kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۵۱۵
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۵
اندر احوالات جشنواره فجـــر

در روزهای جشنواره به چه فکر کنیم؟

 
 
 
امیر اهوارکی
اهالی سینما در ایام برگزاری جشنوارۀ فجر احساس جشن و سرور دارند و این نشان می‌دهد که «جشن واره» لایق نامش شده است. اما این جشنواره آیا به لیاقت نام مبارک «فجر» هم رسیده است؟ در این خصوص در ادامه سخن خواهیم گفت.
تنور جشنوارۀ فجر در سال‌های متعدد و دولت‌های مختلف، همیشه گرم بوده است. حتی در سال 1388 که به سبب انتخابات ریاست جمهوری، آشوب‌هایی در کشور شکل گرفت، سینماگران ترجیح دادند آن موضوع را فراموش کنند تا کامشان در ایام جشنواره تلخ نشود. مشابه با چنین وضعی را امسال هم شاهد هستیم.
در جشنواره، همه می‌دانند که به غیر از جشن و شکر نباید چیزی در میان باشد، و این البته بسیار مستحسن است. حتی برخی سینماگران که در فیلم‌هایشان به طور صریح یا پنهان، با جمهوری اسلامی و حتی دین مبارک اسلام ضدیت می‌کنند بسیار شایق هستند که فیلم‌هایشان را در جشنواره فجر نمایش دهند.
مثلاً تهمینه میلانی با اینکه در آذر 1389 مصاحبه کرده و گفته بود که فیلم «یکی از ما دو نفر» را به جشنواره فجر نخواهد فرستاد اما دیدیم که او عملاً به نمایش فیلمش در بخش خارج از مسابقه رضایت داد و آن را غنیمت دانست. اما وقتی فیلم آخر او به نام «ملی و راه‌های نرفته» (1395) در بخش جنبی جشنوارۀ فجر هم پذیرفته نشد، فریادهایی تهدیدآمیز با صدایی کلفت از او به گوش رسید؛ فقط مانده بود که با مدیران جشنواره دست به یقه شود.
مجید برزگر نیز یکی از آن آدم‌ها است. او شعار «فیلمساز مستقل» سر می‌دهد، اما اغلب فیلم‌هایش را با بودجه دولتی می‌سازد. وقتی فیلم پرویز (1391) را به جشنواره راه ندادند، او شروع به مصاحبه و تخریب جشنواره فجر کرد و حتی فیلمش را بعد از جشنواره برای منتقدان و اهالی رسانه، نمایش داد. و همچنین است جواد نوروزبیگی تهیه کنندۀ فیلم عنکبوت (ابراهیم ایرج‌زاد/ 1398) که با اصرار و نفوذ خود، بالاخره موفق شد فیلمش را در حاشیۀ جشنواره برای اهالی رسانه در سینما ملت به نمایش درآورد؛ در یک سئانس فوق‌العاده، بعد از نیمه‌شب!
جشنواره فیلم فجر را الحق، «تحویل سال سینمایی» می‌نامند، که لقب برازنده‌ای است. خصوصاً که این جشن در بهمن ماه واقع شده و نتیجۀ کار و تلاش سینماگران را می‌توان در انتهای هر سال دید. پس از جشنواره و همزمان با نوروز، یک سال جدید در سینمای ایران آغاز خواهد شد.
چگونه یک مدیر برای جشنواره پیدا کنیم؟
جشنواره فجر در معاونت سینمایی وزارت ارشاد پایه‌گذاری شد و تاکنون به توسط بازوی اجرایی آن معاونت، یعنی بنیاد سینمایی فارابی برگزار می‌شده است. سابقاً بسیاری از رؤسای جشنواره، مدیران وقتِ بنیاد فارابی بوده‌اند، افرادی از قبیل: سیدمحمد بهشتی، محمدمهدی عسگرپور، علیرضا رضاداد و مجید شاه‌حسینی. 
