ظلم به خویشتن و مصادیق آن
منصور حسینی
اصولا ظلم نسبتی میان دو چیز است؛ یعنی همواره ظالم غیر از مظلوم است؛ بنابراین، چگونه میشود از ظلم به خویشتن سخن گفت که ظالم و مظلوم در آن یکی است؟! یعنی چگونه میشود که شخصی به خودش ظلم کند؟ اگر انسان مالک خودش است، هر کاری که در حق خود از خوب و بد میکند، حق و عدل است و جایی برای ظلم و باطل نیست؛ پس چرا از ظلم به خویشتن سخن گفته میشود؟ آیا این تعبیر نوعی مسامحه است یا حقیقتی را در خود نهان دارد که باید با واکاوی و تحلیل دریافت که چگونه «ظلم به خویشتن» تعبیر حقیقی و درست و صحیح است، بهویژه که خدا در قرآن، بارها از «ظلم به خویشتن» از سوی انسان سخن گفته است.
بر اساس آموزههای قرآن، ظلم به خویشتن از سوی انسان حقیقتی انکارناپذیر است. بنابراین، باید پرسید که چرا و چگونه میشود که امری که میبایست دو طرف داشته باشد، در حق یک طرف تحقق مییابد؟ معنای ظلم به خویشتن چیست؟ مصادیق آن چیست و چه آثاری دارد؟ در نوشتار حاضربه این پرسشها پاسخ داده شده است.
***
مالکیت انسان برخویش یا امانت الهی
انسان مالک مطلق «نفس» خویش نیست، بلکه نفس انسانی امانتی الهی است؛ از همین رو خودکشی و هلاکت نفس به هر شکلی حتی با مواد مخدر یا چیزهای دیگر، حرام و گناه است و انسان را به دوزخ میبرد.(بقره، آیه 195)
به سخن دیگر، همان طوری که انسان مالک نفس دیگری نیست و نمیتواند کسی را بکشد یا آسیب و جنایتی علیه دیگری مرتکب شود؛ زیرا در صورت ارتکاب،قصاص در دنیا و عذاب اخروی برای اوست(بقره، آیه 178؛ مائده، آیه 45؛ انعام، آیه 151؛ اسراء، آیه 31)، همچنین انسان مالک مطلق نفس خویش هم نیست و نمیتواندهر کاری را در حق خود انجام دهد.
از نظر قرآن، انسان مالک اموال خویش به طور مطلق نیست؛ زیرا همه چیز «مال الله» است که در اختیار انسان قرار گرفته است(نور، آیه 33)؛ از همین رو انسان نمیتواند در مال خویش تصرفی داشته باشد که مسرفانه یا سفیهانه باشد یا بخواهد بخش حق الله را به عنوان خمس یا زکات ندهد یا اجازه ندهد تا خویشاوندان نزدیک از آن استفاده کنند؛ زیرا این خدا است که مال را بهطور مشروط در اختیار بشر قرار داده و نوعی مالکیت برای انسان قائل شده که میشود که مالکیت شبه امانی است. بنابراین، انسان نمیتواند با اعلام عدم رضا خویشاوندان را از خوردن طعام خانهاش بازدارد (نور، آیه 61) یا حق سائلان و محرومان را ندهد (ذاریات، آیه 19؛ معارج، آیات 23 و 24) یا بخواهد سفیهانه یا مسرفانه در اموالش تصرف کند و اسراف و تبذیر داشته باشد.(اسراء، آیه 27؛ انعام، آیه 141؛ اعراف، آیه 31؛ نساء، آیه 5)
انسان به یک معنا نسبت به خودش از نوعی «مالکیت شبه امانی» برخوردار است و نمیتواند هر کاری را نسبت به خود انجام دهد، بلکه تنها کاری را میتواند در حق خویش انجام دهد که شریعت آن را مجاز دانسته است. این شریعت الهی که باید بر اساس آن عمل کند، شریعتی فطری است که عقل آن را کشف میکند یا شریعت تشریعی است که وحی و نقل آن را بیان میکند. بنابراین، انسان از طریق «سمع و عقل» میتواند حقیقت را بشناسد(ملک، آیه 10؛ فرقان، آیه 44؛ روم، آیه 30) و بر اساس آن گرایشهای خویش را تنظیم و ساماندهی کند. این ساماندهی همان تقوای الهی و ضد آن فجور است که موجب دفن شدن و غبار گرفتن نفس و فطرت و در نهایت دوری از شریعت فطری و تشریعی وحیانی میشود.(شمس، آیات 7 تا 10)
بنابراین، از نظر آموزههای قرآن، انسان موجودی است که نوعی مالکیت برخود دارد که مالکیت امانی یا شبه امانی است و اگر تصرفاتی داشته باشد که بر خلاف خواست مالک اصلی یعنی خدا باشد، این تصرفات در ملک دیگر به شکل ظالمانه خواهد بود.
