بصـیرت و راه به دست آوردن آن
سید محسن گودرزی
بهترین حالت در هر کاری این است که انسان نسبت به آن شناخت و معرفت درست داشته باشد و با آگاهی و یقین در کاری وارد شده و به انجام آن اقدام کند.
نقش بصیرت در عملکرد انسانی چنان مهم است که میتوان گفت که بخشی از مفهوم اصلی نیت و حسن فاعلی را میبایست در همین عنصر جستوجو کرد؛ چرا که حتی اگر حسن فعلی وجود داشته باشد و شخص کارهای نیک و اعمال صالحی را انجام دهد، ولی این اعمال صالح فاقد بصیرت در حسن فاعلی و نیت باشد، میتوان گفت که عملی ناقص و ناتمام است و نمیتواند موجب رشد شخصی و یا جمعی شود و تاثیر مثبت یا کاملی به جا گذارد.
بر همین اساس نویسنده در این مطلب به بازخوانی اصطلاح قرآنی بصیرت پرداخته و تلاش کرده تا مفهوم بصیرت و تاثیر این عنصر را در کمال کارهای انسانی تبیین کند.
بصیرت، شناخت قلبی حقایق با نور الهی
بصیرت به معنای شناخت حقیقت و قدرت درک صحیح امور، از واژه بصر به معنای دیده گرفته شده است. در فرهنگ عرب، بصیرت با معانی چون عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت به کار رفته است.(لسانالعرب، ابن منظور، ج۲، ص۴۱۸، «بصر»)
واژه بصیرت در اصطلاحات عرفانی و اخلاق اسلامی به معنای قوهاى در قلب شخص دانسته شده که به نور قدسى منوّر بوده و شخص به وسیله آن، حقایق اشیا و امور را چنان که هست درک مىکند. کسی که دارای این قوه است حقایق هستی و ملکوت آن را درک میکند، همانگونه که شخص، به وسیله چشم، صُوَر و ظواهر اشیا را مىبیند.(نگاه کنید: موسوعه کشّاف اصطلاحات الفنون)
پس میتوان گفت که بصیرت در عرفان اسلامی و اخلاق عملی، توانایی خاصی در شخص است که میتواند حقایق و ملکوت چیزها را با نور قدسی ببیند. البته برخی گفتهاند که بصیرت، همان معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور دینى و حقایق امور است.(ترتیب العین، ج۱، ص۱۶۶، «بصر»)
در این تعریف اخیر هیچ اشارهای به منبع این معرفت و اعتقاد قلبی نشده، در حالی که در تعریف نخست به منبع و منشا آن یعنی نور قدسی در قلب توجه داده شده است. این بدان معناست که بصیرت توانایی خاص است که دارای منبع و منشایی دیگر غیر از عقل است. پس نمیتوان آن را همانند علوم حصولی و دانشها و معرفتهای ذهنی دانست، بلکه باید آن را از قبیل علوم حضوری و شهودی دانست. لذا وقتی در تعریف بصیرت گفته میشود که آن شناخت حقیقت و قدرت درک صحیح امور است، شناختی فراتر از شناخت مفهومی و ذهنی و یا دانش حصولی است که از آن به شناخت حضوری و شهودی تعبیر میشود.
