17 سال تلاش برای ترور شهید بهشتی
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
از همان اول بهمن 1343 به دنبالش بودند، از همان زمانی که حسنعلی منصور نخستوزیر فراماسونر و وابسته رژیم شاه در میدان بهارستان و مقابل مجلس، به دست جوان رشیدی به نام محمد بخارایی به سزای وطنفروشیهایش رسید. از همان زمانی که ساواک کشف کرد این عملیات توسط سازمان بزرگی از انقلابیون مسلمان پیرو امام خمینی هدایت شده و دریافتند در راس این سازمان یک شورای روحانیت چهار نفره وجود دارد که اسامی اعضایش پنهان است و شگفت آنکه هیچ یک از دیگر اعضای دستگیر شده موتلفه نیز به اسامی افراد اعتراف نکرد.
یکی از آن اعضاء آیتالله دکتر سید محمد بهشتی بود که به همین دلیل مخفی شد و سپس با یاری و کمک آیتالله میلانی و آیتاللهالعظمی بروجردی راهی اروپا شد و در دیار غربت به فعالیتهای انقلابی اش ادامه داد. اما در آستانه دهه 50 به ایران بازگشت در حالی که به شدت زیر نظر ساواک قرار داشت و به سبب همین فعالیتها چند بار بازداشت شد.
اما فعالیتهای روشنگرانه و آگاهی بخش او، بیش از همه گروهک مجاهدین خلق را حساس کرد. گروهکی که علیرغم نفاق چندین ساله، در سال 1354 به طور رسمی و علنی از یک سوی مارکسیست شده و از سوی دیگر دست به تصفیههای خونین درون سازمانی زده بود. از همین روی، سایر مبارزان و انقلابیون را نسبت به عملکرد خود دچار تردید جدی نمود و در افشای نفاق گروهک مجاهدین خلق، آیتالله دکتر بهشتی سهم بسزایی داشت. به همین دلیل گروهک یاد شده به تنها دستاویزش یعنی سلاح و ترور پناه برده و قصد ترور دکتر بهشتی را نمودند.
پس از دستگیری وحید افراخته (یکی از سران گروهک مجاهدین خلق در دوران گذار به مارکسیسم) توسط ساواک که به دنبال تصفیههای خونین درون این گروهک و به قتل رساندن و سوزاندن برخی از اعضای قدیمی آن از جمله مجید شریف واقفی صورت گرفت، افراخته به طرح ترور دکتر بهشتی نیز اعتراف نمود.
بنا به اعتراف وحید افراخته، تقی شهرام (سرکرده اصلی و مارکسیست مجاهدین خلق در سال 1354) گفته بود:
«... باید بهشتی را از بین ببریم... ولی چون از نظر تبلیغاتی صلاح نیست این جریان رو شود، بهتر است از روشهای خاصی بهرهگیریم، مثلا او را با اتومبیل زیر بگیریم...»(1)
برنامه مرکزیت مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ برای ترور آیتالله بهشتی بیانگر جایگاه و اهمیت ویژهای است که نقش بالفعل و بالقوه ایشان در مقابله با انحراف ایدئولوژیک مجاهدین خلق داشت. حساسیت ویژه بر روی ایشان یکی از موارد اساسی میراث مرکزیت تقی شهرام برای مرکزیت مسعود رجوی بود.
از همین روی، از همان اوایل پیروزی انقلاب، یکی از روحانیون مبارزی که در مرکز حملات گوناگون گروهکها به ویژه مجاهدین خلق قرار داشت، شخص آیتالله دکتر بهشتی بود. بزرگترین و وسیعترین ترور شخصیت در طی دو سال و اندی اوائل پیروزی انقلاب، علیه دکتر بهشتی صورت گرفت. او را «انحصار طلب» و «دیکتاتور» معرفی کردند و شهید بهشتی که از لحاظ سعهصدر و آزادیخواهی و منطق و استدلال در میان یاران امام شاخص بود، در برابر سیل اینگونه اتهامات دم بر نیاورد و سخنی نگفت و از خود دفاعی نکرد.
