ناخودآگاهِ نژادپرست (نگاه)
امینالاسلام تهرانی
1. در تعریفی ساده از ضمیر ناخودآگاه، میتوان گفت که وقتی با یک کوه یخی در دریاچهای مواجه میشویم، تنها بخش کوچکی از یخهایِ بر روی آب برای ما قابل رؤیت است، اما زیر آب یک کوه بزرگی از یخ قرار دارد که کمتر کسی به آن التفات پیدا میکند؛ ماجرای ضمیر ناخودآگاه فردی و جمعی انسانها نیز همچون آن «بخش بزرگِ پنهان زیر آب» است. جایی که نادانسته بسیاری از اتفاقات، رؤیاها، امیال سرکوب شده، عقدهها، ترسها و بسیاری از خاطرات در آن ذخیره شده و خود را در رفتارها و واکنشهای بشر نمایش میدهد. ضمیر ناخودآگاه یک مخزن فعال از احساسات، خاطرات، رؤیاها، عواطف و افکارِ خارج از ذهنِ خودآگاه است؛ این ضمیر خشک و بدون انعطاف است. بیجهت نیست استاد شهید مرتضی مطهری در جایی از آثارش کشف «ناخودآگاه» را یکی از مهمترین اکتشافات بشر خوانده بود؛ التفات به این بخشِ ناپیدای روان بشر بسیاری از کارهای او را معنادار میکند؛ یا بهتر است بگوییم که فهم چرایی بسیاری از کارهای بشر را ممکن میکند.
2. «تایر نیکولز»، جوان ۲۹ ساله سیاهپوست آمریکایی، روز دهم ژانویه (20 دی) بر اثر شدت جراحات در بیمارستان درگذشت. او سه روز پیش از مرگ- هفتم ژانویه (17 دی)- در حین رانندگی توسط پنج مأمور پلیس، که از قضا همگی آنها هم سیاهپوستاند، به اتهام «بد راندن خودرو» متوقف شد، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و ساعتی بعد بر اثر شدت جراحات راهی بیمارستان شد. مرگ او در دو هفته گذشته موجب شکلگیری موج جدیدی از اعتراضات به خشونت پلیس در شهر ممفیس ایالت تنسی و دیگر نقاط آمریکا شده و اکنون با انتشار ویدیو چگونگی این رویداد، این اعتراضات اوج گرفته است. پس از آن که ۵ مأمور پلیس ممفیس به علت ضرب و جرح شدید منجر به مرگ این مرد جوان در شهر ممفیس از کار برکنار و سپس رسماً به قتل متهم شدند، پلیس این شهر آمریکا عصر جمعه برای نخستینبار ویدیوهای ضبط شده از طریق دوربینهای شهری و پلیس را به طور عمومی منتشر کرد.
3. اما ارتباط بند (1) یعنی بحث از ضمیرناخودآگاه و بند (2) یعنی ماجرای قتل این جوان سیاهپوست چیست؟ اگر قاتلهای این مرد جوان مانند مورد قتل «جورج فلوید»، پلیس سفیدپوست بودند، فهم نژادپرستانه بودن این اقدام و نژادپرستانه خواندن آن بسیار سادهتر بود، اما حالا با پلیسهای قاتلی مواجه هستیم که همه خود آفریقاییتبار و سیاهپوست هستند. تمام حرف در این نکته است که وقتی نژادپرستی در جامعه و ساختاری ریشه میدواند، حتی قومِ در اقلیتی که در معرض نژادپرستی هستند نیز گرفتار کلیشههای نژادپرستانه میشوند و آن کلیشهها را بازتولید میکنند. آری، هیچ وقت سیاهپوستان و به تبع آنان پلیسهای سیاهپوست، خود و دیگر سیاهپوستان را فرومایه و پست نمیانگارند و در ضمیر خودآگاه و ذهن هُشیارِ آنان چنان نقش نمیبندد که خودشان و همتبارهایشان پست هستند؛ اما وقتی نژادپرستی تمام روزنهها را گرفت، شروع به ساختن کلیشههای خود میکند؛ کلیشههایی مثل اینکه: «سیاهپوستها یا اسپانیاییتبارها خشنتر هستند»؛ «بسیاری از آفریقاییتبارها آلوده به بزهکاری هستند» و... وقتی نژادپرستی افق را تیره کرد و راه فرارِ فکر را مسدود کرد، کلیشههای خود را در ذهن ناهُشیار و ضمیر جمعی ناخودآگاهِ خود اقلیتهایِ در معرضِ تبعیض نیز مینشاند. وقتی کلیشهها فراگیر باشند، راه فکر به امکانهای جدید مسدود میشود و ذهن ناخودآگاه به «رنگِ جماعت» در میآید و در مواقع بحرانی این ضمیر ناخودآگاه افراد را به مسیری راهبری میکند که به صورت خودآگاه، آن را ناپسند میدیدند. آری؛ یک سیاهپوست هم میتواند گرفتار نژادپرستی علیه سیاهپوستان شود و در مسیری قدم بزند و در هوایی تنفس کند که نژادپرستان سفید پوست ساختهاند و او نیز همین راه و همین هوای متعفن را بازتولید کند.