چنین علومی که در قرآن گاه از آن به رویت تعبیر میشود، برای دیدگان کسانی است که قلبشان بیپرده و زنگار است و توانایی دیدن ملکوت را که حقیقت اشیاء و امور است داراست.(انعام، آیه ۷۵)
از نظر قرآن همه انسانها دارای چنین نیرویی هستند، ولی برخی از مردم همان گونه که با آسیب زدن به چشم، خود را از دیدن ظواهر محروم میکنند یا قدرت تشخیص رنگها و یا دیدن و تشخیص امور دور و نزدیک را از دست میدهند، همچنین با آسیب زدن به قلب یا زنگار بستن با گناه و بیتقوایی، دیده بصیرت و قلب را کور میکنند.(مطففین، آیه ۱۴؛ کهف، آیه ۱۰۱؛ ق، آیه ۲۲؛ بقره، آیه ۸؛ شمس، آیات ۷ تا ۱۰)
پس کسانی که آن نور الهی در قلب را نهان و دفن میکنند(شمس،آیات ۷ تا ۱۰) و با پرده افکنی، نورش را خاموش یا کاهش میدهند، در تاریکی قرار میگیرند و توانایی دیدن حقایق هستی را از دست میدهند. برای اینکه آن قوه و نور باطنی در قلب آدمی همچنان فروزان و روشن باشد، میبایست تقوای الهی را پیشه کرد و با گناه، پرده بر آن نیفکند تا علوم شهودی و رویت باطنی و بصیرت قلبی برای آدمی باشد و قدرت تشخیص حق از باطل و راه برونرفت از مشکلات و معضلات و فتنهها را بشناسد و به کار گیرد.(بقره، آیه ۲۸۲؛ طلاق،آیات ۲ و ۳؛ انفال، آیه ۲۹ )
بصیرت در فرهنگ قرآنی و آیات الهی به معنای نیروی درک و فهم حقایق به کار رفته است و بیانگر توانایی و نیروی نورانی و قلبی صاحبان بصیرت است. خداوند گاه از بینایی دل با ابزار چشم سخن به میان آورده است و در آیه ۲ سوره انسان میفرماید: فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً؛ پس او را شنوا و بینا قرار دادیم! البته این بینایی اختصاص به دیدن چشم ندارد، بلکه مراد قدرت ادراکی است که در قلب قرار دارد؛ چرا که اگر چشم ببیند و نور چیزها بر آن بتابد تا زمانی که با قلب، ادراک نشود، مفهوم بینایی و بصیرت تحقق نمییابد. از این رو خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف از گوشهایی سخن به میان میآورد که قدرت شنوایی ندارد یا از چشمهایی که قدرت بینایی ندارد.
این بدان معناست که قدرت بینایی و شنوایی از آن قلب است و چشم و گوش ظاهری تنها ابزار رساندن پیامهای بیرونی به قلب و قوه ادراکی بشر است. خداوند در آیه ۱۹ سوره فاطر نیز به حقیقت بینایی و بصیرت اشاره میکند و آن را به دل نسبت میدهد و میفرماید: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ؛هرگز نابینا و بینا یکسان نیستند. این بینایی و نابینایی هر چند که میتواند به چشم نسبت داده شود، ولی شکی نیست که حقیقت بینایی و نابینایی به قلب است و مراد همان کور دلی و روشن دلی است.
خداوند همچنین در آیه ۱۲۵ سوره طه میفرماید: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً؛ انسان غافل در روز قیامت میگوید خدایا چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من در دنیا بینا و آگاه بودم؟ این مدعی بینایی دروغ میگوید؛ زیرا آنچه داشت تنها ابزار دیدن بود و چون حقایق را به سبب گرفتاری در غفلت و پرده افکنی بر قلب با گناه نمیتوانست ادراک کند، در دنیا بصیرت نداشت؛ از این رو در قیامت آن حقیقت دنیوی آشکار میشود و معلوم میشود که اصلا از بصیرت بیبهره بوده و قلب او گرفتار کوری بوده است. بر همین اساس است که پیامبر خدا (صلوات الله علیه و آله) میفرماید: کور آن نیست که چشمش نابینا باشد بلکه کور آن کسی است که دیده بصیرتش کور باشد. (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ج۱، ص۵۵۸)
حضرت امیرمومنان علی(ع) نیز با اشاره به کوردلی و قلب نابینا با داشتن چشم و ابزار ظاهری دیدن میفرماید: اگر دیده بصیرت، کور باشد، نگریستن چشم سودی نمیدهد.(تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد آمدی، ص۴۱) آن حضرت درباره بصیر و بینای واقعی میفرماید: با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد آنگاه راه روشنی را بپیماید که در آن از افتادن در پرتگاهها به دور ماند.(نهجالبلاغه، سید رضی، خطبه۱۵۲، ص۴۷۳)
پس بصیرت همواره با ادراک قلبی همراه است و نمیتوان کسی که تنها ابزار چشم و دیدن دارد را بینا دانست؛ زیرا این دادههای بصری تا به درستی از طریق قلب سلیم و صاف و نورانی تجزیه و تحلیل نشود و حقیقت از باطل جدا نگردد، ارزش علمی و دانشی برای شخص نخواهد داشت و چیزی بر او یا معلومات و دانش او نمیافزاید.
