نقــد فرصت است یـا تهدیـد؟!
محمدرضا محقق
اگر بگوییم یکی از مهمترین خلأهای جدی سینمای ایران، فقدان دیالکتیک نقد و هنر است، بیراهه و گزاف نگفتهایم. مشخصا در هنر هفتم، مطالعه دقیق و همهجانبه ادوار مختلف تاریخی در حیطه نقد، گویای همین نکته است که خلل و فرج این مسیر، سلوکی لغزان و متزلزل را برای سینما تدارک دیده و در این بین، آنچه البته بیش از همه ضرر کرده تربیت بصری اغلب مخاطبان سینما بوده که به قهقرا رفته و گاه تا به حدی، که میپندارم چیزی از آن باقی نمانده است.
در این بین قطعا عوامل متنوعاند؛ از سیستم معیوب و بیمار نفتی تا روابط غلط و مغشوشی که بر ضوابط هنری مستولی شدهاند و از عدم شناخت، سواد واندیشه در فضای هنری- به معنای جامع و مانع آن- تا مهمترین عامل آن به اعتقاد نگارنده که وادادگی، انفعال، سرسپردگی و بیسوادی منتقدان است.
شاید اینجا مجالی برای بیان هزار باره بدیهیاتی از این دست نباشد که مقصود از سواد الزاما اطلاعات پراکنده نیست و منظور از بیسوادی منتقدان، نه همگی آنان!
افتخار میکنیم که از زمره رکوردداران تولید فیلم هستیم! اما وقتی اکثریت تولیداتمان فاقد ابتداییترین استانداردهای هنری است، این رکوردزنیهای پیاپی به چه درد میخورد؟ یا بهتر و دقیقتر بپرسم: به درد چه کسانی میخورد؟ مگر کیسه دوزان بودجهها!
یا این همه نشریه و سایت و رسانه حقیقی و مجازی با انبوهی از تولیدات بنجل و بیمخاطب و تزیینی و سیاهی لشکر هنرمند و منتقد مگر جز برای بالا رفتن بیلان کاری بلاهتآمیز و مفلوک مدیران محترم کارکرد دیگری هم دارد؟!
اما بهراستی دلیل وقوع چنین موقعیتی چیزی جز فقدان دیالکتیک نقد و هنر نیست؛ آن هم به همان مجموعه دلایل پیش گفته و به وجود آمدن این عرصه منطقی و پیش رو هم جز با ایجاد فضای نقد، جدی گرفتن آموزش، تقسیمبندی درست، استاندارد و اصولی کارکرد هر یک از نهادهای دارای مدخلیت در امر هنر و البته تامین آزادی بدیهی و قانونی هنرمند و منتقد برای کار -مبتنی بر قانون نه سلیقه- مقدور نخواهد بود.
اما راه چاره چیست؟ این مهمترین و جدیترین و اساسیترین سؤال این میدان است. گام اول و اصلی شاید در برداشتن یک قدم جدی در همین مسیری است که از فقدانش حرف زدیم یعنی خلأ یا کمرنگی دیالکتیک نقد و هنر.
تلاشی در این جهت که به مقوله هنر، از منظر تئوری و نظریه بپردازیم و همه تلاشمان را بکنیم که در سطحی استاندارد، مبتنی بر مفاهیم هنر و نقد، با استفاده از خبرگان و مجربان این عرصه، و البته در تلفیق با ایدههای جوان، بکر و خلاق، به مقوله نقد و تحلیل نزدیک شویم و قدمی برداریم. و این قدمی است هرچند کوچک در این میدان و البته که گامی بزرگ است در اعتلا و ارتقای هنر این مرز و بوم. ما معتقدیم قدمهای به ظاهر بزرگ در عرصههای دیگر- همچون مقوله رکوردزنیهای فوقالذکر- عین بیقدمی و بدقدمی است و همه ما اهالی هنر، چه نویسنده و چه منتقد و چه رسانهای و چه هنرمند، در این مسیر نباید با کسی همقدم شویم و بلکه اخلال در این سیر باطل و سیکل معیوب وظیفه ماست.
اگر آبادانی سینما مقصود ماست باید گفت ما برای ویرانی آمدهایم که آبادانی، جز با مقدمه واجب ویران کردن بناهای کاذب و مصنوعی و جعلی و دروغین ممکن و مقدور نیست و البته که در میان وظیفه اصلی و پایهای بر عهده منتقدین است. منتقدینی که جایشان در سینمای ایران در این سالها، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. یادمان نرود که هنر و سینما برای ما مهم است ولی حقیقت از آن مهمتر است و نقد. نقد جدی و ستیهنده و ویرانگر و آبادکننده.
منتقدینی که وظایفی همچون تلاش برای توجه دادن به امر آموزش و تربیت ذهنی و بصری در حوزه هنر، جدی گرفتن امر نقد و سعی در مسیر ارائه تحلیلهای هنری معتبر، پیگیری مفاهیم مهم و سرنوشتسازی همچون سینمای هنری و ملی، ارتقای دانش هنری مخاطبان و بالاخره تلاش برای ایجاد و ارتقای دیالکتیک نقد و هنر، از زمره وظایف آنها و گوشزد کردن اینها به دیگران، از جدیترین تعهداتشان است.
آری؛ حقیقت همین است که میتوان گفت سینمای ایران در هیچ دورهای و هیچ زمانی از بدو تاسیسش تا به امروز، اینچنین در گیر و گرفت بحران هویت و مخاطب و هزار و یک بحران دیگر گرفتار نبوده که امروز هست.
و همین است که سینمای ما را از فرصتی برای بالندگی، به تهدیدی فرساینده برای همه و مهمتر از همه، به خصوص برای «هنر ناب و پیشرو» مبدل کرده است.
چنین مباد!