به سخن دیگر، انسان وقتی مالی یا چیزی را به شکل امانی از دیگری میگیرد تا کاری را با آن انجام دهد باید به گونهای از آن چیز بهره گیرد که بر اساس معیارهای استفاده از آن باشد؛ پس اگر شخص امین برخلاف معیارها عمل کند و تصرفاتی داشته باشد که بیرون از معیار است، این خیانت در امانت و نوعی ظلم است. در مواردی که انسان بر خلاف شریعت با نفس خویش عمل و رفتار میکند نوعی خیانت در امانت و ظلم است. از همین رو ظلم به خویشتن معنا مییابد؛ زیرا ظالم در اینجا خود شخص و مظلوم نیز خود اوست؛ یعنی به یک معنا بخش مالکی به بخش امانی ظلم میکند و بر خلاف معیارهای امانتداری عمل و رفتار میکند، در عین حال ظلم به خدا نیز معنا مییابد؛ زیرا از یک سو، کاری میکند که خودش از مسیر رشدی الهی خارج میشود که ظلم به خویشتن است؛ و از سوی دیگر بر خلاف معیارهای مالک امانت عمل میکند که ظلم به خدا است.
کسی که در دل خویش برای غیر خدا، جایگاه خدا قرار میدهد در حالی این دل و قلب مال الله است، در حقیقت تصرفاتی برخلاف معیار امانت انجام داده است که ظلم به خدا است. از همین رو خدا به صراحت کسانی که شریک برای خدا در دل قرار میدهند و معبودی دیگر را جای خدا یا شریک او میگیرند، چنین اشخاصی به خدا ظلم کردهاند.(کهف، آیه 14)
مصادیق ظلم به خویشتن
از نظر آموزههای قرآن، برخی از کارها است که انسان را از مسیر هدایت باطنی و فطری الهی دور میسازد و اجازه نمیدهد تا انسان در جایگاه خلافت و ربوبیتی قرار گیرد که عبودیت الهی آن را تامین و تضمین میکند و خدا انسان را برای آن آفریده است.(بقره، آیه 30)
هر کاری که مانع از حرکت به سوی مظهریت در ربوبیت و خلافت باشد، آن کار ظلم به خویشتن است؛ زیرا شخص را از مقام و منزلت جعل الهی ساقط میکند. در آیات قرآن مصادیق این کارها بیان شده که توجه به آنها بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا این موارد از نظر قرآن، مصادیقی از ظلم به خویشتن است که میبایست از آنها پرهیز کند.
