یک شهید، یک خاطره
سه عکس
مریم عرفانیان
یک روز به منزل ما آمد و خواست چند عکس یادگاری با او بگیریم. فیلمها را که ظاهر کرد، دوباره به خانهمان آمد، سه عکس بزرگ هم همراه داشت. نگاه که کردم، دیدم علاوهبر عکسهای دیگر چند عکس بزرگ از خودش آورده، پرسیدم: «این سه تا عکس رو برای چی بزرگ کردی؟ فقط یکی کافی بود.»
- از این عکسها یکی برای خودت هست، یکی برای مادر و دیگری رو هم یه جای مناسب در دسترس بذارید تا وقتش برسه...
با تعجب پرسیدم: «یعنی چی که در دسترس بذارید!؟»
گفت: «برای این که وقتی جنازهام رو آوردن این عکس رو جلوی تابوتم نصب کنید.»
از این حرفش ناراحت شدم. ناراحتیام را که دید، ادامه داد: «خواهرم، شهید شدن آرزوی قلبی من است.»
***
همان عکس را جلوی تابوتش نصب کردیم.
خاطرهای از شهید احمد عطاردی
راوی: مریم عطاردی، خواهر شهید