز میکند یکی همین موضوع است که شخصیت انسان تشکیل شده از مجموعه احساسهایی که نسبت به دیگران دارد. به عبارتی آدمی را مجموعهای از دوست داشتنها و برائت جستنها شکل میدهد. اینکه چه کسانی را و به چه دلیل دوست میداریم و نیز از چه افرادی و به چه خاطر برائت میجوییم. این موضوع بهاندازهای مهم است که در یکی از معروفترین ادعیههای ما که زیارت عاشورا نام دارد این فراز چندین بار تکرار شده است: «من دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما»
پس معاش دل عبارت است از مجموعه دوست داشتنها و برائت جستنها. دل آدمی مانند هتلی نیست که در آن همه جور آدمی بتواند ساکن شود و این نکتهای است که حافظ در جایی دیگر به آن اشاره کرده است. دل آدمی یک خانه است که در آن حسهای نامتجانس نمیتوانند در کنار همدیگر دوام آورند:
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
این به آن معنا است که در دل نمیشود هم عشق به رسولالله(ص) را جا داد و هم عشق به دشمنان رسول خداوند را. بر همین اساس است که استاد بزرگوار، حافظ شیرازی میگوید اگر دلی میخواهی که در آن نور و آرامش و یقین ساکن باشد باید ظلمت و تلاطم و تردید را بیرون کنی.
به گمانم آن حدیث کوتاه از امام صادق(ع) یکی از بنیادیترین مسائل بشری را حکایت کرده است. حدیثی که با مدنظر قرار دادن آن میتوان به بسیاری از نکات که در حوزه شناخت انسان و رفتارهای اوست پاسخ داد. اینکه ما چه چیزی را دوست میداریم تعیین میکند تا سخنان چه کسی یا چه کسانی را پذیرا شویم و زیستن را از چه کسانی الگو بگیریم.
در ادامه بیت حافظ به دو نکته مهم دیگر برمیخوریم و آن نکات عبارتند از: شفاعت و سلسله مراتب فیض. خداوند به آن اندازه مهربان و بخشنده است که تصورش برای ما غیرممکن مینماید. همچنین خداوند اصول و قواعدی برای زندگانی ما قرار داده و همچنین تبعاتی برای رفتارهای ما. با این وجود باز آن مهربان هستی بخش فرصتی دیگر به آدمی عطا کرده که آن فرصت در شمایل شفاعت ظاهر میشود.
آن فرصت این است که انسان میتواند مسیر کلی زندگیاش و عقایدش را طوری انتخاب کند که او را به بزرگوارانی پیوند بزند که اگر در عمرش مرتکب خطایی نیز شد از طریق شفاعت آن بزرگواران مورد رحمت خداوند قرار گیرد. حالا معنای بیت مورد بحث را با هم مرور کنیم:
در بیت حافظ به این موضوع اشاره شده که معاش دلت را یا به عبارتی بهتر در دلت عشق و محبت به دوستان خدا و برائت و دوری از دشمنان خداوند را قرار بده و این محبت و برائت را طوری انتخاب کن که اگر در زندگی دچار لغزش و خطایی شدی فرشتگان خداوند دست به دعا بردارند تا از درگاه آن مهربان بخواهند که تو را ببخشد تا شامل تبعات آن لغزش نشوی که زمین خوردن است و یا بدتر از آن به چاه یا دره فرو افتادن. پس در دعای مقربان درگاه خداوند برای چشم پوشی از لغزش بندهای اشارهای روشن و شفاف به امر «شفاعت» وجود دارد و در امر «شفاعت» نیز سلسله مراتب فیض الهی دیده میشود چرا که امر شفاعت نیز به اراده حق تعالی و براساس رحمت و مهربانی بینهایت او برای آدمیان قرار داده شده تا مفری باشد از مسیر فرو افتادن بندگان در درههای عمیق ظلمت و تباهی.