اموری چون تکذیب آیات خدا(اعراف، آیه 177)، انکار پیامبران(توبه، آیه 70؛ یونس، آیات 41 و 44؛ روم، آیه 9)، مخالفت با قرآن(فاطر، آیات 31 و 32)، گناه (آل عمران، آیه 135؛نساء، آیات 64 و 110 تا 112؛ اعراف، آیه 23)، ترک اطاعت خدا و رسول(نساء، آیه 64)، تجاوز حدود الهی(بقره، آیات 230 و 231؛ طلاق، آیه 1)، تکبر و استکبار(نحل، آیات 28 و 29؛ عنکبوت، آیات 39 و40)، اذیت همسر(بقره، آیه 231)، رویه استکبار در اجتماع بشری(عنکبوت، آیات 39 و40)، تمسخر عذاب (نحل، آیات 33 و34)، جرم علیه دیگران(توبه، آیات 66 و 70؛ زخرف، آیات 74 و76)، خروج بیموقع و بدون اذن و دستور(انبیاء، آیه 87)، خوردن چیزهای ممنوع(اعراف، آیات 22 و23)، بتپرستی و خورشیدپرستی و شرک ورزی(نمل، آیات 24 و 25؛ نحل، آیات 27 و 28 و 33؛ یونس، آیه 106)، اتراف و خوشگذرانی(انبیاء، آیات 13 و14)، طرد مومنان از خود(هود، آیات 30 و31)، عجب و خودبرتربینی و تحقیر دیگران(کهف، آیات 34 و35)، فریفتگی به مظاهر مادی دنیوی(همان)، قتل بیگناهان(قصص، آیات 15 و16)، کفران نعمت(بقره، آیه 57؛ اعراف، آیه 160)، ماندن در محیط شرک و عدم هجرت(نساء، آیه 97)، مراجعه به طاغوت و پذیرش ولایت و حکومت و قضاوتش(نساء، آیات 60 و 64)، نادیده گرفتن انذار الهی(انبیاء، آیات 45 و46)، عدم مراعات احکام الهی (طلاق، آیه 1)،
هتک حرمت ماههای حرام(توبه، آیه 36) و مانند آنها از مصادیق مهم واساسی ظلم به خویشتن است؛ یعنی کسی که برخلاف کشفیات عقل سلیم و نقل وحیانی به جای خداپرستی و عمل مطابق شریعت وحیانی به بتپرستی و شرک و کفر رو آورد یا مرتکب گناهان شود و فسق و فجور را جایگزین تقوای الهی کند، چنین شخصی به خویشتن خویش ظلم کرده است.
آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی ظلم به خود
بیگمان چنین شخصی که خود را به
سوء اختیار، از مسیر کمال وتعالی و تکامل بازداشته واز رسیدن به رشد خودداری کرده و اسلام رشدی را کنار گذاشته است(حجرات، آیه 7)، دچار هبوط و سقوط شده و در درکات دوزخی قرارمی گیرد که جاودانه از قرب الهی محروم است(نساء، آیه 97؛ یونس، آیه 54؛ توبه، آیه 68)؛ چرا که با ظلم به خویشتن نتوانسته به رشد و قرب الهی برسد و خدایی شود و در رضوان الله قرار گیرد. بنابراین، مجازاتی برای خویش تعیین کرده است که خود خواسته است؛ زیرا دوزخ چیزی جز اعمال خودش نیست.(اعلی، آیه 14؛ نباء، آیه 27)
خدا در آیات قرآن بیان میکند که ظالمان به خویشتن، در دنیا نیز رنگ خوشبختی را نمیبینند؛ زیرا برخی از گناهان از جمله کفران نعمت موجب میشود تا خدا گروهها و افرادی را برآنان مسلط کند تا سعادت دنیوی را از آنان بگیرند و آنان را دچار شقاوت کنند.(سباء، آیات 17 تا 19؛ توبه، آیات 69 و 70؛ نحل، آیات 28و29)
در حقیقت ظلم به خویشتن همان طوری که عذاب اخروی را موجب میشود، عذاب دنیوی را نیز به دنبال خواهد داشت.(اعراف، آیات 160 و162)
از نظر تعالیم قرآن، ظلم مراتبی دارد، همان طوری که عدل و ایمان و اسلام مراتبی دارد؛ بنابراین برخی از ظلمها از نظر کیفیت شدیدتر و بدتر از ظلمهای دیگر است. ظلم به خدا بزرگترین ظلمی است که انسان انجام میدهد؛ از این رو خدا افتراء زنندگان به او را ظالمترین افراد میشمارد که عذابی سختتر در انتظار آنان است.(انعام، آیه 21؛ زمر، آیه 32) کتمان کنندگان حقایق نیز اینگونه هستند(انعام، آیات 20 و21؛ بقره، آیه 140) چنانکه کافران وتکذیب کنندگان دین و آخرت نیز از بزرگترین و بدترین ظالمان دانسته شدهاند که به خویشتن ظلم می کنند.
(انعام، آیات 21 و 157)
افرادی که بیماردل و سنگدل هستند وتحت القائات شیطانی قرارگرفتهاند، راه ظلم به خویش را بازکرده و دچار عذابهای الهی میشوند.(حج، آیه 53) بنابراین باید گفت که بزرگترین و شدیدترین و بدترین ظلم به خویشتن کفر و شرک و بیایمانی است که انسان را از صراط مستقیم کمال دور ساخته و به درکات فراق و نقص و عیب میافکند.