kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۶۱۵۳
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۸
واکاوی ابعاد مختلف وحدت حوزه و دانشگاه (بخش پایانی)

وحدت برای تحقق تمدن نوین اسلامی

 
 
 
محمد امین ساغندی
حوزه و دانشگاه دو رکن اساسی علم و دانش در کشورمان محسوب می‌شوند که در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی زمینه‌های نزدیک شدن این دو مرکز به هم فراهم شده است.
حوزه‌های علمیه به عنوان محور ترویج معارف دینی و دانشگاه به عنوان رکن اساسی پیشرفت‌های علمی و تخصصی، دو بال پیشرفت جامعه اسلامی امروز ما هستند و بدون شک وحدت میان این دو مرکز مهم می‌تواند منشاء خیر و برکات فراوانی باشد.
ظرفیت‌های سرشاری که در این دو نهاد دارای اهمیت نهفته است می‌تواند جامعه و جوانان را به سمت فتح قله‌های پیشرفت علمی و دینی سوق دهد و پیشرفت‌ها و دستاوردهای علمی و دینی امروز کشورمان مدیون و مرهون زحمات اساتید حوزه و دانشگاه و دانشجویان و حوزویون متدین و متعهد هستیم که بدون شک در راه تحقق تمدن نوین اسلامی، وحدت حوزه و دانشگاه یکی از ضروریات انکار ناپذیر است.
در ادامه این گزارش به توانمندی‌های حوزه و دانشگاه و چگونگی بهره‌برداری از تلفیق این دو نهاد در راستای خدمت به نظام اسلامی و تحقق تمدن نوین اسلامی خواهیم پرداخت.
ظرفیت مراکز تلفیقی حوزوی و دانشگاهی
یکی از اقداماتی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در راستای نزدیک کردن حوزه و دانشگاه به یکدیگر صورت گرفته و در دهه‌های اخیر گسترش پیدا کرده است، ایجاد مراکز علمی‌آموزشی با تلفیقی از فضای حوزه و دانشگاه می‌باشد. 
این مراکز با پیش فرض اینکه هم در حوزه و هم در دانشگاه، نقاط مثبتی در زمینه ساختار و محتوا وجود دارد، در تلاش‌اند این نقاط مثبت را در یک نهاد تجمیع نموده و بدین‌وسیله بر کارآمدی و پویایی آن نهاد علمی بیفزایند. و شاهدیم که بسیاری از دستاوردهای علمی در مسائل روز و موردنیاز جامعه به کمک همین مراکز حاصل شده‌اند. اما سؤال اینجاست آیا این مراکز تلفیقی می‌توانند به شکل‌گیری وحدت حوزه و دانشگاه کمک کنند؟ 
حجت‌الاسلام و‌المسلمین دکتر امین‌رضا عابدی نژاد، قائم‌مقام معاونت فرهنگی و ارتباطات مجلس خبرگان رهبری در این باره به گزارشگر روزنامه کیهان می‌گوید: «این مراکز به نوبه خود مفید هستند. چون نقش هسته‌های مقاومت را در فضای علمی و فرهنگی ایفا می‌کنند و می‌توانند بستری برای تحولات کلان باشند. 
مشروط به اینکه گفتمان آنها تبدیل به گفتمان غالب شود. همان‌طور که در دوران رنسانس، دانشمندانی مثل گالیله و کوپرنیک، علیه اسکولاستیک مبارزه کردند و در نهایت توانستند به لحاظ گفتمانی، بر اسکولاستیک غلبه کنند. این مراکز هم می‌توانند با سازماندهی، بر گفتمان لیبرالیستی در فضای ‌اندیشه‌ای جامعه ما غلبه کنند. اما شاهدیم که فعلا سازماندهی در این خصوص وجود ندارد.»
