kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۳۲۹۱
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۳
آمریکا میدان نبرد - ۶۲

روانشناسی  اطاعت

 
 
 
مترجم: دکتر احمد دوست‌محمدی
نویسنده: دکتر جان‌دبلیو. وایتهد
 
کمی قبل از محاکمه آیشمن در 1961، استنلی میلگرام1 آزمایشی را در دانشگاه ییل2 انجام داد که در آن از اشخاص مورد آزمایش خواسته شده بود شوک برقی افزاینده‌ای را به یک دوست یا آشنا در اتاق دیگر هر زمان که او پاسخ غلط به یک سؤال داد، وارد کنند. اشخاص مورد آزمایش معتقد بودند که [با این کار] برای انسانی دیگر آسیب بزرگی به وجود می‌آوردند، هرچند در واقع آنها چنین کاری نمی‌کردند. علی‌رغم این واقعیت که بسیاری از اشخاص مورد آزمایش به خاطر شوک‌های دردناکی که به انسانی دیگر وارد می‌کردند، به طرز آشکاری ناراحت بودند (با حالتی عصبی خندیدن و مانند آن)، بیست و شش نفر از چهل شرکت‌کننده به وارد آوردن شوک به آدم‌ها در بالاترین سطح (450 ولت) -که روی دستگاه «ایکس ایکس ایکس»3 خوانده می‌شد- ادامه دادند. علی‌رغم این واقعیت که اشخاص در اتاق مجاور ابراز رنج شدید و نگرانی‌های جسمانی می‌کردند، هیچ‌کدام از اشخاص مورد آزمایش تا قبل از وارد آوردن شوک 300 ولت -که روی دستگاه «شوک شدید» خوانده می‌شود- دست از کار برنداشتند. همه اشخاص مورد آزمایش، شرکت‌کننده‌های داوطلب بودند. هنگامی که شرکت‌کننده‌ای ابراز عدم تمایل به وارد آوردن شوک بعدی می‌کرد، آزمایش‌کننده با این خواهش از او که «لطفاً ادامه بدهید» یا گفتن این جمله که «آزمایش مستلزم این است که شما ادامه بدهید» او را وادار به انجام این کار می‌کرد.
یک دهه بعد محققانی که آزمایش زندان استَنفورد4 را انجام می‌دادند، در یک نقش‌گزاری پیچیده شرکت‌کنندگان در سنین دانشجویی را به عنوان زندانبان یا زندانی تعیین کردند. «زندانبان‌ها»، تنها با دستورالعمل «حفظ نظم» در زندان شبیه‌‌سازی شده، شروع به اذیت و ترساندن زندانیان کردند. زندانیان تلاش کردند نافرمانی کنند اما علی‌رغم این واقعیت که صرفاً داوطلب بودند، همواره با مشاهده عصبانیت[زندانبان‌ها]، به سرعت اطاعت را از سر می‌گرفتند. به علت پرخاشگری شدید زندانبان‌ها، تنها پس از پنج روز به این آزمایش پایان داده شد (طرح اولیه برای دو هفته برنامه‌ریزی شده بود).
در دهه‌های بعد از این مطالعات تکان‌دهنده، روانشناسان این سؤال را مطرح کرده‌اند که چرا آدم‌ها (آن‌ها که بر سر قدرت هستند یا آنها که تابع قدرت هستند) پرخاشگرانه عمل می‌کنند؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، سازمان‌هایی مانند ارتش یا پلیس مورد مطالعه قرار گرفتند. امروز نظریه‌های اطاعت اکتسابی، به طور عام پذیرفته شده‌اند.
به عنوان مثال یک عضو گروه سوآت که معتقد است یورش و تهاجم خلاف قانون اساسی است، به خاطر اینکه در خلال فرآیند آموزشی، اطاعت و فرمانبرداری را در او به وجود آورده‌اند؛ احتمالاً از دستورات مافوقش سرپیچی نخواهد کرد. نورم استمپر،5 رئیس ‌پلیس سابق، معتقد است که سازمان سلسله‌مراتبی فعلی ادارات پلیس، منتج به «مقررات دیوانسالارانه حاکم بر رفتار در خیابان‌ها» می‌شود. در مناطق جنگی سربازان به عنوان زیردستانی برای اجرای دستورات مافوق خود آموزش می‌بینند.
شرکت‌کنندگان در آزمایش میلگرام احساس می‌کردند تحت استخدام محققان خود هستند و از دستوراتی که برای آنها صادر می‌شود، اطاعت می‌کردند. استمپر استدلال می‌کند که استفاده از سلسله‌مراتب‌‌های خشک قدرت مشابه آنچه در ادارات پلیس است، منجر به اطاعت کورکورانه می‌شود. محقق ایونگ کی‌یون لی6 با تحقیقات تجربی نظر استمپر را تأیید می‌کند. لی دریافت موقعیت‌هایی که نقش اصلی را به یک مظهر قدرت - به درستی تعریف‌شده- واگذار می‌کنند در زمانی که زیردست مورد بحث به طور آشکار دارای نقش پایین‌تر است، خصلت اطاعت در بالاترین درجه بروز و ظهور پیدا می‌کند.
رفاقت
میلگرام تأیید کرد «ماهیت اطاعت، از این واقعیت تشکیل شده است که شخص به ذهنیتی می‌رسد که در آن خودش را به عنوان ابزاری برای اجرای خواسته‌های شخص دیگری می‌نگرد و بنابراین دیگر به خود به عنوان مسئول اقدامات خود نگاه نمی‌کند.» با این وجود یک بررسی دانشگاهی اخیر توسط چندین استاد روانشناسی حاکی از این به نظر می‌رسد که اطاعت کورکورانه لزوماً یک قاعده کلی نیست و آدم‌ها صرفاً آنچه را که به آنها گفته می‌شود، انجام می‌دهند. 
همان‌طور که آنها نتیجه‌گیری می‌کنند عوامل دیگری نیز وجود دارند:
در اصل، نکته اساسی این است که ظلم به این دلیل گسترش پیدا نمی‌کند که ادامه‌دهندگان آن چاره‌ای ندارند یا از اقدامات خود آگاه نیستند. ظلم به این دلیل گسترش پیدا می‌کند که آنها خود را با کسانی که اقدامات شرارت‌آمیز را تحت عنوان فضیلت ترویج می‌کنند، همذات می‌پندارند.
نتیجه اینکه آدم‌ها به سادگی به صف نمی‌شوند و سلام نمی‌دهند. همه چیز به کنار، ما آدم‌آهنی نیستیم- به هر حال هنوز نیستیم. این از طریق همذات‌پنداری شخصی خود فرد با یک رهبر، حزب و یا نظام اجتماعی است که آدم‌ها به عوامل خیر یا شر تبدیل می‌شوند.
این بدین معناست که ما شهروندان- چه مأموران پلیس باشیم، چه سیاستمدار و چه آمریکایی‌های معمولی که سعی می‌کنند امرار معاش بکنند- باید خیلی مواظب باشیم که با اطاعت ابلهانه به آلت دست یک رژیم ظالم تبدیل نشویم. همان‌طور که به نظر می‌رسد این تحقیق نشان می‌‌دهد، هرگونه مقاومت در مقابل این رژیم‌ها به استحکام عقاید در اذهان آنها که راه مقاومت را انتخاب می‌کنند، بستگی دارد.
پانوشت‌ها:
1- Stanley Milgram
2- Yale University
3- XXX
4- Stanford Prison Experiment
5- Norm Stamper
6- Eungkyoon Lee