کد خبر: ۲۵۸۳۲۸
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۴۰۱ - ۲۰:۰۳

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت(چشم به راه سپیده)

 
 
 
تنور سینه ما 
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به ‌اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ‌ای شاه
نمی‌رمد مگر از توتیای گرد سپاهت
بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید
به روی چون منی‌الحق دریغ چشم و نگاهت
در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر
دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بردمید و من به دل خاک
اجازتی که سر برکنم به جای گیاهت
تنور سینه ما را ‌ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می‌کند به دوده آهت
کنون که می‌دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوه‌های سلاطین که می‌شود پَر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سر جهاد تویی و خداست پشت پناهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت
مرحوم شهریار
آقای من، مولای من!
بردار از رخ پرده را ‌ای ماه دل‌آرای من
کز نازنین سیمای تو روشن شود سیمای من
جانم ز هجران سوختی آتش به جان افروختی
سوزد دل از هجر و فراق ‌ای‌وای من ‌ای‌وای من
دل می‌گدازد سوز تو جان پر کشد در کوی تو
در دل‌ستانی شهره‌ای ‌ای یار بی‌همتای من
هر دم شمیمی می‌رسد زان کوی عطرآگین تو
تا بزم سرمستان ببر جانا دل شیدای من
من بی‌قرارم بی‌قرار در انتظار وصل یار
چشم انتظارم روز و شب آمال من سودای من
هر کوی و برزن سرکشم گیرم نشان از کوی تو
کن الفتی ‌ای دلربا با این دل تنهای من
خال رخت دل می‌برد جان ناز شستت می‌خرد
با یک کرشمه رخ نما‌ ای مه‌رخ زیبای من
ماه جهان‌افروز من بنگر نوا و سوز من
از هجر تو دل می‌تپد ‌ای مونس شب‌های من
مشکل‌گشای دل تویی آن آشنای دل تویی
هجران تو کی سر رسد ‌ای یوسف رعنای من
مهرت سرور جان من ‌ای جان من جانان من
عشق و ولایت در دلم دیدار تو رویای من
گوید حبیبت هر نفس دلداده را فریادرس
با عاشقان دمساز شو آقای من مولای من
حبیب‌الله نیکخواه
بهانه‌ای کافی است
برای از تو نوشتن بهانه‌ای کافیست
دو چشم خیس سری روی شانه‌ای کافیست
هجوم زرد خزان است و گوشه‌ای خلوت
برای گل شدن تو جوانه‌ای کافیست
تمام شادی دنیا عزیز مال شما
مرا بدون شما کنج خانه‌ای کافیست
اگرچه برف زمستان اگرچه دوری و درد
هنوز گم‌شده‌ها را نشانه‌ای کافیست
تو نیستی چه بگویم در این هزاره‌ درد
برای از تو نوشتن بهانه‌ای کافیست
پیام جهانگیری
انفجار نور
ما گرچه ز درگاه تو دوریم همه
باز آی که مشتاق ظهوریم همه
ای وارث عصر بر دل ما نظری
ما وارث انفجار نوریم همه
؟؟؟؟؟
گریه خورشید!
خورشید هم
شبانه
بی‌صدا و آهسته
از دوریت
می‌‌گرید
چرا که صبحگاهان
در طلوع اولین لبخند
بلور اشک‌هایش را
که بر برگ گل افتاده است، پنهان می‌کند!
؟؟؟؟؟
چرا نيامدي؟
از عشق تو گفتيم و نمك‌گير شديم
تا ساحل چشمان تو تكثير شديم
گفتند غروب جمعه خواهي آمد
آن‌قدر نيامدي كه ما پير شديم
؟؟؟؟؟
نگاه خيس
يك روز جمعه
كسي آرام مي آيد
نگاهش خيس عرفان است
قدم‌هايش پر از معنا
دلش از جنس باران است
كسي فانوس بر دستش
مثال نور مي‌آيد
اميد قلب ما روزي مثال نور مي‌آيد
؟؟؟؟؟
گنجشك پريده
در كوي تو معروفم و از كوي تو محروم
گرگ دهن‌آلوده يوسف ندريده
بس در طلبت كوشش بي‌فايده كرديم
چون طفل دوان در پي گنجشك پريده
؟؟؟؟؟