سهیل خیراندیش، فعال دانشجویی و دانش آموخته رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی نیز در این زمینه به گزارشگر کیهان می‌گوید: «مراکز تلفیقی حوزه و دانشگاه، ظرفیتی برای مدیران فرهنگی هستند تا بر اساس تجربیاتی که در این مراکز به دست آمده است، به اصلاحات بنیادین بپردازند. در واقع این مراکز، جدای از دستاوردهایی که تاکنون داشته‌اند، می‌توانند به عنوان یک فضای آزمایشگاهی عمل کنند و مسئولین با مشاهده نمونه‌های موفق در این مراکز، آنها را توسعه دهند. البته باید توجه داشت لزوما همه این مراکز، به لحاظ محتوایی از مبنای درستی برخوردار نیستند.»
محتوای حوزوی و ساختار دانشگاهی 
دسته‌ای از مراکز علمی که می‌توان آنها را تلفیقی از محتوای حوزوی و ساختار دانشگاهی دانست، دانشکده‌های الهیات هستند که اولین آنها همزمان با تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 تحت عنوان «دانشکده علوم معقول و منقول» شروع به کار کرد.
 این دانشکده‌ها علی‌رغم قرار گرفتن در بدنه دانشگاه و پیروی از ساختارهای آموزشی جدید، دارای رشته‌هایی با محتوای علوم اسلامی از قبیل فقه، فلسفه، کلام، علوم قرآنی و... هستند.  بنابراین به نظر می‌رسد بررسی جایگاه و نقش این دانشکده‌ها در پیوند حوزه و دانشگاه، خالی از لطف نباشد. به ویژه که رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانی‌هایی که با موضوع وحدت حوزه و دانشگاه مورخ 64/9/26 در دانشکده الهیات دانشگاه تهران داشتند، این دانشکده‌ها را دارای ظرفیتی برای «حلقه وصل» بودن میان حوزه و دانشگاه دانستند.
دکتر یاسر تک فلاح، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه علامه طباطبایی، تحلیلی قابل تامل پیرامون تاریخچه دانشکده‌های الهیات در ایران ارائه می‌کند. 
او با اشاره به سیاست دین زدایی رژیم پهلوی، به گزارشگر روزنامه کیهان می‌گوید: «هدف رژیم پهلوی از تاسیس دانشکده الهیات، ایجاد یک رقیب و جایگزین برای حوزه‌های علمیه بود. روحانیون علیه سیاست‌های استعماری و استثماری- که یکی از مجریان آن،دولت رضاخان بود- مبارزه می‌کردند و به فعالیت‌های تبلیغی می‌پرداختند. پهلوی می‌خواست افرادی تربیت کند که ضمن فراگیری علوم دینی، آنها را به گونه‌ای که مورد نظر رژیم حاکم و منطبق بر سیاست‌های آنها بود، در جامعه ترویج کنند. البته جهت‌گیری این دانشکده‌ها پس از انقلاب اسلامی تغییر یافت و اکنون می‌توان کارکردهای مختلفی برای آنها ترسیم کرد.»
دکتر تک فلاح در بیان کارکردهای دانشکده الهیات در ادامه همین بحث تصریح می‌کند: «شاید نتوان از دانش‌آموخته دانشکده الهیات، انتظار نظریه‌پردازی و کاوش‌های عمیق در معارف دینی را داشت و این به دلیل محدودیت‌هایی است که در سیستم آموزشی این نهاد وجود دارد. اما دانشکده‌های الهیات می‌توانند نیازهای روز جامعه در زمینه معارف دینی را احصا و پاسخ آنها را از حوزه مطالبه کنند و همچنین در تربیت مبلغ و کارشناس دینی نقش ویژه‌ای ایفا کنند.» 
دکتر امین رضا عابدی نژاد، عضو هیئت ‌علمی جامعه المصطفی نیز در این باره می‌گوید: «انقلاب اسلامی گرچه در پدیدآوردن دانشکده‌های الهیات نقشی نداشته است،  اما باید سعی کند بهترین استفاده را از این ساختار ببرد.»
عابدی نژاد تاکید می‌کند: « دانشکده‌های الهیات دارای نقاط قوتی هستند که با بهره‌گیری از آنها می‌توانند نقش ممتازی در جامعه ایفا کنند. نقطه قوت این دانشکده‌ها این است که در متن جامعه دانشگاهی زیست می‌کنند. بنابراین زبان بسیاری از افراد جامعه را می‌دانند. 