حجت‌الله ایوبی که در دولت اول حسن روحانی به مدیریت سینما رسید، یکی از آن آدم‌های غریبی بود که عملاً با سینما نسبتی نداشت. تنها سابقۀ سینمایی‌ او، گرفتن چند عکس یادگاری با جمشید مشایخی بود. جناب ایوبی که با اتکاء به مشاورانش مدیریت سینمای ایران را قبول کرده بود، دبیری فجر را به مهم‌ترین مشاور خود علیرضا رضاداد سپرد. و جناب رضاداد تنها کسی است که بعد از اتمام دبیری‌اش در سال‌های ماقبل، دوباره به این مسئولیت بازگشت.
در سال‌های 1394 و 1395 دبیر جشنواره همچون اغلب مدیرانِ دولت حسن روحانی، یک فردِ دو تابعیتی بود. نتیجه آن شد که فیلم‌هایی مانند سیانور (بهروز شعیبی/ 1394) و ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان/ 1395) که به جنایات منافقین خلق می‌پرداختند، کاملاً نادیده گرفته شدند، مبادا که برای سفرهای خارجی جناب دبیر، مسئله‌ای پیش آید!
بعد از فضاحت به عمل آمده، محمد حیدری عزل شد و ابراهیم داروغه‌زاده جای او را گرفت. هنر جناب داروغه‌زاده که همزمان معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی نیز بود، این شد که جشنواره را از مرکز همایش‌های برج میلاد (بعد از هشت سال پیاپی)، به سینما ملت برد و بخش‌ مربوط به فیلم‌های خارج از مسابقه را حذف کرد. با این کار، جشنواره فجر عملاً حالت بومی و گپ و گعدۀ خود را از دست داد و به جشنواره‌های جهانی نزدیک‌تر شد. در نتیجه، دلخوری‌های فراوانی از سوی برخی سینماگران پدید آمد، کسانی که حاضر بودند فیلمشان را مانند سال‌های قبل، در بخش «نوعی نگاه» (خارج از مسابقه) نمایش دهند.
آقای طباطبایی‌نژاد بعد از آنکه مسئولیت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی را به آقای حمیدی مقدم واگذار کرد، به ریاست دورۀ سی و نهم فجر رسید و ترجیح داد که در دوران اوج کرونا، کاخ جشنواره را بعد از سه سال، به برج میلاد بازگرداند. او تعداد فیلم‌ها را به شانزده عنوان کاهش داد و فقط دو سئانس برای نمایش در نظر گرفت. به این ترتیب جشنواره طی هشت روز به کار خود پایان داد. دو روز پایانی، به تکرار نمایش فیلم‌های برگزیده گذشت.
دورۀ چهلم که می‌بایست نقطۀ عطفی در برگزاری جشنواره می‌شد، از جهاتی دیگر مورد توجه قرار گرفت. مدیریت مسعود نقاش‌زاده که از تحصیل کردگان دانشکده صداوسیما و از مدیران سابق مرکز سیمافیلم و بنیاد سینمایی فارابی بود، مهم‌ترین ضعف این دوره از جشنواره تلقی شد. از انتخاب فیلم‌های ضعیفی مانند ماهان (حمید شاه‌حاتمی) و لایه‌های دروغ (رامین سهراب) و نمور (داود بیدل) گرفته تا حذف سیمرغ مردمی و درز کردن نام برندگان قبل از شروع مراسم اختتامیه.
اما مهم‌ترین حاشیه‌ای که برای جشنواره چهلم فجر پدید آمد و تا قریب یک ماه نیز ادامه داشت، اظهار نظر نویسندۀ فیلم نمور بود. خانم نوشین معراجی در جواب سؤال راقم در کنفرانس خبری، عقاید فمینیستی مستتر در فیلم را بروز داد و میان فرزند شرعی و غیرشرعی تفاوتی قائل نشد. جناب نقاش‌زاده زودتر از مدیران قبلی مسئولیت خود را تحویل داد. هفدهم فروردین 1401، مسئولیت دورۀ چهل و یکم به مجتبی امینی سپرده شد. و حالا باید منتظر ماند و دید که آیا سابقۀ تهیه کنندگی جناب امینی در آثاری مانند سریال گاندو و برنامۀ سینمایی هفت (با اجرای حسین لطیفی) می‌تواند به او در برگزاری بهتر جشنواره فجر مدد برساند.
