kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۹۳۳۸
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۸
روایت صدثانیه‌ای

چقدر کوچکی مادر 

 
 
 
ابوالقاسم محمدزاده
مادر جان جواد! این روزها که تنها می‌شوم کودکی تو را مرور می‌کنم. پدر نبود و تو بودی و من. درس خواندی. اما نبود پدر وادارت کرد کارکنی که کمک خرجمون باشی. کمک خرج من برای بزرگ کردن داداش و خواهرات. 10 سالت بود، ولی مثل مردهای چندساله تو کوره‌های آجرپزی کار کردی و مردی شدی برا خودت. دین رو شناختی و استادی شدی. مرید شدی و رفتی. رفتی که رفته باشی. رفتی که ناموست دست دشمن نیفته. رفتی که ایران، ایران بمونه و اسلام باقی. 
جوادم! پسرم! رفتی و برگشتنت سال‌ها طول کشید. یادته! روزی که رفتی قد و قامت مردانه‌ات تو بغلم جا نمی‌شد. حالا که برگشتی تو بغلم جا می‌شی! بزرگ بودی، رشید بودی! حالا که برگشتی چقدر کوچیکی مادر!
اما نه! خودت رو کوچک کردی تا خدا بزرگت کنه و بشی شهید جواد قصابی.