حضرت امام درباره این مظلومیت شهید بهشتی فرمودهاند:
«... آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی [را] که بیشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاباند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند! از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و برخلاف آنچه این بیانصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان میدانستم...»
او را خوشه چین و موج سوار انقلاب لقب دادند و در عین حال تاریخ را تحریف کرده و اینگونه القاء کردند که در زمان شاه، این مجاهدین خلق بودند که مبارزه میکردند و امثال دکتر بهشتی در گوشههای عافیت نشسته بودهاند!
در حالی که بهشتی مبارزه علیه دیکتاتوری شاه را از دهه ۱۳۳۰ و با دبیرستان دین و دانش آغاز کرد و زمانی که حتی بنیانگذاران اولیه گروهک مجاهدین خلق هنوز حتی در فکر تئوری بافی و تشکیل جلسات مطالعاتی نبودند، دکتر بهشتی به همراه استاد مطهری در شورای روحانیت یعنی بالاترین بخش هیئتهای موتلفه اسلامی به عنوان تنها حزب و سازمان فعال سیاسی نظامی ضد شاه فعالیت میکرد. پس از تحت تعقیب قرار گرفتن دکتر بهشتی توسط ساواک، او به آلمان رفت و در آنجا ضمن تکمیل و توسعه مسجد جامعهامبورگ، گروههای مبارز دانشجویی در اروپا را تشکیل داد.
آیتالله بهشتی پس از بازگشت به ایران ضمن برپایی کلاسها و جلسات متعدد انقلابی اسلامی و آموزش و تربیت جوانان انقلابی به سازماندهی روحانیون پرداخت و جامعه روحانیت مبارز را با گروهی از علمای مبارز تشکیل داد که در دوران اوجگیری نهضت امام، نقش محوری در راهاندازی اعتصابات و تظاهرات و راهپیماییها و چاپ و پخش اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام داشت.
برخی از اسناد ساواک درباره نقش شهید دکتر بهشتی در هدایت مبارزات دوران اوجگیری نهضت، چنین است:
سند شماره 27756/ 20 ه 12 ساواک به تاریخ 23 آذرماه 1357:
موضوع: دکتر سید محمد حسینی بهشتی
... ناشناسی از مشهد با نامبرده بالا تماس حاصل و ضمن صحبت از اوضاع مشهد از وضع تهران از بهشتی سؤال کرد. بهشتی گفت ما فردا(22/9/57) در جلسه روحانیت قرار است درباره باز شدن مدارس از روز شنبه (25/9/57) تصمیم بگیریم و سپس با نمایندگان معلمین تبادل نظر کن....بهشتی گفت ما فردا مسائل مختلف از جمله اعتصاب را بررسی میکنیم و با دوستان قم- یزد و اصفهان هم تبادلنظر خواهیم کرد... بهشتی درباره موفقیت راهپیمایی روزهای تاسوعا و عاشورا صحبت کرد و گفت: در روز تاسوعا توانستیم به مردم تشکل بدهیم و حدود 500 نفر روحانی نیز در راهپیمایی روز تاسوعا شرکت داشتند... قطعنامه 17 مادهای را در میدانهای مختلف روحانیون قرائت نمودند. آقای دکتر مفتح در میدان 24 اسفند و من در جلوی مسجد امام زمان در خیابان آیزنهاور آن را قرائت کردم و قدری صحبت کردم که خیلی حسن اثر داشت. ما باید در آینده برنامه راهپیمایی را بیشتر مد نظر قرار بدهیم و از هم اکنون باید تدارک راهپیمایی برای روز اربعین را ببینیم...
...(نظریه ساواک): با توجه به گفتار بهشتی از ارتباطی که روحانیون و قشریون مذهبی نقاط مختلف کشور با وی دارند اینطور نتیجه گرفته میشود که بهشتی رل رهبری(در داخل کشور) را به عهدهدارد. ضمنا اغلب این برنامههای ضد ملی و متشنج نمودن شهرها و اعتصابات با نظر آنها انجام میشود...»