چگونه اهداف انقلاب را برآورده کنیم؟
سال 1390 که دبیری جشنوارۀ فجر به محمد خزاعی رسید، او سه کلمۀ «اخلاق، امید و آگاهی» را سرمشق و شعار جشنواره قرار داد، رهنمودهای خوبی که البته برای مدنظر قرار گرفتن در تولیدات آن سال، خیلی دیرهنگام بود. مهر 1400 که جناب خزاعی به مدیریت سینمای کشور رسید، دوباره همین سه کلمه، بعد از ده سال به شعار جشنواره تبدیل شدند؛ آنچنان‌که امسال نیز همین سرمشق برقرار است. اما جناب خزاعی این سه شعار را از کجا آورده بود؟
رهبر معظم انقلاب در تمدید حکم ریاست جناب ضرغامی در شانزدهم آبان 1388 چهار مشخصه ضروری برای برنامه‌های صدا و سیما ذکر فرمودند که عبارت بودند از: دین، اخلاق، امید و آگاهی. در بدو امر به نظر می‌رسد حذف خصیصۀ «دین» در شعار جشنواره، موجه بوده است. زیرا نمی‌توان سینماگر را وادار کرد که فیلم دینی بسازد یا اگر به دین بی‌اعتنا بود، با او ضدیت کرد و فیلمش را به جشنواره راه نداد. در برخی اوقات ممکن است که چنین رفتاری با کرامت انسانی نیز سازگار نباشد. آیا ممکن است که فیلمسازان ما بدون این سرمشق‌ها، خودشان، هم سالک باشند و هم راهبر؟ اگر این‌طور شود، جشنواره «فجر» به لیاقت نامش رسیده است.
چگونه سینماگر انقلابی تربیت کنیم؟
اغلب سینماگران ایرانی گوئیا از برج عاج به زمین هبوط کرده‌اند و نمی‌توان با آنها از تعهد به دین و وطن سخن گفت. می‌خواهم بپرسم که چرا هنرمندان ما شرم دارند که دربارۀ عقاید حقّۀ خود فیلم بسازند؟ به هر حال، همۀ ما، مسلمان زاده‌ایم و به حقانیت دین اسلام باور داریم.
مقولات هنر، ادبیات و سینما، عین تعهد هستند؛ یا به خالق رحمان یا به رجیم شیطان. در زمانه‌ای که روشنفکران و معاندان، شرم ندارند که از عقاید خزعبل خود سخن بگویند چرا هنرمندان رحمانی، حیا می‌کنند؟ گویا شعار «هنر برای هنر» را فقط برای بستن دهان «هنرمندان متعهد و معتقد» وضع کرده‌اند، شعاری که اصولاً دیگران به آن وفادار نیستند. نمونه‌اش جشنواره‌ای مانند برلین است که سیاسی کاری‌اش را فریاد می‌زند.
چرا ما شرم داریم که دربارۀ حقایق عالم و عقاید اسلامی خود فیلم ‌‌‌بسازیم؟ آیا چنین فیلم‌هایی مخاطب ندارند؟ ابداً این‌طور نیست. آیا ما مؤمنانِ ضعیف هستیم که از استهزاء دشمن و ملامت آنها خوف داریم، یا چیز دیگری در میان است؟ حضرت امیر المؤمنین(ع) وفق آنچه که در خطبۀ 180 نهج‌البلاغه آمده است یاران خود را به سبب عدم اطاعت از فرامینش ملامت می‌فرمود و از اطاعت یاران معاویه، اعجاب داشت.(1)  آیا وضع کنونی ما شبیه به آن دوران نیست؟ جبهۀ حق اگرچه پیروان ‌اندکی دارد اما هر کدام از آن جهادگران، همچون یک مرد جنگی هستند که از صد هزار سیاهی لشگر جبهۀ باطل، برترند.
