kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۸۸۲۶
تاریخ انتشار : ۰۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۱

انقلاب دهه هشتادی‌ها در دانشگاه

 
 
اینکه چرا ملت ایران روحیه‌ای انقلابی دارد، دلایل تاریخی و فرهنگی زیادی دارد. همین دلایل در نسل جدید نیز روحیة انقلابی ایجاد کرده است. جالب است که حتی کسانی که با انقلاب مخالف هستند و می‌گویند بهتر است یک کشور معمولی باشیم، برای رسیدن به این هدف خود به دنبال انقلاب هستند. این روحیه انقلابی یک امتیاز است که تاکنون از آن به درستی استفاده نشده است. چند دهه است مدیران فرهنگ و اقتصاد و سیاست در برابر این روحیه انقلابی قرار دارند و آن را نادیده می‌گیرند یا تلاش دارند آن را خنثی کنند. در چنین وضعیتی این انرژی انباشت می‌شود و همیشه باید منتظر انفجاری تخریب‌گر بود. دشمنان این کشور همیشه تلاش داشته‌اند این انرژی را در جهت تخریب کشور و درگیری داخلی فعال کنند برای اینکه این نیرو کشور را تخریب نکند، باید این انرژی و روحیه را به رسمیت شناخت و آن را در مسیر پیشرفت کشور فعال کرد.
انقلاب در سیاست اگر به معنای تغییر مدیران سیاسی باشد، سطحی‌ترین تغییر و ساده‌ترین تغییر در هر کشوری است. سالهاست که انقلاب در اقتصاد، به دلیل تأثیر آن در زندگی، نخستین انتظار مردم است. راه‌های زیادی برای انقلاب اقتصادی وجود دارد. به عنوان نمونه در کشور ایران دامداری و کشاورزی مزیتی نسبی دارد. اکنون که جنگ اوکراین اهمیت غذا در جهان امروز را روشن کرده است، نسل جوان دهة هشتادی با انرژی و انگیزه‌ای که دارد می‌تواند انقلابی اقتصادی در حوزة دامداری و کشاورزی ایجاد کند. اما مشکل اصلی مدیرانی میانی هستند که در برابر چنین انقلابی مقاومت می‌کنند!
واگذاری گستردة زمین‌های ملی به نسل انقلابی جدید مشروط به استفاده در جهت دامداری یا کشاورزی در یک بازة زمانی خاص، یک انقلاب اقتصادی واقعی است که می‌تواند امنیت غذایی نسل‌های آینده را تضمین کند و کشور را به قطب صادرات مواد غذایی تبدیل کند. انقلاب در حوزة فرهنگ نیز دور از دسترس نیست. اکنون با وجود هزینة زیادی که در دانشکده‌های علوم انسانی می‌شود این دانشکده‌ها در حل مسائل اجتماعی و انسانی موفق نیستند و فارغ‌التحصیلان این دانشکده‌ها در حل مشکلات مرتبط با رشتة خود نه تنها تخصص لازم را ندارند بلکه اغلب از نظر امید و نشاط و کارآیی نسبت به زمان ورود به دانشگاه افت محسوسی دارند. از این لحاظ نمرة این دانشکده‌ها حتی صفر هم نیست. بلکه منفی است!
دانشگاه‌ها گاه حتی از توصیف مشکلات جامعه نیز ناتوان هستند. در حالی که وظیفة آنها فقط توصیف مشکلات نیست و آنها باید توان تغییر ذهن و فرهنگ نسل جدید را داشته باشند و باید بتوانند در نسل جدید توانایی حل این مشکلات را ایجاد کنند. حتی دانشکده‌های علوم پزشکی که از موفق‌ترین دانشکده‌های کشور هستند، با اینکه در تربیت متخصص موفق هستند اما در تنظیم مناسبات انسانی بین بیمار و پزشک و میان استاد و دانشجو موفق نیستند. نگاه ابزاری به بیمار و تجارت با جان بیماران مشکلی عمومی در این حوزه است که ناشی از ضعف علوم انسانی در دانشگاه‌هاست. حتی نگاه ابزاری به دانشجو نیز یک مشکل فراگیر در دانشگاه است که این نگاه به انسان را در جامعه نهادینه می‌کند.