در گزارشی دیگر از ساواک درباره ارزیابی راهپیمایی و تظاهرات ایام تاسوعا و عاشورای سال 57 در تهران آمده است:
«... شعارهای داده شده از یک مرکز در جلو هر دسته که معمولا چند نفر روحانی بودند عنوان میگردید و بعد سایرین تکرار میکردند و شعارها همدوش (قریب به اتفاق) مربوط به خمینی از قبیل «الله اکبر- خمینی رهبر» و «سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن» و غیره بود....قطعنامه 17 مادهای در شهیاد توسط دکتر بهشتی برای دستجات قرائت میشد و همه میگفتند صحیح است...»
در سندی دیگر از ساواک به تاریخ 25 آذر 1357 درباره تحلیل دکتر بهشتی از راهپیمایی تاسوعا و عاشورا براساس شنود تلفنی آمده است:
(مخاطب تلفنی بهشتی):
«...: یکی از رفقا تلفن میکرد و میگفت: ما خیال میکردیم روز عاشورا کلک کنده است آیا امری درکار بوده یا برنامه همین بوده است. بهشتی پاسخ داد بعضی رفقا تصورات سادهای دارند. ما گفتنیها را در آن روز گفتهایم منتهی ما مبارزه طولانی داریم که به تدریج باید جلو برود تا به نتیجه برسد و هدفمان این است تا به مرحلهای برسیم که بگوییم ما دیگر قیم و رئیسانتصابی نمیخواهیم. ضمنا ما در این برنامه توانستیم به همه ثابت کنیم که چگونه میتوانیم مردم را رهبری کنیم...»
و در گزارش شماره 10580/312 مورخ 25 آذر 1357 ساواک آمده است:
«...دکتر سید محمد بهشتی که در واقع مغز گردانندگان فعالیتهای خمینی در ایران است و فعالیت شدیدی دارد...»
گروهک تروریستی مجاهدین خلق پس از 6 سال تلاش بیوقفه برای ترور آیتالله بهشتی، سرانجام در 7 تیرماه 1360 و در جریان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ایشان را همراه 72 تن دیگر از یارانش به شهادت رساند.
در حالی که شهادت آیتالله بهشتی علاوهبر داغدار کردن مردم و بهت و حیرت جهانیان، حتی برخی هواداران مجاهدین خلق را مسئلهدار کرده بود، نشریه منافقین در تحلیلی، ویژگی مهم حذف دکتر بهشتی در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را برای بقای گروهک خود اینگونه توضیح داد:
«... او (بهشتی) تنها شاه مهرهای بود که میتوانست آینده رژیم را تضمین کند....»(2)
اما ابتر بودن این تحلیل و تصورات باطل گروهک منافقین آنجا روشن میشود که ۴۱ سال از شهادت دکتر بهشتی گذشت و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی علیرغم همه توطئهها و تحریمها و ترورها و جنگها و کودتاها و.... نه تنها بیآینده نشد و باقی ماند بلکه هزاران برابر از آن روزهای تلخ دهه شصت قویتر و مستحکمتر و ماندگارتر گردیده تا آنجا که به اصطلاح قدر قدرتهای جهان برای کشاندنش به پای میز مذاکره با هم رقابت میکنند، همانها که دقیقهای فکر سرنگونی قریبالوقوع نظام را از سر بیرون نمیکردند، حالا معترفند که با یک انقلاب و نظام شکستناپذیر مواجه هستند.
طرفه آن که حضرت امام نیز به این تصور باطل گروهک منافقین و اربابانشان اشاره نمودند که:
«... خوب، شما ببینید چه ظلمی [بود] به یک همچو موجود فعالی، که مثل یک ملت بود برای این ملت ما با چه حیلههایی این را میخواستند بیرون کنند. خوب، حالا رفته است کنار، ولی اینها بدانند که با رفتن این و آن و آن و آن، خیر، مسائلشان حل نمیشود؛ مردم بیشتر میفهمند که شما چه کاره بودید و میخواستید چه بکنید...»
__________________
1- پرونده وحید افراخته- اسناد ساواک- جلد ۲- صفحه ۱۲
2- نشریه مجاهد- شماره ۱۲۹- صفحه ۱۷