کشور فلسطین از سال 1948 بر طبق عقاید بدعت‌گذاران یهود، اشغال شد و دولتی غیر قانونی در آن تأسیس گشت. صهیونیست‌ها طبق قانون اساسی رژیم اشغالگر خود، ادعا می‌کنند که اسرائیل را بر اساس قوانین تورات اداره خواهند کرد. 
از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز کشوری است که می‌خواهد قوانین اسلام را بر وفق قرآن کریم اجرا کند.
بر طبق اطلاعات مندرج در سایت IMDb هر ساله حدود سی فیلم سینمایی در فلسطین اشغالی ساخته می‌شود که موضوعات اغلب آنها، دیانت و ملیت یهود است. صهیونیست‌ها، بدعت‌گذارانِ دین یهود هستند. آنها حقایق همین تورات کنونی را که به یهودیان گفته است اگر فاسق شوید، خداوند زمین فلسطین را از شما می‌گیرد، کتمان می‌کنند. و رسالت اصلیِ حضرت عیسی نیز همین بود که وعدۀ خداوند در تورات موسی درخصوصی اخراج یهود از فلسطین را یادآوری کند. و چون یهودیان به سخن عیسی(ع) چندان توجهی نکردند، چهل سال بعد از عروج او، رومیان در سال 70 میلادی بر آنها مسلط شده یهودیان را قلع و قمع کردند؛ به طوری‌که فقط در شهر قدس، یک میلیون نفر به قتل رسیدند.
می‌خواستم بپرسم که چرا ما شرم داریم که از عقاید صحیح خود سخن بگوییم و یا مثلاً درخصوص همین مسئلۀ فلسطین فیلم بسازیم.
مشابهتاً در ‌هالیوود نیز وضع بر همین منوال است. جریان اصلی‌هالیوود در دست سرمایه‌داران و کمپانی‌هایی است که اغلب یهودی هستند و قادرند با پول خود چندین کشور جهان سومی را بخرند یا حاکم مورد نظر خود را به قدرت برسانند. اما اکنون که زمانۀ قلدرمآبی گذشته، آنها به نحوی دیگر و با پنبه سر می‌برند. یعنی دیانت و سیاست خود را در قالب سینما و رسانه می‌ریزند و به فروش می‌رسانند و عموم مردم جهان برایش پول می‌دهند و با رغبت تماشا می‌کنند و چه بسا که آگاهانه یا ناآگاهانه، روح جوانان خود را مطابق با آن فیلم‌ها قالب می‌زنند.
در خارج از نظام استودیویی، فیلمسازان مستقلی نیز هستند که در یک تراز مالی کوچک‌تر به فیلم‌‌‌سازی خود ادامه می‌دهند، اما نه گمان ببرید که اینها افرادی هستند که می‌توانند مخالف سیاست‌های آمریکا و دیانت یهود فیلم بسازند. حامی اغلب اینها نیز سرمایه‌داران یهودی در آمریکا هستند که سرمایۀ خود را در جز در راه سیاست و تبلیغ دین محرّف خود خرج نمی‌کنند. حتی فیلم‌هایی که فقط سرگرمیِ مطلق هستند، باز هم به جواز و فتوای کاهنان یهود ساخته شده و می‌شوند.
لذا می‌بینیم که این فیلمسازان مستقل آمریکایی یا اروپایی نیز، غالباً یهودی از آب درمی‌آیند که معمولاً پس از ساخت چند فیلم، جذب استودیو‌های بزرگ ‌هالیوود می‌شوند. افرادی مانند: کوئنتین تارانتینو، دیوید فینچر، الیور استون، برادران کوئن، میلوش فورمن، بریان سینگر، استنلی کوبریک، دارن آرنوفسکی، رومن پولانسکی، مل بروکس و وودی آلن، که همگی یهودی هستند.
