کد خبر: ۲۴۶۹۵۳
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۱:۵۹

ای روضه‌خوانِ ناحیه‌، آقا‌، شما بگو(چشم به راه سپیده)

 
 
تفسیر عشق 
تفسیر عشق، درس الفبای کربلاست
لب تشنه، خضر در پی صحرای کربلاست
 باز این چه شورش است که در خلق عالم است
نیل فرات تشنه موسای کربلاست
 عیسی به عرش رفت ولی روضه خواند و گفت
عریان به روی خاک، مسیحای کربلاست
 باید علی شود زکریای کربلا
وقتی که روی نی سر یحیای کربلاست
 مجنون کجاست تا که ببیند چه چشم‌ها
دنبال ردّ محمل لیلای کربلاست
 بعد از گذشت این همه سال از شهادتش
خلقت هنوز مات معمّای کربلاست
 ای با خبر ز سرّ معما‌، شما بگو
ای روضه‌خوانِ ناحیه‌، آقا‌، شما بگو
 آهی بکش، به باد بده دودمان ما
شعری بخوان که شعله بیفتد به جان ما
صمصام انتقام خدا صبرمان دهد
یک شب اگر شما بشوی روضه‌خوان ما
 تاریخ را ورق بزن، از کربلا بگو
برگرد چارده سده پیش از زمان ما
 این خون نوشته‌ای که تو خواندیش «ناحیه»
این بی‌کسی که باد فدایش کسان ما
این روضه‌های باز که با السلام‌هاش
لکنت گرفته است سراپا زبان ما
 شأن نزول کیست که خون‌گریه می‌کنی؟
ای کاش کارد بگذرد از استخوان ما
 ارباب مقتل، عازم آن سوی نیزه‌هاست
ای وای بر دلم... سندش روی نیزه‌هاست
 آقا نوشته‌اند که جدت کفن نداشت
گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت!
 از پایکوب اسب‌سواران شنیده‌ام
بردند روی نیزه، سری را که تن نداشت
 پیچیده بود در خودش از آتش عطش
داغی که داشت در جگر خود، حسن نداشت
 انگشتری که با خودش آورده بود کو؟
ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت
 چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه‌ها
همراه کاروان خود،‌ ای کاش زن نداشت
 حق با شماست، شام و سحر ‌گریه می‌کنید
جای سرشک خون جگر،‌گریه می‌کنید...
 علی عباسی
غروب جمعه‌ها
دلتنگی غروب همه جمعه‌های من
کی می‌رسد به صحن حضورت صدای من 
دیگر دلم برای شما پر نمی‌زند
برگرد و بال تازه بیاور برای من 
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
حتی نیامده‌ست به کارَت دعای من 
اشکت اگر به نامه اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یا ربنای من 
یک روز محض خاطر این چند قطره اشک
وا می‌شود به خیمه سبز تو پای من 
با تو هوای ماه عزا چیز دیگریست
ای بانی مُحرم و صاحب عزای من
امشب میان سینه زدن‌ها و اشک‌ها
مُهری بزن به نامه کرب و بلای من 
محمد بیابانی
دلِ بی‌قرارها 
 آشفته‌ام شبیه دلِ بی‌قرار‌ها
بی‌رنگ و روست، روی تمام بهار‌ها
 از آینه نمی‌شود هیچ انتظار داشت
وقتی نشسته است به رویش غبار‌ها
 شیرینیِ وصال به قدر فراق نیست
خسته نمی‌شوم من از این انتظار‌ها
 این روزگار کفر مرا در می‌آورد
وقتی که بی‌تو می‌گذرد روزگار‌ها
 در شهر خویش بین همین کوچه‌ها تو را...
نشناختیم اگر چه که دیدیم بار‌ها
 اصلا قرار بود که جمعه ببینمت
بازم گناه من زده زیر قرار‌ها
 در راه انتظار تو رفتند زیر خاک...
رفتند زیر خاک هزاران هزار‌ها
 حالا که خلوت است حرم‌، بعد اربعین
ما را ببر زیارت شش گوشه‌دار‌ها
یاسین قاسمی
آقای من!
 ای آخرین سلاله زهرا تبارها
ای وارث شکسته دل ذوالفقارها
بی تو چهار فصل دل من خزانی است
چشم انتظار آمدن تو بهارها
صدها هزار حاتم طایی گدایتان
هستند ریزه‌خوار شما سفره‌دارها
آقای من، خودم‌، پدرم، مادرم فدات
قربان خاک پات‌، همه جان نثارها
وقتی که نیست غیر گنه در بساطمان
جان می‌دهیم پای شما ما ندارها
جمعه به جمعه قلب رئوفت شکسته است
از دست این گدا، نه یک بار، بارها
با هم اگر چه قول و قراری گذاشتیم
از یاد برده‌ام همه قول و قرارها
یعقوب‌های چشم من از دست رفته است
پس کی تمام می‌شود این انتظارها
آقا فدای شال عزای محرمت
 چشم تو خون شده ز غم روزگارها
دائم به یاد عمه خود آه می‌کشی
یاد نگاه هرزه آن نیزه‌دارها 
محمود مربوبی