نگاهی به فیلم «آواز قو»
تصویر کلیشهای از آیندهای تخیلی
فاطمه قاسمآبادی
حدود دو دههای میشود که در برخی فیلمهای غربی وهالیوودی، گمانهزنیهایی در مورد زندگی در دهههای آینده و پیشرفت بسیار زیاد علمی میشود.... در بیشتر این فیلمها نوع نگاه سازندگان، بیشتر روی پیشرفتهای تکنولوژی استوار است و طوری در مورد آینده حرف زده میشود که گویی در آینده، هیچ مشکلی وجود ندارد به غیر از مکانیکی شدن ناگزیر زندگی آدمها، همه چیز در نهایت رفاه است!
نکته جالب توجه در این مسئله است که در هیچ یک از این فیلم یا سریالها، به مشکلات حال حاضر و نبود انرژی در دنیای غرب، که باعث شده مردم این کشورها در حد گرم کردن خانهها در زمستان و فصل سرد (به خاطر از دست دادن مستعمرههای گذشته خود) دغدغه داشته باشند، اشاره نمیشود و در این ساختهها، انگار منابع انرژی این کشورها بدون هیچ تغییری، تنها روز به روز بیشتر میشود... شاید اگر 10 سال پیش کسی در مورد امسال و مشکلات بیشمار انرژی در اروپا سخن میگفت، هیچ کس باور نمیکرد روزگاری برسد که حتی فضولات حیوانی هم برای مردم قشر متوسط این کشورها مورد نیاز بشود ولی حالا و با افتادن تشت تبلیغات توخالی غربیها از بام ادعاهایشان، ساخت فیلمهایی با محوریت آیندهای سراسر پیشرفت، آسایش و تکنولوژی، بیشتر شبیه یک شوخی است ولی طبق برخی سیاستها، این ساختهها همچنان ادامه دارد...
فیلم «آواز قو» به نویسندگی و کارگردانی «بنجامین کلیری» و تهیهکنندگی و بازی «ماهرشالا علی» محصول سال 2021 آمریکاست. این فیلم آینده آمریکا را با روایت سازنده خود، به تصویر میکشد.
داستان آینده
داستان فیلم «آواز قو»، درباره مرد سیاه پوستی به نام «کمرون ترنر» است که مبتلا به بیماری لاعلاجی شده است، کمرون که به خاطر آینده خانواده اش و مشکلات عاطفی حاصل از نبود خودش در زندگیاش، درگیری فکری پیدا کرده، به پیشنهاد دکترش قدم در راهی میگذارد که همسر و فرزندش را در برابر سوگواری احتمالی ایمن کند، طبق این پیشنهاد، دکترها و دانشمندان به کمک پیشرفت علم، یک کپی از کمرون با ظاهر یکسان، رفتار مشابه و خاطرات مشترک میسازند، تا بدون سر و صدا، جای کمرون را بگیرد و در این میان، همسر و فرزند کمرون حتی متوجه عدم حضور او در زندگی خود نشوند!
کمرون حاضر میشود در این آزمایش سخت شرکت کند ولی در میانه راه شکهایی در قلب او شکل میگیرد که در نهایت به این شکها غلبه میکند و کپی و یا همان نسخه مشابه، جایش را میگیرد و او هم در استراحت گاه به انتظار مرگ خود مینشیند.
نژادپرستی مدرن
در فیلم آواز قو، مخاطبین زندگی یک خانواده سیاه پوست را میبینند که هیچ نشانی از نژاد سیاه پوستان، از سبک صحبت کردنشان گرفته تا عادات زندگی آنها، وجود ندارد.
در این فیلم هم مانند سیل فیلمهای دیگر که شخصیت اول آنها سیاه پوستان مورد احترام سفید پوستان هستند، سیاه پوستان کاملا شبیه به سفید پوستان زندگی میکنند و هیچ هویت مستقلی از خود ندارند.... البته که این، تنها شامل آن دسته از سیاه پوستان میشود که جزو ثروتمندان هستند وگرنه که سیاه پوستان قشر متوسط و ضعیف اصلا در این ساختهها وجود خارجی ندارند!
از طرف دیگر نکته جالب توجه در فیلم آواز قو، در این مطلب است که هر دو نفر بیمار رو به موت که از روی آنها کپی ساخته شده است، جزو نژادهای غیر سفید پوست، هستند.