چگونه یک جشنوارۀ انقلابی را حفظ کنیم؟
گرچه مردم انقلابی توانستند حکومت پهلوی را در فاصلۀ سیزده ماه سرنگون کنند (از قیام 19 دی 1356 تا 22 بهمن 1357) اما آیا به همین سادگی هم می‌شود فرهنگ و سینما را متحول کرد؟ مسلّماً نه. مبحث تخصص یا تعهد، همواره بحث اول ما بوده و هست. ما به کدام نیاز داریم؟ فیلمسازانی که در کار خود تبحر دارند اما انقلابی نیستند، یا مسلمانان متعهدی که فیلم‌‌‌سازی نمی‌دانند؟
پاسخ این است که اگر قصد ما، اعتلای کلمة الله باشد، خداوند تعالی به طور خاص به او مدد خواهد رساند. چنان‌که از سول اکرم نقل شده است که فرمود: «من کان لله، کان الله له (بحار الأنوار، ج ‏۷۹، ص ۱۹۷). به همین سبب است که افرادی مانند حسن طهرانی مقدم توانستند با تعهد و خلوص نیت، به تخصص برسند و ما را در عرصۀ موشکی در جهان سرآمد کنند. مسائل فرهنگی نیز از این افق دور نیست.
یکی از برکات جنگ تحمیلی آن بود که عده‌ای فیلمساز متعهد تربیت کرد که بدواً فقط می‌خواستند صحنه‌های جهاد فی سبیل الله را ثبت و ضبط کنند. جنگ تحمیلی باعث شد که انقلابی بودن برای آنهایی که طالب آن بودند مستدام باشد؛ لااقل تا پایان جنگ. اما تقدیر این بود که بعد از رحلت حضرت امام(ره) دین از «ظاهر» جامعه به «باطن» آن کوچ کند. نتیجه آن شد مؤمنان حقیقی به کنج خانه‌های خود خزیدند و حتی برخی از فیلمسازان دوران دفاع مقدس، بعد از اتمام جنگ عافیت‌طلب شدند و در عقاید خود تجدید نظر کردند. دست حوادث برخی‌ها را تغییر داد.‌ اندکی از آنها همچون سید مرتضی آوینی و نادر طالب‌زاده به امور مطبوعاتی یا برنامه‌‌‌‌سازی روی آوردند و قوت قلب مسلمانان و خار چشم مغرضان شدند. و دیگر ندیدیم فیلمساز متفکری که همانند سید مرتضی، جانش را بر سر عقیده‌اش بگذارد و شهید شود.
سید مرتضی دو ماه قبل از شهادتش داور یازدهمین دورۀ جشنواره فجر بود. او با مطالعات عمیق قرآنی، فلسفی و هنری و با قلم زیبایش مسیری برای انقلابی بودن در برابر نسل ما گشود که سال به سال بر پیروانش افزوده می‌شود. می‌خواستم بگویم که چرا جشنواره فجر و اصولاً خود ما احساس انقلابی‌ بودن نمی‌کنیم که اجمالاً عرض کردم. اگر اکثریت مسلمانان، انقلابی نباشند، از سینماگران چه انتظاری می‌توان داشت؟
حتماً شنیده‌اید سخن آن ادیب را که می‌گفت: «انسان را با دستمال ابریشمی صیقلی نمی‌کنند» و درست می‌گفت. در زمانه‌ای که کسی برای «خوب بودن» نمی‌خواهد سختی بکشد و مخصوصاً که سینما نیز عملاً انواع ریاکاری را به انسان می‌آموزد، سخن گفتن از انقلابی بودن و حساب کشیدن از نفس خویش، مانند شنا کردن بر خلاف جریان آب است. اگرچه در مسیر حق، از قلت افراد و کثرت دشمنان نباید هراس داشت.
چطور سایۀ بلند داشته باشیم؟
بسیاری از فیلم‌هایی که به طور علنی یا در لفافه، علیه اسلام و جمهوری اسلامی و حتی کشور ایران ساخته می‌شوند، متأسفانه در جشنواره فیلم فجر رونمایی می‌شود. یلدا (مسعود بخشی/ 1397)، مردن در آب مطهر (نوید محمودی/ 1398) و مامان (آرش انیسی/ 1399) سه نمونه از این فیلم‌ها هستند که قسمتی از هزینه‌های آنها از سوی وزارت ارشاد در دولت حسن روحانی تأمین شده است.
