یک شهید، یک خاطره
عشق به ائمه اطهار
مریم عرفانیان
هنوز فرزندی نداشتیم که به کربلا رفتیم. همسرم بعد از زیارت قبور، دست به دامن حضرت علیاکبر (علیهالسلام) شد و گفت: «یااا علیاکبر، فرزندی بما عطا کن تا اسمش رو علیاکبر بذاریم و راه جدم رو ادامه بده...»
مدتی بعد از این که به روستایمان برگشتیم، فهمیدم همسرم باردار است. وقتی پسرم به دنیا آمد، من در صحرا بودم. هرکسی نامی برایش انتخاب کرده بود و در مهمانی که به مناسبت تولدش تدارک دیدیم، اسم موردنظرش را میگفت. من اما رو به اقوام گفتم: «نذر کردیم اسم پسرمون رو علیاکبر بذاریم تا راه جدم رو ادامه بده...»
***
پسرم به ائمه اطهار (علیهمالسلام) عشق میورزید و با شهادتش راهشان را ادامه داد...
خاطرهای از شهید سید علی برقبانی
راوی: سید محمد برقبانی، پدر شهید