«کیت» دیگر مورد آزمایشی، یک زن با نژاد شرقی و چشم بادامی است و خود کمرون هم که سیاه پوست است. این دو زیر نظر دکتر «اسکات» که زنی سفید پوست است، جای خودشان را به کپی خود میدهند... این مسئله که اینقدر راحت بشود، یک انسان را از زندگی واقعی اش حذف کرد و به جایش شخص دیگری را گذاشت، به خودی خود، جنایت است ولی این مطلب که این اشخاص، در فیلم «آواز قو»، جزو نژادهای غیر از سفید پوستان به تصویر کشیده میشوند دیگر آخرین حد نژادپرستی است، آن هم از نوع فوق مدرنش، چرا که گویی سازنده به وضوح میگوید، بود و نبود نژادهای دیگر اهمیتی در جامعه ما ندارد و آنها را براحتی میتوان با نسخههای دیگر جایگزین کرد!
تکنولوژی و زندگی مادی
نگاه سازنده در فیلم «آواز قو»، نسبت به انسان در آینده به شکل موجوداتی تو خالی است که هیچ تفکر و اعتقادی ندارند... این موجودات، خالی از هر گونه تفکر مذهبی و الهی هستند و زندگی خود را تنها در بعد مادی خود میبینند و وقتی بعد مادی را در خطر حذف میبینند، ترجیح میدهند به دنبال جایگزین بگردند.
این نگاه بسیار سطحی نسبت به انسانها که روح بسیار پیچیدهای دارند، در فیلم «آواز قو»، به شکل تهوعآوری ترسیم شده است و هیچ جوابی برای نیازهای فطری انسان عنوان نمیشود. برای مثال سازنده، داستانش را بر مبنای این مسئله جلو میبرد که چون کمرون نمیخواهد همسر و پسرش از نبودش ناراحت شوند، به دنبال نسخه کپی از خودش است ولی وقتی او به صورت آزمایشی چند روز از زندگی خودش حذف میشود و کپی اش به جایش وارد آن زندگی میشود، نه همسر کمرون و نه پسرش، متوجه عدم حضور او نمیشوند و تنها سگش فرق بین او و کپی اش را میفهمد! حال این سؤال پیش میآید که اگر روابط کمرون و خانوادهاش، تا این حد ساختگی و سطحی است که یک کپی میتواند جایش را به این سرعت بگیرد، چه لزومی دارد که کمرون این همه به خودش زحمت بدهد برای حذف زودتر خودش از این زندگی؟!
یا در سؤالات دیگر، میتوان عنوان کرد که طبق این داستان بیسر و ته، کپی و یا همان نمونه مشابه کیست؟ آیا او اختیاری از خودش دارد یا مثل یک آدم آهنی باید طبق کدها عمل کند؟ اصلا چنین شخصی روحی مستقل از خود دارد یا عروسکی خیمه شب بازی است به شکل انسان؟
فیلم بدون هیچ اهمیتی به پرسشهای بنیادین، تنها داستان بیسر و ته خود را در مورد مرد مثلا رمانتیکی که تصمیم به حذف خود، از زندگی اش را گرفته، ادامه میدهد.
قبلا در فیلمی مانند «جزیره» از نسخه کپی یک انسان به منظور استفاده از اعضای بدنش و حتی در فیلمی مانند «من مرد تو هستم» از جایگزین کردن رباتها به جای انسانها، سخن به میان آمده بود و در همه این فیلمها، آینده به معنی مرگ کامل انسانیت و جایگزین شدن پوچگرایی به جای همه عواطف انسانی، تعریف میشود و جالب است که این نسخه تکراری، بدون هیچ کم و کاست، یا دیدگاه متفاوتی، مورد استفاده همه سازندگان چنین فیلمهایی است.
در اوج ثروت و علم، منهای مردم معمولی!
یکی از نکات مهم و جالب توجه فیلم «آواز قو»، در نشان دادن زندگی فوق مرفه مردم آمریکا، در آینده است... این مسئله با توجه به وضعیت حال و رو به افول اقتصادی، سیاسی و... آمریکا، جای بحث دارد، مخصوصا اینکه در فیلم، همه شخصیتها جزو قشر مرفه هستند و عملا قشر متوسط و ضعیف، کاملا از این قاب زیبا حذف شدهاند!
دنیای فیلم «آواز قو»، یک دنیای تخیلی از همه نظر است...در این دنیا، نه خبری از مردم واقعی هست و نه زندگیهای چنین مردمی و برای مثلا نشان دادن زمان آینده هم، یک تعداد ربات، ماشین و...، با طراحی خاص نشان میدهند و به سبک فیلمهای قدیمیهالیوود، سازنده در این فیلم سعی کرده است، تصویری کلیشهای از آینده را برای مخاطبین به تصویر بکشد و شاید به خاطر همین باشد که فیلم آواز قو، نه از نظر منتقدین و نه از نظر مخاطبین، فیلم قابل توجهی نبود و نتوانست نظر کسی را به روایت تکراری و بیمعنی خود جلب کند.