جناب مسعود نقاش‌زاده که معاونت فرهنگی بنیاد فارابی را تا اسفند 98 بر عهده داشت، در اختصاص بودجه بیت‌المال به فیلم‌های یلدا و مردن در آب مطهر، نقش اصلی را ایفاء کرد. اگرچه ضدیت فیلم‌های یلدا و مامان، علیه اسلام و ایران، به طور نمادین است و مدیران می‌توانند مدعی شوند که غرض فیلمساز را نفهمیده‌ و فریب خورده‌اند، اما فیلم «مردن در آب مطهر» که به تمسخر شریعت اسلام و ایرانی‌ها می‌پردازد و مسیحیت را صریحاً تبلیغ می‌کند، چه جای توجیه دارد!؟ مخصوصاً که مسئولان بنیاد فارابی بعد از تماشای فیلم کامل بود که مشارکت در آن را پذیرفتند (یعنی مدیران فارابی، فیلمنامه را به تصویب نرسانده بودند که کارگردان بتواند در حین ساخت، آن را تغییر دهد و آنها خود را بری الذمه بدانند؛ شبیه به آنچه دربارۀ فیلم «یک خانوادۀ محترم» ساختۀ مسعود بخشی رخ داد).
آنچه مخاطبان از تماشای فیلم یلدا می‌فهمند، ضدیت آن با قانون قصاص است. اما این فیلم در لفافه، به تمسخر رسول اکرم(ص) می‌پردازد (مریم در فیلم که در سن نوجوانی مرتکب قتل شده، نمادی از عایشه است که مطابق با منابع رواییِ اهل سنت، در خردسالی به عقد رسول اکرم در آمده است). مسعود بخشی که اثر قبلی‌اش به نام یک خانوادۀ محترم (1391) را در سیمافیلم تهیه کرده و فیلمنامه را در حین ساخت، تغییر داده و قراردادش با تلویزیون فسخ شده بود، با فیلم دومش به تمسخر تلویزیون پرداخت و از رسانۀ ملی انتقام گرفت. اگر چنانچه جناب نقاش‌زاده که خودش از مدیران سیما بود، همان وقت برای اختصاص بودجۀ بنیاد فارابی به این فیلم‌ها توبیخ شده بود، هیچ‌گاه به مدیریت جشنواره فجر نمی‌رسید و آن فضاحت‌ها بار نمی‌آمد.
فیلم مامان به تهیه‌کنندگی مجید برزگر با بودجۀ مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شد؛ فیلمی نمادین با بازی رؤیا افشار در نقش یک مادر شاغل، که بدبختی‌های خانوادۀ او را به سبب اخراج وی از پالایشگاه آبادان قلمداد می‌کند، اخراجی که بعد از انقلاب رخ داده است. مامان اکنون رانندۀ تاکسی است و در انتها نیز خودش را آتش می‌زند! تفاوت مجید برزگر با برادرش جمشید برزگر که در بی‌.بی.سی فارسی علناً به ضدیت با جمهوری اسلامی می‌پردازد، در لحن‌های صریح و غیرصریح آنها است. وگرنه در ماهیت خود، تفاوتی ندارند.
عبدالرضا کاهانی نیز یکی از این افراد است که هم فیلم‌های ضد دین و معاندانه می‌سازد و هم بر نمایش آنها در جشنواره فجر اصرار دارد. فیلم نمادین «هیچ» (1388) از او که علیه رئیس‌جمهور وقت بود، با اغماض مدیران به جشنواره آمد. اما دو سال بعد که فیلم «بی‌خود و بی‌جهت» از ساخته‌های او پروانه ساخت نگرفت و در فهرست جشنواره نیامد، کاهانی به دبیر جشنواره یعنی محمد خزاعی متوسل شد و فیلم مذکور در بخش جنبی، نمایش یافت. اما جناب رضاداد به زنجموره‌های کاهانی برای پذیرش فیلم بعدی‌اش به نام استراحت مطلق (1393) در جشنواره توجهی نکرد.