از نگاه قرآن، حقیقت زندگی و زنده بودن، به بهرهگیری از نور الهی است که در قلب هر انسانی به ودیعت و امانت نهاده شده و انسان با آن، حقایق را از طریق ابزارهای مادی و غیر مادی و حسی و غیر حسی ادراک میکند. این نور همان قوهای که ما به عنوان قوه بصیرت میشناسیم و علم شهودی به حقایق هستی را در اختیار ما میگذارد و همچون چراغی نور بر جهان میافکند و آن را در برابر ما روشن و آشکار میسازد.
اما کسی که این نور قلبی خود را دفن و نهان کرده گرفتار ظلماتی است که توانایی دیدن و ادراک ندارد و سرگردان در تاریکیها نمیتواند محل برونرفتی برای خود بیابد. خداوند در آیه ۲۸ سوره فاطر میفرماید: آیا کسی که مردهدل بود و زندهاش کردیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست. این آیه دو دسته از انسانها را مورد مقایسه قرار میدهد: دسته اول، انسانهایی که با عنایت الهی از مرگ معنوی رهایی یافته و از حیات انسانی و قوه نورانی قلب برخوردارند. از نگاه قرآن چنین انسانهایی از نور بصیرت برخوردارند و در جامعه در پرتو این نور حرکت میکنند و به سبب تقوایی که در پیش گرفتهاند و قلب را نورانی نگه داشتهاند در هر ظلمت و فتنهای راه برونرفت میشناسند و از آن میگذرند(طلاق، آیات ۲ و ۳ )؛
دسته دوم، انسانهایی که در مرگ معنوی به سر میبرند و از حیات انسانی بهرهای ندارند؛ چون آن امانت الهی نور خدادادی را دفن و نهان کردهاند و با پرده افکنی با فجور بر قلب، خود را گرفتار ظلمات نمودهاند. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰) چنین افرادی همواره در ظلمت روانی قرار دارند و در مسیر زندگی همانند کسی که در تاریکی طی طریق میکند، هیچ گاه نمیتوانند به مقصد انسانیت راه یابند.
نقش بصیرت در تحقق نیت خالص
از آنچه گذشت به خوبی روشن میشود که بصیرت، نوعی شناخت حضوری و شهودی قلب است(اعراف، آیه ۱۷۹) و به چشم ظاهری ارتباط مستقیمی ندارد؛ هر چند که چشم ظاهری، نوعی بصیرت ظاهری به شخص میدهد و برخی از مسائل به شکل جزیی و ابتدایی برایش معلوم میشود.(همان پیشین) از این رو خداوند در آیه ۲۲ سوره ق از کشف الغطاء و پرده برداشتن از روی قلب در هنگام مرگ خبر میدهد که در آن زمان انسان محتضر دارای تیزبینی قلبی شده و حقایق بر او آشکار میشود.
اینکه حقایق بر شخص آشکار میشود به این معنا نیست که آن حقایق در غیب و نهان بوده است، بلکه به این معناست که قلب شخص دارای پرده بوده و توانایی دیدن حقیقت روشن و مشهود را نداشته است. کسی که حقایق بر او آشکار است، به روشنی حکمت و فلسفه زندگی و امور را میشناسد و میداند و همواره با چنین شناختی، کارهای خود را مدیریت میکند.
انسان دارای بصیرت، هر کاری را با توجه به مولفههایی که این غایت بزرگ را تامین میکند انجام میدهد. اینجاست که حسن فاعلی و خلوص در عمل خود را نشان میدهد. این در حالی است که فاقد بصیرت، نه تنها قدرت تشخیص خوب و بد را ندارد، بلکه در انجام کارها نمیتواند نیت خالص داشته باشد و کارش را با نیت تقرب به خدا انجام دهد.
امیرمومنان علی(ع) میفرماید: حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ؛ بصیرتهای خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند.(شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۳۰؛ نهجالبلاغه، سید رضی، ترجمه فیض الاسلام، خ ۱۵۰، ص۴۶۰) یعنی اگر در میدان نبرد و چکاچک شمشیرها تیغ میزدند، قلبشان با نور الهی حقایق را میدید و با نیت خالصانه رزم میکردند و از روی بصیرت و به دلیل دیدن حقایق میجنگیدند.
