kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۹۶۶۵
تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۱:۲۵
یک شهید، یک خاطره

امانـــت

 

مریم عرفانیان
حسین جبهه بود که خواب ديدم با او و تعدادي از اقوام جهت تفريح به يک صحراي سبز و خرم رفته‌ایم. برادرم مرا صدا زد: «خواهر، بيا اينجا کارت دارم.» وقتی از اقوام و خويشان فاصله گرفتيم حسین دو عدد قرآن از جيب بیرون آورد.
- اين قرآن‌ها رو بگير و نگه‌دار، من می‌خواهم به يک سفر طولاني بروم.
اين حرف را که گفت از خواب بيدار شدم. سه روز بعد هم خبر شهادتش را به ما دادند. دو فرزندش سن و سال خيلي کمي داشتند، متوجه شدم آن دو قرآني که حسین در عالم خواب به ما داد همين فرزندانش بودند.
خاطره‌ای از شهید حسین قائنی
راوی: فاطمه صغری قائنی، خواهر شهید