اولین خواستۀ ما از مدیران جشنواره این است که این فیلم‌های معاند را در جشنواره فجر نمایش ندهند و اسباب شهرت آنها را فراهم نکنند. در مرتبۀ بعد می‌توان‌اندیشید که این آثار مغرضانه چطور مجوز ساخت گرفته‌اند! و بعد می‌توانیم این مسئله را پیگیری کنیم که چگونه بیت‌المال مسلمین، علیه اسلام و مسلمین به کار رفته و مصروف به ساخت این فیلم‌های ضد دین شده‌! و دقیقاً همین‌جا است که چاقو دستۀ خودش را هم می‌برد.
می‌خواستم بگویم که میان منتقدان و معاندان، باید تفاوت قائل شد. برخی سینماگران، منتقد وضعیت موجود هستند و فیلم‌هایشان را در همین جهت ساخته‌اند. اما حساب معاند و برانداز را باید از آنها جدا کرد. متأسفانه رحمت برخی از مدیران، حتی دشمنان را نیز فراگرفته اما دوستان را بی‌نصیب گذاشته است، درست بر خلاف فرمودۀ قرآن، آنها رُحَماء علی الکفار و أشدّاء بینهم شده‌اند. این مدیران غربزده را نیاز به رسوایی دارند. امام علی(ع) فرمود ملامت نشود کسی که از غم دزدیدن یک خلخال از پای یک زن یهودی توسط یاران معاویه، بمیرد (نهج‌البلاغه، خطبه 27). و این نشان می‌دهد که رحمت و نعمت در سایۀ مؤمنان حقیقی به دست می‌آید. کسانی که صبر وافر دارند و در عین مرزبندی با دشمنان، آنها را تحمل می‌کنند. مصطفی چمران، مرتضی آوینی و نادر طالب‌زاده برخی از این افراد بودند. ما به چنین مدیران مهذّب و شجاعی نیاز داریم.
تفکیک جشنوارۀ جهانی؛ خوب یا بد؟
از بهمن 1393 بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر، از آن جدا شده و به اردیبهشت سال بعد افتاد. طی شش سال، جشنواره جهانی فجر در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد، در پردیس چارسو برگزار می‌شد؛ از 1394 تا 1400 (به‌جز سال 1399 که به دلیل کرونا برگزار نشد). و دبیری آن، با رضا میرکریمی بود اما در سال 1400 به محمد مهدی عسگرپور سپرده شد. با آمدن دکتر اسماعیلی وزیر جدید ارشاد در دولت آقای رئیسی، با تفکیک بخش بین‌الملل مخالفت شد و عملاً اردیبهشت 1401 بدون فجر جهانی گذشت. علت را در صرفه‌جویی در هزینه‌ها اعلام کردند که چندان توجیه‌پذیر نبود. جالب توجه اینکه اغلب مخالفان این تفکیک، کسانی هستند که خودشان در جشنواره جهانی شرکت نمی‌کردند و لذا از کیفیت و لزوم آن بی‌خبر بودند.
راستش بنده با جدا‌‌‌سازی جشنواره جهانی فجر موافق بودم و تماشای فیلم‌های مستند و سینمایی خارجی را بر روی پرده غنیمت می‌دانستم. مضافاً که برخی فیلم‌های ایرانی نیز که به هر دلیلی از جشنواره ملی فجر بازمانده بودند، فرصت داشتند تا خودی نشان دهند و مخاطبان خود را پیدا کنند. از آنجا که اولویت اغلب مخاطبان در جشنوارۀ ملی فجر، تماشای فیلم‌های وطنی است لذا فیلم‌های خارجی عملاً مخاطبی نداشتند و امسال هم نخواهند داشت.
همان‌طور که بخش فیلم‌های کودک و نوجوان در سال 1369 از جشنواره فجر جدا شد و متعاقباً فیلم‌های مستند و کوتاه نیز تفکیک گشته و صاحب جشنواره‌هایی مستقل شدند، جشنواره جهانی فیلم فجر نیز باید از بخش ملی آن جدا باشد تا مخاطبان بتوانند به تماشای محصولات خارجی بپردازند و اینچنین نباشد که فیلم‌های خارجی، فقط برای هیئت داوران به نمایش درآیند.