سال‌هاست به صورت دستوری از گروه‌ها خواسته می‌شود که سرفصل‌های درسی و روش تدریس خود را اصلاح و به روز کنند. اما بیشتر تغییراتی که انجام می‌شود صوری است و هیچ استادی حاضر نیست درسی را که سرقفلی آن به نام خودش است، از دست بدهد یا دست‌کم تغییری اساسی در آن ایجاد کند. بسیاری از این استادان حتی در برابر بازنشستگی نیز مقاومت می‌کنند و با روش‌های مختلف از واگذاری کرسی‌های تدریس به نسل جدید فارغ‌التحصیل ممانعت می‌کنند. تا زمانی که خود استادان عهده‌دار تحول در دروس خود هستند، همیشه ملاحظاتی شخصی وجود دارد که مانع تحولی اساسی است که مطابق با نیاز دانشجو و جامعه باشد. تاکنون دانشجویان آزادی اظهارنظر در این خصوص را نداشته‌اند و ورود به چنین عرصه‌ای را حق خود نمی‌دانستند. متاسفانه آنها اغلب حتی از محتوای برنامة درسی دورة خود و سرفصل‌های آن آگاه نمی‌شوند. اما واقعیت این است که برنامة درسی هر رشته‌ای از لحاظ روش و محتوا بدیل‌های زیادی دارد و دانشجویان این توان را دارند که از این بدیل‌ها آگاه باشند و در انتخاب مسیر تحصیلی خود نقشی فعال داشته باشند. اکنون دانشجویان با ابزارهای ارتباطی حتی بهتر از استادان می‌توانند از روش و برنامه‌های درسی دانشگاه‌های موفق در دنیا باخبر شوند. آنها با کمک دانشجویان دکتری و فارغ‌التحصیلان رشتة خود می‌توانند از آسیب‌ها و امتیازات هر روشی آگاه شوند. این نسل با شهامتی که دارد، اگر تحول در محتوای درسی و روش کلاس‌ها را حق خود بداند، امید زیادی هست که دانشگاه به ویژه در علوم انسانی مسیر خود را تغییر دهد.
آفت اصلی دانشگاه این است که خود دانشگاه قوانین داخلی خود را تدوین می‌کند و همیشه مجری و ناظر و داور خود دانشگاه است. در چنین وضعیتی بدون داور بی‌طرف و متخصص، خطر اولویت دادن به منافع شخصی زیاد است. راه‌های زیادی برای فعال کردن دانشجویان در اصلاح و تغییر این مسیر وجود دارد. هر گروهی به یک گروه در سایه نیازمند است که از دانشجویان تحصیلات تکمیلی و فارغ‌التحصیلان تشکیل شده باشد. این گروه در اصلاح قوانین و اجرای آنها نقشی فعال خواهد داشت. گام نخست این است که در هر دانشگاهی جلساتی منظم برای نقد روش تدریس و پژوهش برگزار شود و نظر دانشجویان شنیده شود و برای دانشجویان نقشی فعال در ارزیابی دوره‌های آموزش تعریف شود. دانشجویان باید نمایندگانی داشته باشند که در کنار گروه، مطالبات دانشجویی را دنبال و برای یافتن راه‌حل‌ها به طور داوطلبانه فعال شوند. دانشجویان دکتری باید همکار استاد در تدریس باشند و در هر کلاسی بخشی از زمان برای تدریس آنها در نظر گرفته شود. از دانشجویان پسا دکتری نیز می‌توان برای نقد کارهای پژوهشی گروه و نظارت بر کیفیت پایان‌نامه‌ها کمک گرفت. اکنون این دانشجویان به پژوهش‌هایی کلیشه‌ای و نگارش مقالات برای استادان خود مشغول هستند. 
تجربة چند دهة گذشته نشان می‌دهد که با بخشنامه و مصوبه و دستور نمی‌توان دانشگاه را متحول کرد. اکنون زمان آن است که تحول در دانشگا‌ه به جمعیت میلیونی دهة هشتادی واگذار شود. این نسل پر از انرژی و‌اندیشه که اکنون در دانشگاه هستند، توان تغییر دانشگاه را دارند. هیچ وزیر و مدیری نمی‌تواند روش قدیمی استادی را که سالهاست یک جزوة تکراری را تدریس می‌کند تغییر دهد. اما با توجه به اینکه هویت استاد به مقبولیت در نزد دانشجویان بستگی دارد، هیچ استادی نمی‌تواند در برابر خواسته‌های دانشجویان برای تغییر روش یا محتوا مقاومت کند. 
خوشبختانه دانشجویان جدید نگران نمره و اخراج نیز نیستند و چون بیشتر به منطق و اخلاق اعتماد دارند، تسلیم استادان و مدیرانی که از وضعیت کنونی دانشگاه‌ها دفاع می‌کنند، نمی‌شوند. آنها شجاعت و توان تغییر دانشگاه را دارند. دهة هشتادی‌ها نسلی پاک، فهیم، پرانرژی و شجاع هستند. این نسل یک فرصت و مهم‌ترین سرمایة کشور برای حل مشکلات هستند. اگر در مسیر تحول کشور به آنها اعتماد شود این نسل به نقطة قوت کشور تبدیل خواهند شد.