همچنین این دانشکده‌ها می‌توانند زمینه‌ای برای ورود متد‌های جدید پژوهش در علوم دینی باشند و در تولید حلقه‌های مفقوده معرفت دینی، تحقیقات اجتهادی در سویه‌های جدید، طرح مسائل نو در زمینه گفت‌وگوی دینی و تشکیل شبکه اساتید معارف نقش‌آفرینی کنند.»
این استاد سطوح عالی حوزه علمیه ادامه می‌دهد: «همان‌طور که در اقتصاد، زنجیره تولید محصول داریم، در علوم دینی هم زنجیره تولید فکر داریم. 
مثلا در حوزه‌ها فلسفه اسلامی تولید می‌شود. ولی ما فلسفه برای کودکان هم نیاز داریم. یا فلسفه اخلاق اگر در حوزه تولید شود، اخلاق کاربردی هم نیاز داریم. این قسمت از زنجیره تولید فکر را دانشکده‌های الهیات باید تکمیل کنند. البته این‌جا باید یک نگاه استراتژیک و کلان وجود داشته باشد که نیازها را ببیند و حوزه‌ها و دانشکده‌های الهیات را در راستای رفع آن نیازها با هم هماهنگ 
کند.»
نقدهایی به دانشکده‌های الهیات
سهیل خیراندیش، دانشجوی سابق دانشکده الهیات دانشگاه تهران نگاهی انتقادی نسبت به وضع کنونی این دانشکده‌ها دارد.
 او ضمن اشاره به سابقه طولانی فعالیت دانشکده‌های الهیات در کشورمان، به کیهان می‌گوید: «عجیب است که کمتر کسی به کارنامه نود ساله این دانشکده‌ها- که بیش از نصف آن پس از انقلاب اسلامی بوده است- توجه می‌کند. درست است که این دانشکده‌ها نسبت به سایر بخش‌های دانشگاه، بودجه چندانی دریافت نمی‌کنند. اما باید ارزیابی کرد که به نسبت همین بودجه و امکانات و در نسبت با ظرفیت‌های بالقوه‌ای که دارا هستند، چه خروجی دارند؟ مثلا چه تعداد کارشناس یا نظریه‌پرداز برجسته و شاخص در زمینه علوم اسلامی در این دانشکده‌ها تربیت شده است؟ متاسفانه به نظر می‌رسد این دانشکده‌ها با چالش هویت مواجه‌اند. یعنی نقش خود را در پازل انقلاب اسلامی نمی‌شناسند.» 
این دانشجوی سابق دانشکده الهیات دانشگاه تهران تصریح می‌کند: «دانشجوی الهیات وقتی وارد دانشگاه می‌شود، تصویر روشنی از آینده خود ندارد. او با خودش می‌گوید من طلبه نیستم. دانشجوی مهندسی یا فیزیک هم نیستم. پس دقیقا چه نقشی در آینده می‌توانم ایفا کنم؟ این مسائل درست برای دانشجویان الهیات تبیین نشده است.»
او ادامه می‌دهد: «البته مشکلات ساختاری هم وجود دارد. مثلا از دانشجوی الهیات بر خلاف طلاب، هیچ مصاحبه یا گزینشی صورت نمی‌گیرد تا از علاقه‌مندی و توان او برای فهم علوم دینی اطمینان حاصل شود. برای همین شاهدیم که معمولا افرادی با رتبه‌های پایین کنکور فقط برای کسب مدرک به رشته‌های الهیات می‌آیند که این وجهه دانشکده را مخدوش می‌کند.» 
در نهایت به نظر می‌رسد همچنان مقوله وحدت حوزه و دانشگاه نیاز به تاملات جدی و راهبردی برای فهم دقیق ابعاد آن دارد. انقلاب اسلامی با تقدیم هزاران شهید و کوشش خالصانه هزاران مجاهد، برای دستیابی به تمدن نوین اسلامی صورت گرفت و نظام مقدس جمهوری اسلامی‌، زمینه‌ای برای تحقق این آرمان بلند است. اما بدون وحدت و یکپارچگی دو نهاد علمی و معرفتی حوزه و دانشگاه نمی‌توان انتظار تحقق تمدن اسلامی را داشت.