یک ستاره از آن هزار
ستاره سی و نهم؛ صدای بهزاد
ابوالقاسم محمدزاده
دفاع مقدس، تاریخی شگرف و آموزنده از سرنوشت این آب و خاک است. انقلابی که با هدایت پیر جماران و تاسی از فرهنگ غنی اسلام و سیره ائمه معصومین علیهالسلام بود و توانست الگویی برای سایر مجاهدان و حقپرستان و حق جویان دنیا باشد و از جنگی تحمیلی، دفاع مقدسی بسازند که
لحظه لحظهاش درس و آموزش است و به استناد بیانات فرمانده کل قوا که فرمودند:
«جبهه دانشگاه است». در این دانشگاه عدهای توفیق کسب علم و دانش داشتند و به درجات عالی اش رسیدند و قبولی گرفتند. درست مثل؛ بعضیها، قبولی خرداد ماه انقلاب و بهمن ماهش بودند و گروهی، ورودی شهریور ماه 1359 که در دوران هشت ساله دفاع مقدس فارغالتحصیل شدند و گواهی و پایان نامه قبولی خود را با امضای خون و مهر شهادت گرفتند.
این روزها کسی صدایم میکند که بوی آن روزها را میدهد.انگار کسانی از دور دست، از آن سوی افق صدایم میزنند:
- قاسم... قاسم....علی...
- قاسم..... قاسم...هاشم
-قاسم...قاسم...محمود
- قاسم...قاسم...همت
- قاسم... قاسم... احمد...
- قاسم...قاسم...قاسم... قاسم...قاسم... بهزاد...
عدهای شنیدن و گفتند:
- لبیک...ای شهدا...ای آنهایی که رفتید و اکنون ما را میخوانید... لبیک... لبیک...اللهم لک لبیک...
رفتند و دست خیلیها را گرفتند. مردانه ایستادند. زیر گلوله. نوی برف. توی بمباران شیمیایی و غیر شیمیایی، ماندند و استقامت کردند. درست مثل بهزاد که متولد سال 1345 بود و پدر و مادرش به سختی و مشقت بزرگش کردند.. با همان زندگی سادهای که داشتند. اما با خصلت صادقت و صمیمیت.
وقتی انقلاب شد تازه 12 ساله بود و جز حضور مردم و ازدحام جمعیت و شعار مرگ بر شاه چیزی نمیفهمید. اما با شروع جنگ؛ خیلی چیزها دستگیرش شد. آوارگی مردم، ویرانی شهرها و رفتن لشکریان صاحب الزمان(عج) و سپاهیان حضرت محمد(ع) و رقم خوردن قصه فهمیدههای انقلاب و پهلوانی بهنام محمدیها و حماسههای سیزده سالههای خمینی(ره) و آشنایی با حساب و کتاب دین و اسلام و عاشورا...
آنگاه با بصیرت راهی شد به سمت میدان نبرد. تا سنگر آنهایی که جایشان خالی بود را پر کند و خودش را رساند به عملیات کربلای 10، تا دعوت امام و شهدا را لبیک گفته باشد و ستارهای شود در پهنه آسمان بیکران شهادت.
راهش پر رهرو و روحش شاد باد!
موضوع: شهید بهزاد چشمی