kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۲۳۳۴
تاریخ انتشار : ۰۷ آبان ۱۴۰۱ - ۱۸:۲۹

مرگ، فنا و نیستی یا انتقال و جابه‌جا شدن؟ (پرسش و پاسخ)

 
 
پرسش:
چرا اغلب مردم از پدیده‌ای به نام مرگ می‌هراسند؟ راهکار غلبه بر این ترس چگونه است؟
پاسخ:
حب حیات و ترس از مرگ
ترس از مرگ، غریزی و طبیعی هر موجود جاندار است. از کوچک‌ترین طبقات موجودات زنده مانند حشرات و بلکه از جاندارهای تک‌سلولی گرفته تا بزرگ‌ترین و زورمندترین حیوانات مانند فیل و شیر، همه از مرگ فرار می‌کنند. فکر مرگ و تصور نابودی، وحشتناک‌ترین تصورات است.
آدمی از هیچ چیز به اندازه مرگ نمی‌ترسد، بلکه از هر چیز دیگر که می‌ترسد به خاطر مرگ می‌ترسد، از آن جهت می‌ترسد که آن چیز موجب مرگ وی گردد. اگر پای مرگ در میان نبود، آدمی از هیچ چیز وحشت نداشت. قوی‌ترین مردان جهان آن‌وقت که خود را در چنگال مهیب مرگ دیده‌اند، اظهار عجز و ناتوانی کرده‌اند، کوچک و حقیر گشته‌اند. فکرشان و عقیده‌شان عوض شده است.
 
تصور مرگ کاخ آمال و آرزوهای انسان را نابود می‌کند
کاخ آمال و آرزوهای انسان سخت سست‌بنیاد است. آدمی از تاروپود امل و آرزو در خیال خود نقشه‌ها می‌سازد و یک مرتبه یک حادثه کوچک همه آنها را نقش بر آب می‌سازد و فکر و عقیده و امل و آرزوی او را به کلی عوض می‌کند. فرض کنید آدمی را که سالم در کوچه و خیابان راه می‌رود و در سر نقشه‌ها می‌پروراند، یک مرتبه پزشکان به او خبر دهند که مبتلا به سرطان است و درمانی هم برای او وجود ندارد! در اینجا چه غوغایی در جهان آمال و آرزوها و افکار و نقشه‌های این آدم پیدا می‌شود؟ گاهی حتی مشاهده یک منظره وحشتناک بدون آنکه منتهی به مرگ شود افکار و عقاید آدمی را عوض می‌کند، مثلا هواپیمایی سقوط می‌کند و او جان سالم به در می‌برد، یا آنکه کشتی در دریا دچار طوفان و حادثه مرگباری می‌شود و او سالم به ساحل نجات می‌رسد. در چنین شرایطی او هرگز خاطره آن منظره وحشتناک که مرگ را جلوی چشم خود دیده از ذهنش محو نمی‌شود. آری سستی و بی‌بنیادی کاخ امل و آرزو در این‌گونه مواقع، خوب ظاهر می‌‌گردد. در واقع اگر کاخ روحیه آدمی کاخ امل و آرزو باشد، سست‌بنیاد است.
کاخ ایمان و عقیده سست‌بنیاد نیست
در مقابل کاخ آمال و آرزوهای سست‌بنیاد، کاخ ایمان و عقیده و علم وجود دارد که تصور مرگ هیچ‌گاه کوچک‌ترین تاثیری در آن نخواهد داشت. کاخ ایمان بنیادی محکم دارد و مانند کاخ امل و آرزو و سست‌بنیاد نیست. افلاطون می‌گوید: سقراط حکیم الهی و بزرگوار جهان در آخرین لحظات حیات و دم مرگ، باز هم از افاضه و تعلیم شاگردان دست برنمی‌داشت. حتی در روز آخر و لحظات آخر عمرش که شاگردان دورش جمع بودند، همچنان  به افاضه و تعلیم و بیان اینکه آدمی با مردن تمام نمی‌شود و بعد از مرگ باقی می‌ماند ادامه می‌داد، تا اینکه جام زهر مرگ را با کمال گشاده‌رویی نوشید.
مرگ به معنی فنا و نیستی ترس دارد
مرگ تا زمانی که در منظر انسان، شکل و صورت عدم و نیستی و فنا دارد. آدمی از آن وحشت دارد. زیرا آن چیزی که وحشتناک است، عدم و نیستی و فنا و زوال است. ولی همین که تغییر شکل و قیافه داد و به صورت انتقال و جابه‌جا شدن درآمد، دیگر وحشتناک نیست، بلکه برای مردان خدا که جز در راه حق و حقیقت گام برنداشته‌اند، مرگ قیافه‌ای جذاب و گیرنده دارد. آری مردان خدا به استقبال مرگ می‌روند. هنگامی که امام علی(ع) ضربت می‌خورد، بدون ذره‌ای تزلزل مثل کسی که سال‌ها به دنبال مطلوب و محبوبی هست و ناگاه به وصال آن می‌رسد، می‌فرماید: به خدای کعبه رستگار شدم (بحارالانوار، ج 70، ص 59) نه‌تنها مرگ و شهود لحظات پایانی عمر خود، نتوانست رشته افکار و نیات حضرت را پاره کند، بلکه آن را محکم‌تر هم کرد و در بستر مرگ هم می‌بینیم که همان افکار عالی و نورانی خود را دنبال می‌کند و در وصیت تاریخی خود در نامه 47 نهج‌البلاغه آن را بیان می‌فرماید.