تحریم‌کنندگان همیشگی جشنوارۀ فجر
در تعاقب آشوب‌های اخیر و فتنۀ مهسا امینی، اعضای هیئت‌مدیره انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران (خانه سینما)، در روز دوازدهم آذر اعلام کردند: «در ماه‌های آتی، در هیچ‌یک از جشنواره‌های پیشِ‌رو، اصلاً حضوری نداشته و نخواهیم داشت و هیچ مسئولیتی را هم نمی‌پذیریم. طبعاً آن دسته از همکاران و اعضای محترم انجمن که چنین نمی‌نگرند، مخیرند و می‌توانند راساً اقدام کنند».
اعضای پنج نفرۀ انجمن منتقدان که یازدهم آبان 1400 انتخاب شده‌اند، عبارتند از: جعفرگودرزی، کامران ملکی، رضا صائمی، رضا درستکار، محمدرضا لطفی و ایضاً پیمان شوقی (بازرس). همان‌طور که از متن بیانیه مشخص است، این بیانیه صرفاً از سوی هیئت مدیرۀ انجمن منتقدان سینما بوده و ربطی به باقی اعضای انجمن ندارد.
متأسفانه بعضی از اهالی سینما نیز به این موج پیوستند و جشنواره فجر را تحریم کردند. عمدۀ آنها کسانی بودند که امسال فیلمی نداشتند، یا اگر در فیلمی بازی داشتند، نقش‌هایشان کوتاه بود. مانند مانی حقیقی و‌ هانیه توسلی که در فیلم علیرضا معتمدی با عنوان «چرا‌ گریه نمی‌کنی؟» بازی کرده‌اند. برخی از این افراد که سال‌ 1388 جزو آشوبگران بودند، همان وقت نیز تحریم جشنواره را کلید زده بودند اما یخشان نگرفت. و همچنین بود سال 1398 که بهانۀ سقوط هواپیمای اوکراینی به دستشان افتاد. الگوی آنها، آشوب‌های سال 1968 دانشجویی ـ کارگری است که به تعطیلی جشنواره کن منجر شد.
خوشبختانه یا متأسفانه، حیای جمهوری اسلامی در حفظ کردن آبروی مخالفان خود، برخی از این افراد را آن‌قدر وقیح کرده است که گمان می‌کنند مملکت باید همیشه برای آنها خضوع کند. اما آن دوران به سر آمده است. در سال‌های قبل، برخی از تحریم کنندگان جشنوارۀ فجر که عدم همراهی مردم را دیدند، خودشان نیز به آنها پیوستند و فیلم‌ها را در سینماهای مردمی تماشا کردند. ان‌شاءالله دورۀ چهل و یکم از جشنواره فجر نیز به بهترین نحو برگزار خواهد شد و روسیاهی بر زغال خواهد ماند.
گفتار را با سخنی از ارنستو چه‌گوارا انقلابی کوبایی ختم می‌کند. از او نقل است که گفت: اگر توانستید به مگس‌ها بفهمانید که گل از زباله بهتر است، می‌توانید به خائنان مملکت هم بفهمانید که کشور از ثروت بهتر است.
_____________
1- ترجمۀ فرمایش مولا(ع) این است: «آيا دينى نيست كه شما را گرد آورد؟ آيا غيرتى نيست كه شما را براى جنگ با دشمن بسيج كند؟ شگفت‌آور نيست كه معاويه انسان‏هاى جفاكار پست را مى‏خواند و آنها بدون انتظار كمك و بخششى از او پيروى مى‏كنند! و من شما را براى يارى حق مى‏خوانم، در حالى كه شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين هستید. با كمك و عطايا شما را دعوت مى‏كنم ولى از اطراف من پراكنده مى‏شويد، و به تفرقه و اختلاف روى مى‏آوريد. نه از دستورات من راضى مى‏شويد، و نه شما را به خشم مى‏آورد كه بر ضد من اجتماع كنيد.» ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 180