پس مومنان واقعی، جنگ و کارزارشان نیز هدفمند و حکمتآمیز است و اینگونه نیست که کورکورانه شمشیر زده و تیراندازند و کسانی را بکشند، بلکه کشتن ایشان همراه با شناخت حقیقت و از روی آگاهی و حکمت است و حتی در مراتب بالای بصیرت، اینان میدانند که چه کسی را باید بکشند یا زخمیکنند و یا چه کسی را رها کنند و بگذارند تا بگریزد؛ چون باطن دشمن برایشان روشن است.
بینشها و نگرشهای راستین در پرتو بصیرت
با آنچه گفته شد دانسته میشود که شناخت انسان نسبت به هستی و حقایق آن از طریق قوه بصیرتی است که خاستگاه آن قلب و موجبات تقویت آن تقوای الهی است. این شناخت که با ایمان در آمیخته میشود، نگرشهای آدمی را در زندگی شکل میدهد و موجب میشود تا انسان در هرکاری دو عنصر اصلی حسن فاعلی و حسن فعلی را با هم داشته باشد و حرکت خدایی خود را تا رسیدن به لقاء الله ادامه دهد.(فاطر، آیه ۱۰؛ انشقاق، آیه ۶)
امیرمومنان علی(ع) بر این باور است که بینشها و نگرشهای درست را میبایست در صاحبان بصیرت جست. ایشان میفرماید: ابصر النّاس من ابصر عیوبه و اقلع عن ذنوبه؛ بیناترین مردم کسى است که عیبهاى خود را ببیند و از گناهان خود باز ایستد.(غررالحکم ترجمه خوانساری۳۰۶۱ ) پس صاحب بصیرت در علم به خوب و بد، دارای توانایی است و قدرت تشخیص و فرقان حق و باطل و زشت و زیبا و بد و خوب را در همه جا و همه حال دارد و میکوشد تا خود و جامعه را از زشتیها و بدیها دور نگه دارد. از آنجا که دیدن خوب و بد در خود سختتر و عمل علیه خود دشوارتر است، آن حضرت(ع)محور و معیار اصلی برای تشخیص داشتن و نداشتن بصیرت را به بینشها و نگرشهای شخص درباره خود باز میگرداند؛ زیرا همواره اجرای عدالت علیه خود و عیب یابی از خود دشوارتر است.
در روایات کسانی که دارای بصیرت هستند، به عنوان صاحبان نظرهای دقیق در حوزه اندیشه و نگرش معرفی شده و فاقدان بصیرت، فاسد در آراء و نظریهها دانسته شدهاند. امیرمومنان علی(ع) میفرماید: فاقد البصر فاسد النّظر؛ کسى که بصیرت و بینایى ندارد فکر واندیشهاش فاسد است. (غررالحکم، ترجمه محلاتی، حدیث۴ ۴۱۶)
بی گمان در ایجاد و افزایش بصیرت میبایست به عنصر تقوا بیشترین توجه و بها را داد؛ زیرا خداوند بارها از تقوا به عنوان عامل دستیابی به علم شهودی(بقره، آیه ۲۸۲) و تشخیص حق و باطل(انفال، آیه ۲۹) و خروج از بحرانها و ظلمات(طلاق، آیات ۲ و ۳) اشاره کرده است. ذکر الهی موجب میشود تا انسان همواره خدا را به یاد داشته باشد و از هر گونه انحراف و فجور در امان ماند. امیرمومنان علی(ع) در ریشه یابی عوامل بصیرت زایی به ذکر الله و به یک معنا تقوا اشاره کرده و میفرماید: من ذکر اللّه استبصر؛ هر که یاد کند خدا را بینا گردد، یعنى به راه راست و حقائق و معارف بینش مییابد.(غررالحکم،ترجمه محلاتی، حدیث ۷۸۰۰)
در میان بیتقواییها، دنیادوستی بیشترین ضربه را به قلب و بصیرت و نور الهی آن میزند. امیرمومنان علی(ع) میفرماید: لحبّ الدّنیا صمّت الاسماع عن سماع الحکمه، و عمیت القلوب عن نور البصیره؛ به خاطر دوستى دنیا گوشها از شنیدن حکمت (علم صحیح و راست) کر شده و دلها از نور بصیرت کور گشته است. (غررالحکم، ترجمه، محلاتی حدیث ۵ ۴۲)
کسانی نیز هستند که با آگاهی و بصیرت تن به گناه میدهند که از جمله آنها بلعم باعورا و سامری است. از این روست که خداوند آنان را لعنت کرده و از همه چیز محروم نموده است. امیرمومنان علی(ع) علت این برخورد سخت و شدید با چنین افرادی را در عدم عمل به بصیرت و دانش شهودی دانسته و فرموده است: المذنب على بصیره غیر مستحقّ للعفو؛ کسى که از روى بصیرت و بینایى گناه کند مستحق عفو و گذشت الهى نیست. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث ۱ ۳۹۱)
نشانههای بصیرت را میبایست در شناختها، بینشها، نگرشها و عملکردها و رفتارها و کنشها و منشهای شخص دید. امیرمومنان علی(ع) درباره ارتباط علم و بصیرت میفرماید: لا علم لمن لا بصیره له؛ کسى که بینش ندارد علمى ندارد. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث ۱۰۷۷۳)
آن حضرت در عبارتی دیگر میفرماید: لا بصیره لمن لا فکر له؛ کسى که فکر ندارد بصیرت و بینشى ندارد. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث ۱۰۷۷۴)
همچنین آن حضرت درباره نسبت فکر و عبرت گیری که مرتبط با بصیرت است میفرماید: لا فکر لمن لا اعتبار له، کسى که عبرت پذیر نیست بىفکر است. (غررالحکم، ترجمه محلاتی، حدیث ۱۰۷۷۵) در جایی دیگر میفرماید: انّما البصیر من سمع ففکّر و نظر فابصر و انتفع بالعبر؛ جز این نیست که بینا کسى است که بشنود واندیشه و تفکر کند و بنگرد و بینا گردد و از عبرتها سود برد.(غررالحکم، ترجمه محلاتی، حدیث ۳ ۸۵)
میان بصیرت و عبرت گیری و تفکر ارتباط تنگاتنگی است؛ چرا که: بالاستبصار یحصل الاعتبار؛ با بصیرتجویى پندگیرى به دست آید. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث۳ ۲۳۹) پس باید همواره با تفکر و بصیرت و عبرت گیری با مسائل زندگی برخورد کرد: رحم اللَّه امرء تفکّر فاعتبر و اعتبر فابصر؛ خدا رحمت کند کسى را که تفکّر کند و عبرت گیرد و پس از آنکه عبرت گرفت بینا گردد. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث ۴۲۴)
به هر حال، از نظر امام علی(ع) هر کسی میبایست در زندگی از هر چیزی پند و عبرت بگیرد و بر میزان بصیرت خود بیفزاید، چرا که: فى کلّ اعتبار استبصار؛ در هر پند گرفتنى بینایى است. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث ۳۹۶۴)
از نظر امیرمومنان علی(ع) بصیرت مهمتر از بینایی ظاهری است چرا که: نظر البصر لا یجدی اذا عمیت البصیره؛ نگاه دیده سود ندهد آنجا که چشم دل و بصیرت کور باشد. (غررالحکم، ترجمه محلاتی، حدیث ۶ ۱۷۴)؛ زیرا از دست رفتن بینایی قلب به معنای از دست رفتن همه چیز است. ذهاب البصر خیر من عمى البصیره؛ کورى دیده، بهتر است از کورى بصیرت. (غررالحکم، ترجمه محلاتی حدیث، ۳۲۴)
امام صادق(ع)درباره نقش بصیرت در مسیریابی درست در زندگی فرموده است: قال العامل على غیر بصیره کالسّائر على غیر الطّریق لا یزیده سرعه السّیر الّا بعدا؛ کسى که بدون بصیرت و دانائى، به کارى دست میزند مانند مسافرى است که در بیراهه میرود، او هر قدر بر سرعت سیر خود میافزاید به همان نسبت از جادّه دورتر مىشود.(الحدیت-روایات تربیتى، ج۳، ص: ۲۳۶)